فارغ از قتل تاسفبار خانم میترا نجفی (استاد)، یکی از دلایل قاتل شدن انسان جا افتاده ایی همچون دکتر نجفی، ناشی از غیبت و یا شانه خالی کردن قانون و مراجع قانونی از وظیفه خود است، که غیبت آنان برای دستگیری از انسان های گرفتار در چنبره مشکلات، بدین وضع می انجامد؛ و اینکه اکنون قانون و متصدیان آن، پناهگاهی برای پناهجویان از تعرض و فشار نیستند، و انسان مستاصل شده، و غرق در چنبره فشارهای بی امان (و در این کیس مظنون به فشار های هدایت شده)، سعی می کند، در آن شرایط فشار مضاعف و خرد کننده، خود راسا تصمیم به حل و فصل مسایل خود گرفته و اقدام کند، که نتیجه اش، این چنین زیانبار می شود.

اما این اقدام نادرست دکتر نجفی [1]، دشمن و رقیب شاد کن بود [2]، و اصولگرایان غارتگر شهرداری تهران و نجومی خواران املاک نجومی مردم، در شهر تهران، امشب می توانند به واسطه این اتفاق جشن بگیرند [3] و شراب های سرد را روانه معده های پر از حرام خود کنند، تا جگرشان از سقوط رقیب در دامی بزرگ، سرد گردد، چراکه سقوط دکتر نجفی را می توانند ببیند، و بر دل آتشناک و کینه جوی خود از دکتر نجفی و اصلاح طلب ها، سردی بنشانند، و دل خود را خنک کنند، و خدا را شاکر باشند که رقیب شان در تله بسیار خوبی [4] به زعم آنان گرفتار آمده است، و می توانند شادمان، زمین خوردن رقیب سیاسی خویش را به نظاره نشسته، و دمی شاد و سرخوش از رضایت نفس گرفتار در هوای نفس خود، باشند.

 اما، کیس دکتر نجفی تنها محصول گلوله های شلیک شده از تپانچه او در ساعات اولیه صبح دیروز نیست، و این برونداد شرایط بحرانیِ ناشی از تعطیلی عقل، حاصل یک دوره دراز از فشاریست که رقیب سیاسی بر گرده این مرد سیاست و علم گذاشت، تا برگ روی برگ آمده و این پرونده قطور جنایت را فراهم و در کسر ثانیه هایی چند به دست دکتر نجفی خلق کند؛ و یک انسان پاک و مدیر 30 ساله کشور و نابغه علمی اش را به یک قاتل بی مقدار تبدیل نماید؛ در واقع این سند رسوایی سیستمی است که به نام خدا و مذهب، و در واقع بر اساس هوای نفس، و حاکمیت مناسبات شدید جناحی - سیاسی مبتنی بر ماکیاولیسم اخلاقی – سیاسی، در مواجهه با رقیب، صحنه می آراید و بر رقیب تنگ می گیرد، تا او را بی پناه و فاقد پشتیبان، به عکس العمل های این چنینی وا دارد، و رسوا کرده و از رقیب مهره بسوزاند.

این شرایطی است که صحنه گردانان آن، صحنه هایش را نه بر اساس انسانیت، بلکه بر اساس ظلم می چینند، در چنین شرایطی قانون و اهل و مجری قانون، پناهگاهی برای همگان و... به مساوات نیستند، و لذا عدالت و مساوات رقم نمی خورد، در مقابل نیز، در حالیکه اکثریت قریب به اتفاق قربانیان این صحنه آرایی های ظلم و بی عدالتی، صبر پیشه می کنند، اما قلیل و اندکی هم صبر و قرار از کف داده و این می کنند که نجفی کرد! لذا صحنه های این شرایط در منجلاب بی ایمانی، سست بنیانی انسانیت، شرایط مافیایی فسادِ صحنه داران سیاست و... رقم می خورد، و هر روز برگ تازه ایی را رو می کند، و بوجود آوردندگان این شرایط ظلم و بی عدالتی، در منجلاب افتادن رقیب سیاسی خود را شادمانانه جشن می گیرند و در شادی ظالمانه خود غوطه ورند، و از شکست و از صحنه خارج شدن مهره مهم رقیب سرخوشند، غافل از این که هرچه می گذرد، این عمق سقوط جامعه ماست، که بیشتر آشکار می شود، صحنه پردازان پشت صحنه این شرایط بر شاخ می نشینند و شاخ از بن می بُرَند.

 موضوع دکتر نجفی را که دیروز غروب از آن مطلع شدم، غم بزرگی روی دلم نشاند، چراکه باید مردی به این عظمت، را در اثر یک اشتباه لحظه ایی، طعمه شادی لاشخورانِ فساد دید؛ او که یکی از نوابغ [5] و از مردان بزرگ فرهنگ و دانش ایران است [6]، و اکنون اسیر دسیسه ها و "چاه ویل"ی [7] شده است که برای اصلاح طلبان کنده اند، تا جناح رقیب ذوق زده از این اتفاق، خبرنگار (صدا و سیمای میلی) خود را فورا بر هیکل ویران این مرد سیاست و علم فرستاده، تا با جسد افتاده او در اتاق بازجویی اش، فیلم سلفی بگیرد، و لحظات زمین خوردنش را سریعا ثبت و ضبط کرده، روی آنتن صدا و سیمای میلی ببرند و... و دل "مردان غارتِ" اموال و پست ها و... در جناح رقیب نجفی را، از زمین خوردنش شاد کنند.

deception عرصه داران خدعه و نیرنگ
عرصه داران خدعه و نیرنگ

چرا؟! چون دکتر نجفی در مدت کوتاه شهرداری خود، پرونده های غارت شان را در شهرداری تهران پی در پی تنظیم و برای رسیدگی به قوه قضاییه فرستاد، پرونده هایی که نفهمیدیم از آن که بود، و کار آن پرونده ها با رقم های نجومی اش، به کجا انجامید؛ اما همان غارتگران، امروز می توانند نظاره گر سقوط چنین رقیب سیاسی باشند، و بی صدا، اما بلند، فریاد زنند "هر که با ما در افتاد، ور افتاد". و در نظر انصاف، دین، مردانگی، مروت و... اصولگرایان مسلط بر صدا و سیما و سیاست گذاران رسانه ایی در گروه رقیب سیاسی دکتر نجفی، امثال دکتر نجفی حتی در حد اراذل و اوباش خیابانی و زورگیران اموال مردم در خیابان ها هم، صاحب حق نیست، تا شامل مرحمت صدا و سیما میلی و گرفتار در بازی های جناحی، شامل مرحمت چهره شطرنجی در مقابل دوربین این رسانه گردد، و آنان مجاز و مُحِقند تا این رسوایی رقیب سیاسی خود را، فاش، بی پرده، ظلمانه، سریع و... جار بزنند؟! بر این سطح از عدالت و مروت باید گریست. 

اما همه می دانند دکتر نجفی مردی وزین و موقر بود، و من نمی دانم چقدر فشار این "تله بزرگ" برایش سخت بود که عقل و عِنان از کف داده و دست بدین اقدام نابخردانه زد؛ به حتم او زیر فشار مسایل زندگی، و وضعیت نابرابر حاصل از چینش جریانات سیاسی کشور و... طاقت از دست داده و مرتکب این قتل گردید؛ و این کیس خود گویای بیکسی اصلاح طلبان و هر گروه غیر اصولگرا در سیستم این کشور است، که در شرایط چنبره زدن اصولگرایان رقیب بر نهادهای قضایی، کنترلی، بازرسی و... مفرّی حتی برای مراجعه و رهایی از خطبه ی عقدی که به اشتباه، با خانمی از راه در رسیده و جا خوش کرده در زندگی خود هم بسته اند، حتی نمی یابند، تا بدان قانون و مجری آن قانون بی دغدغه پناه برده، و بر او تکیه کنند، و از شر همسری که برخی او را "تله امنیتی" برای این مرد علم و سیاست می دانند، رهایی یابند و...

و در فقدان چنین ساز و کاری، در جامعه نخبه کش و فساد پرور ما، انسانی همچون دکتر نجفی با آن همه سوابق روشن و بزرگ خدمت به کشور، نیز کمر خم کرده و به جنون در تصمیم و اجرا می رسد، و در شرایطی که تمام واکنش های معقول انسانی به بن بست رسیده، ناامید از قانون و مجریان تکیه زده بر قانون، نسبت به حل و فصل مشکل شخصی خود، و پاک کردن صورت مساله ایی خطرساز از زندگی اقدام می کند، حال آنکه اگر کمی فشار کمتر بود، و یا حداقل یک دوست برای پناه بردن در بین همفکران خود داشت، حتما می توانست درک کند که او در دام رقیب غوطه ور است، و اینگونه خسارت بار، حادثه ایی این چنینی را رقم نمی زد، که نه زیبنده سیاست است، و نه زیبنده قانون، و نه سیستمی که باید پناهگاه به بن بست رسیدگان اینچنینی باشد، چرا که در چنین گردابی حتی انسان هایی همچون دکتر نجفی هم غرق می شوند. اینجاست که به قول مرحوم پدرم، به مردان قانون، مجریان عدالت، و حتی دوستان شفیق دکتر نجفی، راهبران این "تله بزرگ" و... باید گفت : "اینک کلاه خود را بالاتر بگذارید." [8]  "Well done" 

در بین مقصران قتلی که امروز نجفی مرتکب شد، علاوه بر دکتر نجفی، آنانی که مانع او شدند تا در مسیر تخصصی اش (فرهنگ و آموزش) وزیر شود، نیز مقصرند، زیرا که او معلم و اهل فرهنگ بود، و مناسب منصب درگیری و مبارزه با "پاچه ور مالیده های بلدیه (شهرداری)" [9] نبود، که بن بست ایجاد شده در مسیر خدمت او در آموزش و پرورش و یا آموزش عالی، چنان چوبی در مسیر این دانش آموخته و نخبه فرهنگ و آموزش انداختند، تا او را به ناچار کاندید تصدی "بلدیه" کنند، و او پرونده پشت پرونده، از غارت کادر شهردار اصولگرای سابق به دادگاه بفرستد و... تا سرنگونش کنند و به ریشش بخندند، و آنقدر با اعصاب و روان او بازی کنند، که این مرد وزین را در این لجن فرو کنند، و آنقدر زندگی را بر او سخت بگیرند که مسول پرونده قتلش از احتمال خودکشی او قبل از دستگیری سخن بگوید، و نجفی را باز خدا حفظ کرد، که تیر خلاص را همچون همسرش، در مخ خود نیز شلیک نکرد! و امروز او تنها قاتل همسری مشکوک است، و خوشبختانه دست به خود کشی نزد، که حتی فرصت توبه و جبران هم نداشته باشد، که اگر تیر ششم را بر مخ خود هم شکلیک کرده بود، پر بیراه نکرده بود!

[1] - که البته باید جای او بود و بعد او را شماتت کرد و در خارج گود فشار نشستن و گفتن "لِنگَش کن" آسان است.

[2] - به تیتر ذوق زده روزنامه "وطن امروز نگاه کنید"، و "شلیک به قلب اصلاحات" مقایسه کنید واکنش امام علی را به کشتار دوستان (طلحه و زبیر) در جنگ جمل، که اگرچه او در بوجود آمدن جمل نقش نداشت، اما بر کشته های آنان گریست و هرگز شاد نبود، اما اصولگریان در اثر ظلم خود کاملا در به وجود آمدن این شرایط مقصرند اما شادند و سرخوش، و احساس پیروزی دارند. غافل از این که این شکستی است بزرگ برای راهبرد و مسلک آنان نیز می باشد و پرده بردار از عمق ظلم آنان نیز هست.

[3] - سلمان کدیور نوشت (https://t.me/yaser_arab57) :   لاشخور نباشیم آقای نجفی همسرش را به قتل رسانده؟ خب تو چرا خوشحالی؟ تو چرا تیتر می زنی؟ تو چرا مسخره می کنی؟ چرا آن را ربط می دهی به حزبش تا حزب خودت را بالا ببری؟

همه ما انسانیم، نقطه ضعف داریم، خطا می کنیم، خطای بزرگ حتی، برای همه ما ممکن است پیش آید. نشنیدیم آن حدیث را که فرمود، هرگز از سقوط بنده ای خوشحال مباش چرا که نمی دانی تقدیر با تو چه خواهد کرد؟

نشنیدیم آن حدیث را که فرمود، کسی نیست که بنده ای را سرزنش کند، مگر آنکه خداوند او را به همان بلا مبتلا سازد؟

بیایید در این شب به خداوند رحمان پناه ببریم تا ما را در پناه خود حفظ کند.

بیایید مثل برخی اصولگراها نباشیم. منتظر مرده ای که نعشش را پاره کنیم.

مانند اصلاح طلبانی که کافی است فلان خطیب یا فلان مداح خطایی کند و آن را وسیله تسویه حساب سیاسی قرار دهند.

بیایید چون زنبورعسل همواره بر پاکی ها بنشینیم نه چون مگس بر نجاست ها.

یایید لاشخور صفتی را کنار بگذاریم.

[4] - (@S_A_Salehi) "بسی دانه فشاندند و «بسی دام تنیدند»! همت طلب از باطن پیران سحر خیز، زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند." توییت معنادار سیدعباس صالحی وزیر ارشاد که ظن و گمان ها درباره‌ی «تله‌گذاری امنیتی‌ها» برای محمدعلی نجفی را بیشتر می‌کند.

[5] - سوابق علمی دکتر نجفی  : کسب رتبه اول امتحانات نهایی سال ششم دبستان‌های تهران (۱۳۴۳)

کسب رتبه دوم امتحانات نهایی سال ششم دبیرستان‌های ایران (۱۳۴۹)

کسب رتبه اول کنکور ورودی دانشگاه صنعتی شریف (۱۳۴۹)

کسب رتبه اول مسابقات ریاضی دانشجویان سراسر کشور (۱۳۵۳)

کسب رتبه اول در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف (۱۳۵۳)

کسب نمره A+ در تمام دروس در دانشگاه M.I.T آمریکا

[6] - کامبیز نورزوی (https://zeitoons.com/63736) : "  محمدعلی نجفی یکی از بهترین سوابق را به عنوان یک شخصیت سیاسی و مدیر ارشد ۳۰ سال گذشۀ کشور را در کارنامۀ خود دارد . او سال ها به عنوان وزیر و معاون رئیس حمهور در حکومت حضور داشت. آخرین سمت او چند ماه تصدی شهرداری تهران بود. هیچگاه در مظان اتهام یا شک و گمانهای مالی و سوأاستفاده از قدرت قرار نگرفت. سابقۀ او در وزارت آموزش و پرورش و سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور بسیار خوب ارزیابی شده است. تقریباً در مرافعه های روزمره و سطحی سیاسی حاضر نمی شد اما نقشی متین و اثرگذار در حلقه های سیاسی داشت تا جایی که بعد از سال ۸۴ معمولا از کسانی بود که روی نامزدی او برای ریاست جمهوری حساب می شد.

اما کمی بعد از انتخاب او به عنوان شهردار تهران در سال ۹۶ مجموعه وقایعی عجیب ، که در مورد کسی با سابقۀ او حیرت آور می نمود، همه چیز را عوض کرد. نجفی در شهرداری از تعییرات در مدیریت شهری و مبارزه با فساد سخن گفت و خلاصه ای از یک گزارش تحقیقی از سابقۀ ۱۲ سال گذشتۀ شهرداری تهران را هم در صحن شورا قرائت کرد.

این آخرین سمت رسمی نجفی بود.

کمی بعدتر خبر از عزم نجفی برای استعفا آمد. شورای شهر تهران بنای مخالفت گذاشت. او اصرار کرد. تقریباً همزمان شایعاتی پراکنده منتشر شد که خبر از رابطۀ نامشروع نجفی می داد. نهایتاً نجفی با اصرار بر استعفای خود، به دلیل بیماری، شورای شهر را راضی به قبول استعفا کرد.

سیر سریع وقایع با خبر ازدواج دوم نجفی از همیشه داغتر شد. خبری ناگهانی که اگرچه در مورد مردمان معمولی شاید عادی باشد اما در مورد یک شخصیت برجسته و خوشنام سیاسی مانند نجفی غیرعادی بود. انتشار عکس های نجفی با همسر جدیدش پیچیدگی و شگفت آور بودن خبر را تشدید کرد. چندین عکس از او در کنار همسر جوانترش در فضای مجازی در حالی منتشر شد که تصویر میترا استاد، همسر تازۀ نجفی هیچ شباهتی به ژست ها مرسوم همسران مقامات رسمی و شخصیت های اجتماعی – سیاسی نداشت و نمی توانست سنحیتی با شخصیت و سوابق نجفی داشته باشد. تا زمان انتشار این عکس ها ، هیچگاه نجفی حضور قابل اعتنایی در فضای مجازی نداشت. کمتر تصویری از خانواده او و زندگی شخصی اش دیده شده بود. چهره ای که از نجفی همه می شناختند، چیزی در حدود متعارف نظام و جامعه بود نه بیشتر.

دیدن نجفی در کنار خانمی با چهره ای بسیار متفاوت از هنجارهای موجود در نظام رسمی پرسش برانگیز بود. چرا این عکس ها منتشر می شوند؟ آیا نجفی رضایت به انتشار این عکس ها داشت؟ سابقه نجفی می تواند پاسخ منفی به این سوال بدهد. اما چیزی نگفت که نشانۀ مخالفت باشد. چرا او در برابر انتشار این عکس ها که برای آدمی مانند نجفی بسیار غیر متعارف و برایش زیانباربود سکوت کرد؟ آیا می خواست خود ویرانگری کند؟ دلیلی نداریم که این گزینه را انتخاب کنیم. در این صورت باز همان سوال ها تکرار می شوند. چرا این عکس ها در فضای مجازی منتشر شدند و چرا او در برابر این کار سکوت اختیار کرد؟ "

[7] - توییت آقای غلامحسین کرباسچی "ماهیت تاسفبار حادثه قتل میترا استاد هرچه باشد نمی توان مسولیت کسانی را که دوسال قبل علیرغم اصرار و تذکر برخی دلسوزان و مراکز مسئول، این چاه ویل را برای اصلاحات و نجفی حفر کردند، نادیده گرفت."

[8] - کنایه از افتخاری سفیه گونه برای کسانی که لایق سرزنشند اما احساس افتخار می کنند.

[9] - بلدیه (شهرداری) و نظمیه (ژاندارمری – نیروی انتظامی) از قدیم الایام متهمین بیشترین فساد بودند و بالطبع مردان این صحنه نیز روحیات دیگری را می طلبد تا با این اژدهای فساد در افتد، و مردی اهل علم و فرهنگ همچون نجفی مناسب این پست نبود، او گرچه مدیری مدبر و پاک بود، اما مدیریت بر چنین محیط فساد انگیزی مردانی از نوع دیگر می طلبد.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.