ابراهیم رئیسی پدیده ایی عجیب و غریب، دولتش نیز متشکل از نیروهایی چُنین است، آقای خامنه ایی برای حفظ آبروی پست راهبردی "ریاست جمهوری"، که خود نیز روزگاری بر این کرسی، هشت سال تکیه زده بود، نباید اجازه می داد شرایط به سمتی برده شود که با دخل و تصرف و مهندسی انتخاباتیِ شورای نگهبان، افرادی مثل رئیسی و احمدی نژاد، این جایگاه مهم، در تاریخ آزادیخواهی و جمهوری خواهی مردم ایران تا این حد به ابتذال کشیده، و آنرا تَنَزُل مقام دهند.

دوران رهبری بنیانگذار ج.ا.ایران، که او خود هرگز بر هیچ کرسی رسمی در زمان زندگی و رهبری خود تکیه نزده بود هم، هرگز رئیس جمهورهایی در این سطح نازل به خود ندید، و در مقابل، مردانی بسیار کارآزموده تر، و وزنه هایی بسیار سنگین تر، بر این مقام انتخاب شدند و بر این کرسی تکیه زدند، که هر کدام دارای تفکری عمیق، سنگینی سابقه، استحکام شخصیتی و... بودند، و غیر قابل مقایسه با اینان، که این روزها "ریاست جمهوری" را تَنَزُل شان و مقام داده اند.

 میزان توانایی اندک علمی و شخصیتی اینان، بی ریشه و بنیان بودن تفکر شان در اذهانِ بسیاری از ایرانیان، اقلیت بودن تفکری که آنان بین اکثر ایرانیان از آن نمایندگی می کنند و... سبب به ابتذال کشیده شدن چنین مقامی مهم، و خدشه به کشور گردید، مقامی که وجودش در سیستم جمهوری، آرزویی تاریخی برای مردم آزادیخواه و جمهوری خواه ایران بوده و می باشد؛ وجود پُست ریاست جمهوری به عنوان یکی از معانی و وجه بروز جمهوریتِ قانون اساسی است، عصاره زحمت و تلاش، شهادت و ایثارِ جان و مال مبارزین بیشماری، در تاریخ آزادیخواهی ایران و ایرانیان از مشروطه تا کنون بوده، و سابقه ایی به درازای بیداری یک ملت دارد.

اما از آن اوج بلند، امروز به کجا رسیده ایم :

یکی گفت : "علت شکست دولت ابراهیم رئیسی در تمام زمینه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، بین المللی و... نداشتن "آدم" (رَجُلِ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...) در دور و برش است."

دیگری پاسخ گفت : "او خود آدم (رَجُل) و نیروی خاصی در سیستم نبود، و سابقه ایی قابل توجه در امور کشور نداشت، که تربیت، تجربه و دانش کشورداری داشته، و در نتیجه در این جایگاه نیرویی برای خود تربیت کرده باشد، تا وقتی در چنین جایگاهی قرار می گیرد، به او در انجام طرح ها و پروژه هایش کمک کنند و... محمود احمدی نژاد نیز در حد و اندازه یک استاندار بود، که رئیس جمهورش کردند، رئیسی حتی در حد و اندازه احمدی نژاد هم نبوده، و نیست، چرا که نه تحصیلات کلاسیک، نه زرنگی و کیاست، و مُخِ فهم سیستمی در کشورداری و... دارد، لااقل در حد احمدی نژاد هم نیست، چه رسد به دیگر روسای جمهور اخیر، احمدی نژاد برخی توانایی های فردی داشت، رئیسی از این نیز برخوردار نیست، و مردم و دنیا، جمهوری اسلامی را با داشتن چنین رئیس جمهوری با کادر هیات دولتش مسخره می کنند و دست می اندازند، او در حد نیرویی ضعیف با آرزوهای بلند می نماید، که انگار او را آورده اند، تا ضایعش کنند، و باد غرور را از دماغ متکبرش خالی کنند و..."

بله در جامعه از روند موجود، و افراد سکاندار آن، چنین ارزیابی وجود دارد.

 رو کشیدن افراد بدونِ سابقه ایی موثر در امور کشور، برای مهمترین پست ها در نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگیِ و... کشوری در اشلِ ایران، توسط شورای نگهبان، در حالی که چشم منطقه و دنیا به ایران است، تا همچون دیگر کشورهای صاحبِ تمدنِ دیرپا، مثل هند، چین و... و بسیاری از کشورهای صاحب تمدن دیگر، خودی نشان دهد و...، اما این شیوه چینش قدرت ها در کشور، خسارات بزرگی را، به وجهه داخلی و خارجی کشورمان وارد کرده است.

و ادامه داد: "حتی کشورهای همسایه نیز ناتوانی های مسئولین ایران را، مایه برنامه های طنز و کمدی سیاسی – اجتماعی خود کرده اند، نمونه اش همین تلویزیون دولتی ج.آذربایجان است، که اخیرا چنین کرد، و ناتوانی های حسین امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران را به طنز کشید و... [1]

فیلتر خفه کننده شورای نگهبان برای بالا کشیدن امثال احمدی نژاد، رئیسی و... باعث شد، بسیاری از اکابر میدان دیده، صاحب سبک، صاحب تفکر، صاحب کادرهای آزموده و... در کشور حذف و قربانی حضور اینان در قدرت شدند، و شرایطی در کشور ایجاد شد، که در نتیجه این مهندسی انتخاباتی، امروز نه مردان اقتصاد این آدم، مرد اقتصادند، نه مردان سیاست او در سیاست سابقه و تخصصی دارند، نه مردان فرهنگ او در فرهنگ حرفی برای گفتن دارند، نه مردان دیپلماسی او حرفی برای گفتن در عرصه دیپلماتیک جهانی و منطقه ایی دارند و... خسارتش نیز بی کم و کاست به جیب ایران و ایرانیان هر روزه واریز می شود.

امروز بر خلاف تمام شعارهای انتخاباتی رئیسی، و تیم چند نفره همکارانش در مناظرات و مبارزات انتخاباتی با رقیب، شتاب باور نکردنی در فروپاشی اقتصادی (گرانی، تورم، بی ارزش شدن ارزش پول ملی و..)، اجتماعی، فرهنگی و... را شاهدیم، و حتی امنیت و منافع ملی ایران، در خطر قرار گرفته، که خدشه وارد شدن به بنیان اساسی تمامیت ارضی (حمله پاکستان، طالبان به خاک ایران و...) و... را یکجا در این دوره شاهدیم.

و اخیرا در سالروز پیروزی انقلاب 57 ، وزیر ارشادِ این مرد، در 16 بهمن 1402 مدعی شد [2] : "حجاب مهم‌ترین سنگر گفتمانی ما در مبارزه با غرب است". حرفی ناپخته و بی اساس. کسی در بین مشاوران این آقایان نیست که حرف های آنان را سبک سنگین کند، و به این مرد سکاندار عرصه فرهنگ کشور متذکر شود که عرصه فرهنگ عرصه مبارزه و سنگربندی نیست، ادبیات، سخن، اهداف، دغدغه ها، گفتمانِ و... اهل فرهنگ چیز دیگری، به غیر از این است که در گفتار و تفکر او می آید. در دلِ فرهنگ و اهل آن باید تساهل، تسامح و مدارا را جُست، نه مبارزه، جنگ، نبرد و سنگربندی!

وزیر فرهنگ و ارشاد ایرانِ بزرگ، باید "آسایش دو گیتی" را در "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" و... دیده، و به جامعه خود نیز چنین راهبردی اساسی را تزریق کند، نه اینکه خود عَلَم مبارزه با این و آن را برداشته، و به خود ماموریت مبارزه فرهنگی با تمدن غرب را بدهد.

 در شرایطی که زنگ های ویرانی، فروپاشی و یا سقوط فرهنگی – اجتماعی، میهن مان با این آمار بالا و باور نکردنی از میزان طلاق بین زوج های ایرانی، نرخ پایین زاد و ولد، نرخ بالای مهاجرت و ترک ایران، نرخ پایین ازدواج و تشکیل خانواده، نرخ بالای فقر، فساد، بیکاری و... تهدید می کند، شرایط اقتضا می کند، که جناب وزیر فرهنگ، کار مبارزه با این و آن را به کناری نهاده، و به حال وخیم فرهنگی - اجتماعی کشور خود متمرکز شود، ریشه معضلات فرهنگی کشور را بشناسد، برایش راه حلی اساسی و در شان یک وزیر فرهنگی پیشنهاد داده، برای درمانش راه حل جُسته و در مسیر اصلاح این وضع حرکت کند، وقت و انرژی و سرمایه کشور و خود را در مبارزه با غرب و... به هدر ندهد.

وزیر فرهنگ ایران باید بداند، جایگاه و روش اهل فرهنگ و ادب، در حضور در سنگر و مبارزه نیست، کار فرهنگی بر بنیان میراث ماندگار فرهنگی کشور، خلق آثار هنری، و سخن فرهنگی با ملت و اهل دنیاست، و او باید پایه گذار آرامش و سلامت جامعه، و تسلی دهنده دردهای فرهنگی آن باشد، وزیر فرهنگی که خود با ادب و فرهنگ کشورش بیگانه باشد، سخن از "مبارزه" در فرهنگ می گوید، در حالی که عرصه فرهنگ، عرصه خَلقِ هنر و بیان سخنِ ماندگارِ ادبی و فرهنگی است.

 ایرانیان حتی در دوره اشغال نیز مدارا و خلق آثار فرهنگی را به عنوان شیوه مواجهه با مهاجم در پیش گرفتند، و دشمنان نظامی، سیاسی و مذهبی خود را از این طریق به زانو در آوردند، و با همین شیوه های غنی فرهنگی، آنان را در جامعه ایرانی هضم و همراه کردند، و اصلاح شان نمودند، مغولان، اعراب و... مهاجم، همه در برابر فرهنگ غنی ایرانی بالاخره زانو زدند، و بعد از یک ویرانی و اضمحلال که بر ایران حاکم و تحمیل کردند، خود توسط فرهنگ غنی ایرانیان اصلاح و تربیت شدند، و به ایران سازی و هنر و فرهنگ ایرانی روی آوردند، با تکیه بر غنای همین میراث فرهنگی – اجتماعی ایرانی است که ایران ماندگار گردید و تا کنون عمر به درازا دارد.

بر همین اساس و راهبرد هم می توان، دوباره درخشش ایران را شاهد بود، ورنه آوردن "جنگ" ، "مبارزه" ، "سنگربندی" و ادبیات و راهبردهایی این چنینی به عرصه فرهنگ، کاری بیهوده، و عملی از پیش نخواهد برد، و گریز و فرار نیز ایجاد خواهد کرد. کِی باید تصمیم سازان این کشور به این مرحله از تفکر و عقلانیت برسند که عرصه ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، دیپلماسی و... را از فرهنگ و ادبیات "مبارزه" و "سنگربندی" و... بیرون کشیده، و کار مبارزه و سنگرسازی و سنگر نشینی را به نظامیان و اهل امنیتِ کشور بسپارند؟! و به وظیفه، راه و روش اصولی و تخصصی این عرصه ها، به مقتضای کار خود پناه برند.

ادامه این مبارزه بی پایان در تمام عرصه ها، بنیان های اصیل فرهنگی - اجتماعی کشور را نیز بیش از این که هست، به نابودی خواهد کشاند، وقتی بنیان های فرهنگی - اجتماعی ایران دچار فروپاشی می شود، اخلاق اجتماعی سقوط می کند، فرهنگ عمومی تنزل می یابد، گروه های مرجع بی آبرو می شوند، تعاملات اجتماعی دچار خدشه و اختلال می شود، شکاف های اجتماعی گسترش می یابند، اخلاق فرو می پاشد و منکراتی همچون دروغ، خدعه، نیرنگ و... افزایش می یابند و... در چنین شرایطی که زخم، اجزای بدنه جامعه را فرا گرفته است، باید عرصه را از چنین مبارزه و مبارزین نابجایی خالی کرد، تا گرد و خاک کنندگان، صحنه زخم را وا گذارند، تا میدان دارانِ درمانِ دردهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... به میدان آیند، و بیمار را از زخم هایش برهانند و دور و مبرا نمایند.

جناب وزیر فرهنگ و ارشاد باید بداند، بحث حجاب در وجه تاریخی خود، یک موضوع گفتمان داخلی است، که از همان روزهای نخست ورود ایران به عرصه های مدرن و نو، و همزمان با آغاز دوران شکوفایی جهانی و بشری و آغاز عصر ارتباطات شروع شد، و اکنون نیز حتی بعد از وقوع سه انقلاب بزرگ آزادی بخشِ مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب 57 هرگز از صحنه اجتماعی ایران بیرون نرفته، و به عنوان یک موضوع حل نشده، و اختلافیِ درون خاندانی و داخلی باقی مانده است، و نباید این بحث را به عرصه مبارزه با رقبای جهانی و بین المللی کشاند.

 بحث حجاب و در کل اختلاف عقیده بین معتقدین به راهبرد "اعمال زور و تحمیل" از یک طرف، و آزادیخواهان و تبری جویان از تحمیل و زور، و معتقدین به کرامت انسانی، آزادی و حق تعیین سرنوشت، از طرف دیگر، در بین مردان و زنان ایرانی، بحثی داخلی و جاری تاریخی است، که در کشاکش قدرت نمایی نمایندگان این دو تفکر، در جامعه نخبه ایرانی و کف جامعه جریان دارد، و به سطح خیابان ها هم کشیده می شود، در آخرین تلاش، جنبشِ "زن، زندگی، آزادی" بیرقدار اعطای حق آزادی انتخابِ نوع پوشش گردید، و این کشاکش همچنان ادامه دار خواهد بود.

واقعیت تاریخی نشان می دهد تکیه کنندگان بر کرسی قدرت و قانون در این کشور، روزی از سر زنان حجاب می کشند، و روزی بر سر آنان حجاب می کشند، و مردم ایران در میان این دو "تحمیل و زورِ" اعمال شده توسط کرسی نشینانِ قدرت، به آزادیِ عمل، و قدرت انتخاب خود نظر دارند، که دارندگان و ندارندگان حجاب، هر دو از حقوق و آزادی شهروندی برخوردار باشند، و کسی به خود اجازه ندهد، متعرض هیچکدام از آنان باشد، و یا اعتقاد خود را بر دیگری تحمیل کنند.

در عدم فهم این معادله ی ساده اما، تاریخ همواره تکرار می شود؛ کمی اعتقاد به آزادی و کرامت انسان، و حق انسان برای تصمیم در شکل دهی به زندگی اجتماعی اش، کافیست، که هم کِشندگان حجاب از سر، و هم پوشندگان و تحمیل گران آن بر سر مردم، از خر راهبرد "زور و تحمیل" پایین آیند، و مثل تمام کشورهایی که برای تصمیم اتباعِ خود ارزش قائلند، و انتخابِ شکل و شیوه زندگی را به انتخاب آنان می سپارند، یکبار برای همیشه این موضوع مناقشه برانگیز را حل کرده، از آن عبور کنند، و انتخاب آن را به زنان و مردانی بسپارند که هر کدام دلایل خود را برای انتخاب شیوه زندگی دارند، و حق برای خود قائلند.

آقای وزیر! داشتن و نداشتن حجاب، یک اختلاف داخلی، بین مردم ایران و حاکمان آن بوده و اکنون نیز هست، ربطی به مبارزه و سنگر بندی گفتمانی بین دولت ها و تمدن ها ندارد، فرهنگ ها هم در ارتباط با همدیگر، از هم تاثیر می گیرند، و گاه تاثیر می دهند، این تبادل اثر را، مبارزه ندیده و نپندارید، و آن را یک روند طبیعی، در فرایند تعامل بین انسان ها با هم دیده، و به رسمیت بشناسیم، عرصه فرهنگ، عرصه مبارزه نیست، عرصه خلق آثار و سخن فرهنگی است، تا در این تبادل بتوان خوبی هایی را داد، و خوبی هایی را نیز ستاند، بدی ها را دید، و خود را اصلاح کرد، این اصلاح فرهنگی هم، در مبارزه اعلام شده، تحقق نمی پذیرد، بلکه در رقابت و تبادل فرهنگی است که جریان می یابد، فرهنگ عرصه رقابت است، نه عرصه جنگ و مبارزه و سنگربندی.

پس اگر پیام، سخن و منطق فرهنگی داری، آن را در تولیدات فرهنگی و عمل فرهنگی خود سوار نموده، در دریای فرهنگِ داخلی و خارجی شناورش ساز، تا در این عرصه ها دیده، و بلکه پسندیده شود، و شاید هم به انتخاب مردم در آید، و ملت ها از آن سود جویند.

آقای وزیر! تحقق "انسانیت" باید مهمترین هدف مشترک بین ملت ها تعریف شود، چرا که عطر انسانیت، از قابل فهم ترین ها به دل و ذائقه تمام بشریت است، انسانیت تنها عرصه ی گفتمانی مشترک بشریت می تواند باشد، که اشتراک در آن را بین همه می توان دید، محلی برای جمع شدن تمام حقجویانِ مدعی داشتن پیام، و اهداف انسانی در جهان، تا همه را در خود، با هر مرام، مسلک، دین، زبان، جغرافیا و... جمع و همراه نموده، راهگشای مشکلات جهانی باشند، مشکلاتی که بخش بزرگ از آن، ناشی از مبارزات بی موردی از این دست است، که آقای وزیر می فرمایند، که انسان ها برای هم تدارک دیده، همدیگر را دشمن خود تعریف کرده، و به تقابل و جنگ تمدن ها، فرهنگ ها و... دامن می زنند، این خواست کسانی است که "مبارزه" را هدف خود قرار داده، هدف اصلی، یعنی انسان سازی، انسان زیستن و... را وا نهاده اند.  

[1] - به گزارش منیبان، در پربیننده‌ترین برنامه طنز شبکه تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان، شخصی که خود را شبیه به حسین امیرعبداللهیان کرده، به عنوان وزیر خارجه ایران معرفی و با سوالات پر از تخریب سیاسی وجهه ایران، تحریف هویت تمدنی، جعل تاریخ همراه است به چالش کشیده می‌شود.

[2] - محمد مهدی اسماعیلی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت رئیسی این مطلب را در دومین «همایش ملی انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» که صبح دوشنبه ۱۶ بهمن در حوزه هنری برگزار شد، بیان داشت.

توفان اعتراض وسیع و پایان ناپذیر جاری در سطح کشور، که تا کنون هفته دوازدهم استمرار خود را پشت سر می گذارد، و حتی خیل گسترده ی ایرانیان قهر کرده، و مهاجر از این سرزمین را هم، با خود همراه و همدل کرده و...، و اکثر شهرها و مناطق مختلف کشور، و بلکه بسیاری از شهرهای مهم جهان را هم در نوردیده است، کم کم مسئولین کشور را از پشت ژست های انکارِ اعتراض و معترضین، ناچیز انگاری، عمله اجانب دانستن و... آنان بیرون می کشد، و به سمت شنیدن صدای مردمِ معترضِ ایران به پیش می راند،

تا آنجا که دولت نواصولگرای "جوان و انقلابی!" ابراهیم رئیسی، شعار اساسی معترضین یعنی شعار "زن، زندگی، آزادی" [1] را از آن خود نیز دانسته، و آنرا مبنای سیاست و عملکرد خود می داند، و این شعار را شعار دولت نیز می خواند! [2] شهرداری تهران، که به بزرگی یک کشور، و با امکاناتی بسیار عظیم است، و اکنون تحت سیطره نواصولگرایان متعصب و سوپر انقلابی! تحت راهبری امثال علیرضا زاکانی [3] ها و... است، برای بازی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی فوتبال قطر، از تصاویر نوستالژیک قهرمانان ایران باستان استفاده می برند، و این روزها نیز شهر را پر از بنرهای بزرگ و چشم پر کن"ایران ما" با مضامین میراث فرهنگی به جای مانده، از عهد ایران باستان، همچون ارگ بم، پارسه، پاسارگاد و... می کنند، [4] تفکر تمامیت خواهی که جز خود و تفکر خود را، به رسمیت و لایق حضور نمی شناسند، و سال هاست که مصون از هر گونه پیگیری قضایی، در سطح خیابان و...، با همه تفکرات غیر از خود، از جمله اصلاح طلبان و... نبرد آتش به اختیار گونه ایی را کرده اند و می کنند.

محمدجعفر منتظری، دادستان کل کشور نیز بدون ذکری از لغو ترتیبات تحمیل اجبار در پوشش و..."حجاب اجباری" در برنامه های مجازات دادگاه های انقلاب، از تعطیلی "گشت ارشاد" می گوید [5] و حتی از وجود آن، در زیر مجموعه دستگاه تحت مدیریت خود، سلب مسئولیت می کند! و... که این همه نشان می دهد که اعتراضات در ایران چقدر ریشه دار، عمیق و گسترده است، که می رود تا سنگین ترین گوش ها را نیز به خود آورد، تا صدای این معترضین بی تریبون و بی نماینده در حاکمیت و دولت را، بشنوند، چرا که در غیر این صورت، زیر بارانی سیل آسا از نارضایتی، اعتراض و... که یکی از پس دیگری می آیند، و مثل یک موج، همه را در بر می گیرد، تمام ترتیبات آنان را شسته، و با خود خواهد برد.

به نظر می رسد، همه صادقانه باید اعتراف کنند که در شیوه عمل و تفکر خود باید تجدید نظر کرده، به خود آیند، این دنیا، تنها متعلق به انسان ها، اهل دین، مسلمانان، شیعیان، اهل ولایت و... نیست، دنیا بسیار بزرگتر از آن است که به این ها محدود شود، تا هر یک از ما، خود را محور این دنیا، و هدف خلقت آن قرار دهیم، و برای خود این چنین بی حد و حصر، قائل باشیم؛

در این دنیای خطرناک، که هر مذهب و ایده ایی، خود و آرمانش را لایق، و حاکم بالقوه و بلامنازع بر کل جهان می بیند (در کنار شیعیان بخصوص، مسلمانان در عموم، یهود، مسیحیت، هندوئیسم و... خود را این چنین می بینند)، در سایه چنین تفکراتی، جنگِ تعیینِ حُدودِ قدرت های مدعی، هیچگاه به پایان نخواهد رسید، و جنایت، کشتار و ویرانی و فلاکت و آوارگی انسان، بی هیچ توقفی، ادامه خواهد یافت، همانگونه که در گذشته ادامه داشته، و اکنون هم دارد.

و چنانچه در اینجا، و در ایران نیز، مدعیان ذوب در ولایت، و اهل "ولا" بخواهند تمام حقوق مندرج در قانون اساسی ایران را در یکی دو اصلی که در آن حَد و حُدود ولایت آمده، خلاصه کرده، و در عین حال مدعی ساخت تمدنی جهانی بر مبنای تفکر یک شخص شوند، این بسیار دور از انتظار، و تحقق آن پیش بینی ناپذیر خواهد بود، که همه چیز را در تصمیمات و نظر یک فرد منتخب عده ایی فقیه خلاصه کرد و...، و هر که را با نظر او، زاویه و مخالفت داشت را "مفسد فی الارض"، و مخالف و مخالفتش را "محارب" و محاربه، دانست، و او را از تمام حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضائی و... محروم کرده، و در نتیجه ی چنین حکم خطرناک فقهی، انسان های بسیاری، که حق زیست خود را بیواسطه و بی منت، از خداوند یکتای بی همتا گرفته اند، و در خلقت مدیون هیچ بشری نیستند، بدین دلیل، لایق مرگ و نیستی خواهند شد و...، این شیوه فکر و عمل، شرایط بغرنجی را رقم می زند، که زده است.

چنین جهان بینی امروز در معرض چالش، اعتراض و مخالفت وسیع، به خصوص، و حتی در داخل ایران واقع شده است، و تمام همسایگان ایران را به خود بیمناک کرده، آنان را به دامن دشمنان شان سرازیر و فراری نموده است، پیروان چنین رویکردی، برای حاکمیت یافتن چنین فکری در اولین قدم، در قوای انتخابی ایران، به عنوان یک کشور تحت حاکمیت روحانیت شیعه، باید اکثریت یک ملت را، در یک انتخابات سراسری ناامید از اثر رای خود کرده، آنانرا خانه نشین کنند، تا با اتکا به قهر جمعی آنها از صندوق رای، و با تکیه به رای ناچیز عده ایی باقی ماندگان در پای صندوق های رای، سلطه و قدرت چنین تفکری را در غیبت یک اکثریت بزرگ، بر مجلس و ریاست جمهوری ایران، محقق نمایند و...

حال چه رسد به جوامع با اکثریت اهل سنت، یا غیر مسلمان، که از قضا این تفکر، مدعی تمدن سازی جهانی، و ساختن "حسینیه" بر مراکز قدرت جهانی نیز هست!

از این رو باید به نو اندیشی، نوگرایی و فلسفه پردازی جدیدی، جدای از آنچه بوده است، روی آورد، و راه را بر اندیشه های دیگر باز کرد، که شمولیت "انسانِ ماهو انسان" را در آن ایده ها، بتوان تضمین کرد، نه تنها مسلمانان، شیعیان، اهل ولا و...، که ضامن دیده شدن همه ی انسان ها، بلکه همه موجوداتِ شریک ما در این کره خاکی، و سعادت و همراهی همه جهانیان، با این روند، تضمین و مستدام داشت، آنگاه داعیه همه شمولی، و جهان شمولی، تمدن سازی جهانی نمود.

باید ایران را برای تمام ایرانیان دید (موافق و مخالف؛ دیندار و بی دین، بهایی و شیعه، زردشتی و مسلمان، پارسی و...) و برای تک تک آنان حق برابر، و آزادی های در خور قائل بود، و در بُعد جهانی نیز، واجد تفکر فراگیری بود که جهان را با همه جهانیان، و عالم خلقت را با وجود همه اعضایش (انسان، حیوان و گیاه) شمولیت داد، و حق زیستِ با کرامت، و آزادی و حق تعیین سرنوشت را برای همه آنان قائل بود، در این صورت می توان دایره ایی داشت که در آن، وسعتی دید، که همه در آن دایره جا می شوند، نه دایره تنگی که اینک اقلیتی، با به کارگیری تمام ابزار زر و زور و تزویر، بر اریکه ها بنشینند، و منویات دل خویش را، مطابق سلایق، عقاید و پیش تصورات خود، قانون کنند و بر نتابیدگان بر آن را، حکم محارب و محاربه بار کرده، آنان را لایق مرگ ببینند؛

 دنیای در هم شده انسانی ما، نیاز به تفکری دارد که دایره ایی وسیع رسم کند، که همچون همان دایره خلقت خداوندی، همه در آن جای داشته باشند، حتی شیطان رانده شده، نمرود و فرعون طغیان کرده، منافقین مخالف، قیام کنندگان علیه خدا و... که در آن دیندار و بی دین، مسلمان و غیر مسلمان، خودی و غیر خودی، دشمن و دوست، خوب و بد و...، همه در برابر قانون خداوندی، که همان سنت و ناموس خلقت جهان شمول است، برابرند، که اگر سنگی بر سر صاحب منصبی، یا فقیری خورد و..، احتمال مرگ هر دو، یکسان بوده و... و تبعیضی در آن نیست و نباشد.

چراکه خداوند در این زمینه هیچ استثنایی قائل نشده است، بسیاری از پیامبران، بزرگان منتسب به خدا، قدیسان و...، به زخم ها، امراض، گرفتاری هایی مرده اند، که فقرای دوران آنان نیز بر همین دلایل جان به جان آفرین تسلیم کرده اند، به قول آخرین فرستاده او، "من نیز بشری مثل شما هستم، فقط به من وحی می شود" [6] ، همین و بس؛

پس باید دایره ایی بدین بزرگی در تفکر و نگرش به انسان و جهان داشت، تا در تفکر و عمل بتوان، ادعای خداگونه شدن نمود، سپس مدعی هدایت وسیع خلق شد.

تفکرات تمامیت خواه، که همه چیز را به میزان و خط کش تفکر و منویات دل خود می کشند، و همه را بی چون و چرا با خود همراه می خواهند، با تفکر خداوندی، فاصله ایی نجومی دارند، که هیچگاه این دو به هم نخواهند رسید.

شرایط حذف ایرانیان از ساختار قدرت، اجتماع، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و... و شمولیت یکسان در قوانین صادره از این شیوه تفکر، در این چند دهه، به قدری شدید بوده است، که میلیون ها ایرانی، این سرزمین را عمدتا به اعتراض و تنگی، ترک و به دیگران پناه برده اند، و آنان که باقی مانده اند، بسیاری خود را در حاشیه، و در معرض تبعیض، و در نتیجه اعتراض و نارضایتی می بینند،

کردها که ایرانی ترین اقوام این سرزمین اهورایی هستند، بلوچ ها و... امروز نارضایتی شدیدتری را نشان می دهند، پیش از آنان، خوزستان، که خود بخشی از سرزمین تاریخی پارس است، چنین اعتراضات وسیعی را به خود دیده است، و در داخل و مرکز و شمال و جنوب نیز، شهری نمانده است که اعتراض خود را اعلام نکرده باشند و...

این ها زنگ های خطر وجود شکاف های عظیم بین ملت و این تفکر است، که به صدا در آمده اند، و همه ی تصمیم سازان، و متفکرین ایدئولوژی حاکم را، به تجدید نظر کلی در تفکر و عمل خود فرا می خوانند، پشت گوش انداختن این صداهای شکستن استخوان های انسجام بزرگ ایران و ایرانیان، در این کشور متکثر و باستانی، سقوط هایی خسارتبار، و وسیع را به همراه خواهد داشت،

 فاین التذهبون.

[1] - زن، زندگی، آزادی (به کردی: ژن، ژیان، ئازادی) یک شعار سیاسی و اجتماعی است. این شعار نخستین بار توسط زنان مبارز کرد در کردستان ترکیه و سپس در جنگ علیه داعش استفاده شد و به سایر تجمعات اعتراضی سطح جهان نیز راه یافت. در ایران، پس از کشته شدن مهسا امینی به دست مأموران گشت ارشاد و به دنبال آن در اعتراضات پس از کشته‌شدن مهسا امینی، این شعار از سوی معترضان سر داده شد. این شعار در میانه تشییع پیکر مهسا (ژینا) امینی در سقز سر داده شد و در کمتر از چند ساعت در خیابان‌ها و صحن دانشگاه‌های ایران طنین انداخت. و به سرعت به شناسنامه جنبشی جوان در ایران تبدیل شد.

[2] - 2 آبان 1401 سخنگوی دولت در دانشگاه خواجه نصیر: «زن ، زندگی، آزادی» ؛ شعار همه ما همین است؛ بهادری جهرمی همراه با دانشجویان شعارها را تکرار کرد و گفت: ما هم عرض کردیم که شعارهای‌مان همین است؛ زن زندگی، آزادی/ مرد میهن، آبادی. دوستش هم داریم و می خواهیم به آن برسیم.

[3] - علیرضا زاکانی (زاده ۱۲ اسفند ۱۳۴۴) سیاستمدار اصولگرا و شهردار تهران است. زاکانی نماینده مردم قم در دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی تا ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ و رئیس مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی از ۱ مرداد ۱۳۹۹ تا ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ بوده‌است. او همچنین عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و رئیس پیشین سازمان بسیج دانشجویی هم بوده و در وقایع ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و حمله به کوی دانشگاه تهران حضور داشته‌است. وی عضو شورای عالی جمعیت هلال احمر نیز بوده‌است. او همچنین نمایندگی تهران در دوره‌های هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی و ریاست کمیسیون ویژه بررسی برجام را برعهده داشته‌است.

[4] - در حالی که در تقویم فعلی مناسبت ها در کشور، روزی به نام و بزرگداشت هیچکدام از مفاخر ایران باستان نیست! و تمام تلاش های مردمی برای گنجاندن روزی در اوایل آبان به نام کوروش کبیر نیز، تا کنون ره به جایی نبرده است، چرا که در اینجا حتی با مولانا جلال الدین بلخی نیز مشکل دارند، که متفکر برجسته ایران بزرگ فرهنگی است، و مانع از ساخت فیلمی از زندگی این عنصر بی نظیر در فرهنگ و ادب پارسی و ایرانیان شدند، دست های بزرگی که با چنین مفاخری این می کنند، با کورش که ردای پادشاهی پارس را بر تن داشته و... چه باید بکنند.

[5] - 12 آذر ماه 1401 - "گشت ارشاد ربطی به قوه قضائیه ندارد و از همان جایی که در گذشته تأسیس شد از همانجا نیز تعطیل شد. البته قوه قضائیه نظارت‌های خود را بر کنش‌های رفتاری در سطح جامعه ادامه می‌دهد.»

[6] - سوره کهف آیه 110 که می گوید : "بگو: جز این نیست که من مانند شما بشری هستم (دعوی احاطه به جهان‌های نامتناهی و کلیه کلمات الهی نکنم، تنها فرق من با شما این است) که به من وحی می‌رسد که خدای شما خدای یکتاست، پس هر کس به لقای (رحمت) پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند." قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا

این روزها اعتراضات گسترده ایی به تحدید و تهدید آزادی های مدنی، و عدم قدرت مردم بر اعمال تغییر و تحول در کشور، از یک سو، و اعتراض به وسعت قدرت حاکمیت و مشت های آهنین آن (گشت ارشاد و...) ، برای اعمال و تحمیل این محدودیت ها جاریست، که می رود تا عنوان "طولانی ترین اعتراضات تاریخ جمهوری اسلامی" را از آن خود کرده، چرا که ماه دوم استمرارش را عنقریب، پشت سر خواهد گذاشت،

سنگفرش خونین شده خیابان ها، دیوارهای شعار نویسی شده، که به تریبون این مردمِ معترضِ بدون رسانه، نماینده و تریبون تبدیل شده، دانشگاه ها، مدارس، کوچه های مملو از فریاد و...، همه و همه نشانگر گستردگی اعتراض، شمار معترضین، وسعت جغرافیایی اعتراضات، در میان تمام نحله های قومی، فکری و... در حاشیه و مرکز، که همه حکایت از یک تحول خواهی و تغییر طلبی وسیع دارند، که حتی دستگیری های پرشمار، گلوله های سربیِ افشان، و ساچمه ایی، پلاستیکی و جنگی، تهدید مقامات بلند پایه نظامی، امنیتی، سیاسی و... تا کنون نتوانسته است، آن را خاموش، و از حرکت باز بدارد، تو گویی این معترضین قصد ترک صحنه دادخواهی خود را، تا رسیدن به مقصود ندارند.

حتی دهانُ فکِ جمجمه های صدمه دیده از ضربات باتوم های سَختُ و متراکمِ سفتِ مشت های آهنین نیروهای ویژه ضد شورش نیز، ندای تغییر و تحول خواهیِ مظلومانه و مملو صدای حاکی از ضرب و جرح، را قطع نمی کند، و سلول های مملو از زندانی، زندان ها هم، آنان را به سکوت مبتلا نمی کند و باز این فریاد اعتراض است که همچنان از این لت و کوب شده ها، هم باز شنیده می شود، حال آنکه معترضین این روزها، که اکثرا از نوجوانان و جوانان این کشورند، و در واقع امیدهای این مردم، برای آینده ایی بهتر، که چنین در خیل عظیم، متاسفانه نماینده ایی در قوای سه گانه و حاکمیت و قدرتِ مستقر، نمی یابند، که از قضا نام ها و کلمات مقدس و ارزشمندی را نیز، بر خود نهاده، و آن واژه ها را نیز مبتذل، و از معنی تهی کرده اند.

اینان نام دولت و مجلس "جوان و انقلابی" را یدک می کشند! که از قضا در قدم اول، باید صدای مردم جوان و نوجوان پرشوری از این دست باشند، که زیر چرخ ها پوسیده و زنگ زده مسایل و مشکلاتِ تل انبار شده کشور، له شده اند، و خواست این مردمِ معترض را آنان باید در مجاری بالادستی کشور، پیگیری کنند، اما بر عکس، چنین قدرت نشینانی و...، این مردم به ستوه آمده را، عناصر دشمن و وابسته به خارج از کشور خطاب می کنند. جای تاسف و تاثر فراوان دارد، که به جای پیگری خواست آنان، در صدد نادیده انگاشتن، تخفیف و تحقیر آنان بر آمده، و سخن در این راه و مسیر، به زبان می رانند، که این واکنش انفعالی قدرت نشینان نیز، خود بنزینی بر این آتش افروخته، و عظیمِ دل چنین مردم عصیان زده ایی می شود.

مهمترین نماینده مردم ایران، در دل حاکمیت، یعنی همین مجلس نیم بند ساخته شده از تدابیر شورای نگهبان و...، که می توانست، در این ایام خطر، و دوره حساس اعتراضات، با مانور های بجا و در شان نمایندگی از این مردمِ پر جوش و خروش، پیگیر خواستِ معترضین و موکلین جوان و نوجوان معترض خود، از تریبون مجلس قانون گذاری باشد، و تا حدودی این اَنگِ نَنگِ "انتصابی" بودن را، از دامان خود، پاک کند، و نقش "عصاره فضائل ملت" را، بازی کرده نیز، بعد از مدت ها سکوت، واماندگی، انفعال، بی تحرکی و...، در یک حرکت نابخردانه، آب پاکی را روی دست موکلین معترضِ خود ریخت، و رسما از موکلان خود، اعلام برائت کرد، و در نقش وکیل الدوله، در یک اکثریت مثال زدنی، با 227 امضا، نامه ایی را تنظیم و انتشار دادند، که گرچه کسی از هویت امضا کنندگان این نامه ی مخوف مطلع نشد، اما اَشد مجازات را، برای موکلینِ جوان و نوجوانِ معترض خود، درخواست نمودند؟! تو گویی اینان نماینده ی دادستان انقلاب، در دادگاه، و در قوه قضاییه و یا در دادگاه های نظامی - قضایی اند! این در حالیست که در ابتدای نمایندگی قسم یاد کردند، و به این مردم تعهد دادند، که حافظ منافع، و پیگیر خواست آنان در دوره نمایندگی خود باشند!

این یک حقیقت مسلم است، که اگر نمایندگان مجلس و یا پارلمان یک کشور، خود وسیله تغییر و تحول شوند، و بار آن را بر دوش کشند، و نماینده ایی واقعی برای مردم خود باشند، و خواست های تغییر و تحول خواهانه ی مردم خود را، در زمان مناسب، و طبق منویات دل این مردم، ببینند، و پیگیر تحقق آن شوند، دیگر در آن کشور، مردم نیازی به این همه خسارت حضور، اعتراض، قربانی دادن، دستگیر شدن، زندان رفتن، به قتل رسیدن، جراحت های جسمی و روحی و... نخواهند داشت، و این ناخواستنی ها، با بهایی بسیار، بسیار کمتر، بر دوش نمایندگان آنان حمل خواهد شد، و معترضینِ بی نماینده، و در کل تمام مردم ایران، این مقدار، دچار خسارت و ضرر نمی شدند،

در یک روند درست و نرمال، این بار گران را، باید این بیش از دوصد نماینده تکیه زده بر کرسی های سبز مجلس به دوش می کشیدند، مثل نمایندگان اصیل و صادق این مردم، امثال دکتر محمد مصدق، سید حسن مدرس و... که بار سخت مبارزه پارلمانی و نمایندگی از طرف مردم مظلومِ خود را در برهه های حساس کشور، به دوش کشیدند، و در تاریخ مجلس و نظام پارلمانی ایران و جهان، تاریخ ساز و جاودانه شدند، و تاریخ نام آنان را همواره زنده و پاینده، و به نیکی یاد خواهد کرد، اما صد افسوس که مجلس نشینان امروز ما، گرچه بیشترشان را رزمندگان دوره جنگ هشت ساله! و وابستگان به سپاه پاسداران تشکیل می دهند! اما از بر عهده گرفتن این بار گران، به نمایندگی از مردم محروم خود، شانه خالی کردند، و راحتی و آسایش زندگی در آغوش حاکمیت و دنبال کردن همین وضع موجود را، به پیگیری خواست تحول و تغییر خواهان مردم معترض موکل خود ترجیح دادند، و اکنون ایرانیان بیشماری، از جمله هزاران خانواده ایرانی، که موکلان آنان در اقصی نقاط مختلف این کشورند، و در کل، تمام این مردمِ مظلوم، باید برای ده ها سال، خسارات، و تبعات این اعتراضات را، بر دوش خود کشیده، و زیر اثرات خشن و دردآور آن، کمر خم کنند، و نمایندگان قسم شکسته این مجلس، زین پس نزد خداوند، تاریخ و مردم ایران، سرافکنده خواهند بود.

اکنون این مردم مظلوم، علاوه بر غم از دست دادن عزیزان خود، از جمله ده ها کودک و دختر کم سن و سال جوان و نوجوان، زخم های روحی و جسمی، تبعات ده ها روز مبارزه و اعتراض، ویرانی های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، دینی که بر خسارات های سابق دیگر، از جمله گرانی، بیکاری، ناامیدی، غارت و چپاول بیت المال، بی تدبیری ها، تحریم ها، کمبودها و... اضافه شده است، را باید حمل کنند، که این همه کاستی ها، در نبود نمایندگان واقعی و اصیلی است که در نبود آنان، این بار گران، بر تن نحیف این مردم مظلوم، علاوه، و بار و سوار می شود.

در سوی دیگرِ ماجرای غمناکِ نمایندگی از این مردمِ مظلوم، و کارکرد انتخابات و منتخب بودن برای نمایندگی از این مردم، و اقداماتی که باید چنین نمایندگانی در سطوح عالی کشور انجام دهند و...، "حجه الاسلامی" را می توان دید، که با رسیدن به پست "ریاست جمهوری، یک شبه به عناوینی همچون "آیت الله"! افزایش مقامِ معنوی و روحانی و جایگاهی، در بین رسانه های مدافع خود پیدا کرد!

او نیز که اکنون، عنوان رئیس "جمهور" ایرانیان! را یدک می کشد، بی توجه به آموزه های همان قرآنی که او، تمام عناوین معنوی، علمی، درسی، روحانی و جایگاهی اش را از آن اخذ و کسب کرده، و اکنون چنین بالا نشین شده است، بی توجه به آموزه های همان قرآن، که سعی دارد با خطاب قرار دادن تمام انسان ها، به عنوان "یا اَیهُا اِلانسان" به انسانِ "ما هُوَ اِنسان"، کرامت بخشیده، عزیزش دارد، و بدو حق اعطا نماید، و لایق خطاب خدایی اش بداند، و انسان و به خصوص مسلمانان را از دیدگاه های تخفیف گرایانه، به خود و موجودات خلق شده، دوری دهد، [1] تا آنجا که وقتی می خواهد برای بزرگیِ خلقتِ خود، و توانِ خلق کنندگی اش، و عظمتِ خدایی اش و... مثالی آورد، پیروان خود را بر جنبندگانی [2] ریز، از جمله حشراتی مثل همین مگس، پشه [3] و... دلالت می دهد، اما متاسفانه کسی که در جایگاه اسلام شناسِ رئیس "جمهورِ" قرار گرفته، در یک حرکت نابخردانه، در یک تریبون مهم، خطاب به دانشجویانی که، خود یک پای اصلی اعتراضات در کشورند، معترضین را "مگس" هایی می نامد که در "عرصه سیمرغ" وار او، مزاحمت ایجاد می کنند! [4]

اگرچه در چشم اسلام شناسانِ خالی از آموزه های اصیل و اخلاقی قرآن، همچون آقای ابراهیم رئیسی و پدرخانم عظیم الشان ایشان، و حاکم بلامنازعِ خراسانِ واجدِ غرور و بزرگی، جناب آقای احمد علم الهدی! معترضین همواره، خار و خفیف به نظر آمده، و خطاب شده اند، و آنان را بزغاله! و گوساله! و مگس! خطاب کرده اند، اما در چشم خداوندِ خلق کننده ی این مردم و این حیوانات، انسان ها، حتی منکرین خداوند، واجد کرامت و بزرگی اند، و حتی، همین مگسِ خفیف پنداشته شده، در نزد آقای رئیسی، که به معترضین نام می نهد، چنان بزرگ است، که آن را نشانه ایی از عظمت خِلقَت خود دانسته، و به رخ منکرینش می کشد،

این سیاستمدارِ سیاست ناخوانده، و رئیس، ریاست ناکرده، و اسلام شناس، از اسلام بیگانه، برای تخفیف، تحقیر و نادیده انگاشتنِ قدرت، شمار و وسعت موکلان معترضِ خود، و در واقع ولی نعمتانِ تمام مسئولین کشور، آنان که بر مصادر قدرت، تکیه ایی به گزاف زده اند، و عرصه قدرت خود را، "عرش خداوندی"، و "عرصه سیمرغ" می بینند، و بی تدبیری و انحراف از وظایف خود پیگیری خواست مردم خود را، به اوج رسانده اند، و در نافهمی تمام، واژه "مگس" و... را برای درخواست کنندگانِ حقوقِ خود، استفاده می کنند، و در یک نگاه نادیده انگارانه و تخفیف گرای، آنان را همچون مگسی دیده! که در عرصه قدرت آنان، مزاحمت ایجاد می کنند، تاسف انسان را بر می انگیزند

این در حالیست که در دیدگاه خدایِ این عالمِ دینیِ خالی از علوم دینی! مگس نشانه ی بزرگی خداوند است، تا آنجا که در آیه 73 سوره ی حج، خداوند هم همچون ابراهیم رئیسی، متهورانه و مستقیم، از "مگس" نام می برد، و برعکسِ رئیسی، این حشره را نشانه بزرگی و عظمت خود دیده، و آن را به رخ منکرین خود می کِشد، [5] اما رئیس "جمهورِ" اسلام ناشناس این کشور، بی توجه به چنین حقیقت بارزی در اندیشه اسلامی، و نگاه خداوندی، مگس را نشانه ی خفت و تخفیف و نادیده انگاری جمعی از موکلینی خود استفاده می کند که، برای عرصه قدرتش مزاحمت ایجاد می کنند، "که عِرض خود می برند و زحمت او می دارند!"، این تعبیر نابخرانه، خود بنزینِ آتشزای دیگریست، بر آتشِ دلِ آتشناکِ کسانی که، بر حضور او و دیگرِ متکبرانی از این دست، بر مصادر این کشورِ بزرگ و متمدن، معترضند،

خداوندی که اینان بدان مدعی اند، مثال بزرگی و عظمت خود را در خلق مورچه، شتر، زنبور و... می بیند، و چشم خدای این قرآن، از بزرگی خلقت این موجودات ریز و خفیف! چنان پر شده، و چنان افتخارآمیز به نظر آمده است، که خلقت آنان را مثال بزرگی و قدرت خداوندی خود می آورد، و اینان، در نادانی تمام، آن موجودات را مثال تخفیف و تحقیر مردم معترض، و یا برای کوچک شماری حریف خود به کار می برند؟! که در واقع این معترضین ولی نعمتِ آنانند، و آنان باید خدمتگذار این مردم معترض باشند!.

آقای رئیسی و امثالهم که مستکبرانه خود را سوار بر "عرصه سیمرغ" و "نمایندگی خدا بر زمین" و پادشاهی خود را "عرش خدایی"، تصور کرده، و قدرت خود را، نیم بند انگشتی کمتر از قدرت خداوند می انگارند، فراموش کرده اند که طبق آموزه ها و داستان های اسطوره ایی همین دینی که ایشان و طرفداران شان، مدعی "آیت الله" یی در آنند، همین پشه ی ناچیزِ در چشمِ چنین "آیت الله" هایی، جان نمرودِ مُسلط، مُستکبر و ظالم و مُتکبری را در اوج قدرت گرفته است، تا عبرت متکبرین و طغیان گران مستکبری از این دست، در طول تاریخ بشر باشد،

و یا موریانه ایی که قدرت وسیع و بلامنازع سلیمان را، نقش بر زمین می کند، در حالی که کسی را یارا، و جرات نزدیک شدن، به جسد سلیمان را هم نبود، تا از زنده و مرده بودنش با خبر شود، و در حالی که همه از شرایط مرگ و زندگی سلیمان بزرگ، در سوال و پرسش بودند، این موریانه ایی (از دید آقایان بی ارزش و خفیف و حقیر) بود، که با جویدن عصای سلیمان، به نامیرایی او مهر پایان زد و... و همه را از مرگ و رفتن سلیمان با خبر کرد، کسانی که از ابهت قدرت سلیمان، چنان آچمز بودند، که نمی توانستند به پیکره ی مرده ی سلیمان، حتی نزدیک شوند. این ها مثال هایی برای اهل تفکر است، اما کو تفکر و اندیشه؟!

"رئیسی" این تفکر منحرف؛ که خود را اینچنین در آن بالا دست ها تعریف می کنند، و عرصه قدرت خود را به سان "عرصه سیمرغ" و "عرش خداوندی" می بینند، که معترضینی به این تعداد و این وسعت، در آن، مگسانی مزاحم در نظر می آیند! باید بداند که ریاست جمهوری را باید، عرصه خدمتی برای "تشنگان خدمت" ببیند، خدمتُ خادمی به مردمان معترضی که، بسیاری از آنان در خیابان ها هستند، و اکثرا در خانه ها نظاره گر این هماوردی اند، و منتظرند خدمتگزارانی را ببیند که به شوق "خدمت" به این ولی نعمتانِ معترض، و نجیب خود، سر از پا نشناخته، و خود را خاکی و بی مقدار ببینند، نه متکبران مستکبری که عرصه ی  قدرت ناداشته خود را، عرصه سیمرغ و عرش خداوندی می انگارند و می بینند!

 

[1] - تا آنجا که در قرآن نام 35 حیوان و حشره آمده است که برخی حتی یک سوره به نام آنان است از جمله زنبور عسل، عنکبوت، مورچه، فیل، گاو، اکثرا برای بیان افتخار و عظمت خداوند بوده است نه تحقیر و تخفیف آنان. که این حیوانات عبارتند از سلوى = بلدرچین (بقره آیه 57)،  بَعوض = پشه (بقره آیه 26)، ذباب = مگس (حج آیه 73)،  نحل = زنبور عسل (نحل آیه 68)، عنکبوت (عنکبوت آیه 41)، جراد = ملخ (اعراف آیه 133)،  هدهد = شانه به سر (نمل آیه 27)، غراب = کلاغ  (مائده آیه 31)، ابابیل = احتمالا پرستو (فیل آیه 3)، نمل = مورچه (نمل آیه 18)،  فراش = پروانه (قارعه آیه 4)،  قُمَّل = شپش (اعراف آیه 133)، قرده = میمون یا بوزینه (سوره بقره آیه 65)، بغال = استر و قاطر (سوره نحل آیه 8)، غنم، نعجه، ضأن و الْمَعْزِ = گوسفند و بز (آیات 143 و 146 سوره انعام و آیات 23 و 24 سوره ص)، ذئب = گرگ (یوسف آیات 13، 14 و 17)، بعیر و جَمَل = شتر (یوسف آیه 65 و اعراف آیه 40)،  قَسْوَرَة = شیر (مدثّر آیه 51)، خَیْل و جیاد و صافنات = اسب (نحل،8 ؛ ص،51)، حَمِيرَ= الاغ (نحل آیه 8)، بقر = گاو  (سوره بقره آیه ی 70)، عِجْل = (هود آیه 69)، حیّه = مار (سوره طه آیه ی 20)،  ثُعبان = اژدها (اعراف آیه 107)، حمار و حمیر = اُلاغ (نحل آیه 8 و بقره آیه 259 ...) خنزیر = خوک (بقره آیه ی 173)، کَلْب = سگ (آیه ی 176 اعراف)، نون و حوت = ماهى (انبیاء،87 ؛ کهف،63)، ضفادع = قورباغه (اعراف آیه ی 133)، فیل سوره ی فیل آیه ی اول آورده شده است.

[2] - خداوند در آیاتی از سوره شوری و جاثیه بعد از اشاره به نشانه ‌هاى خداوند در آفرينش آسمان‌ ها و زمين و همچنين آفرينش انسان اشاره به خلقت تمامى جنبندگان كه در آسمان ‌ها و زمين ‌اند كرده و مى‌ فرمايد: (و از آیات اوست آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده)؛ «وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ». و در حالی که عوام انسان، دیگرانی که درک درستی ندارند را به شتر تعبیر می کنند، بر خلاف آنان خدای همین قرآن، در آیه 17 سوره غاشیه به صورت يك استفهام توبيخى مى‌ فرمايد: (آیا آنان به شتر نمى نگرند که چگونه آفریده شده است؟!)؛ «أَفَلا يَنْظُرُوْنَ اِلَى الأبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ». و یا دیگرانی که انسان ها را در نفهمی به چهارپایان تعبیر می کنند که بر عکس آنان، خداوندِ این قرآن در آیاتی از سوره مومنون و نحل ضمن اشاره به منافع مختلف چهار پايان براى انسان ‌ها مى‌ فرمايد: (و در آفرینش چهارپایان، براى شما [درس هاى] عبرتى است)؛ «وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً». و در آیات 71 تا 73 سوره یس با يك استفهام توبيخى مشركان و كافرانى كه راه را گم كرده، و خالق جهان را گذارده، به سوى بت ‌ها رفته‌ اند، مورد سرزنش قرار داده؛ و مى‌ فرمايد: (آیا ندیدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آورده ایم چهارپایانى براى آنان آفریدیم که آنان مالک آن هستند؟!)؛ «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ».

[3] - سوره بقره آیه 26 "و خدا را شرم و ملاحظه از آن نیست که به پشه و چیزی بزرگتر از آن مثل زند، پس آنهایی که به خدا ایمان آورده‌اند می‌دانند که آن مثل حق است از جانب او، و اما آنهایی که کافرند می‌گویند: خدا را از این مثل چه مقصود است؟ گمراه می‌کند به آن مثل بسیاری را و هدایت می‌کند بسیاری را! و گمراه نمی‌کند به آن مگر فاسقان را." إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ

[4] - آقای ابراهیم رئیسی در مهرماه 1401 در مراسم افتتاحیه سال تحصیلی دانشگاه ها در دانشگاه زنانه الزهرای تهران حاضر شد و در حالی که بیرون از مراسم او، عده ایی از دانشجویان معترض همین دانشگاه شعار می دادند، و او باید در جمع آنان هم حاضر می شد و دست نوازش بر سر آنان هم می کشید، و از آنان دلجویی می کرد، در میان کف و تشویق طرفداران حاضر در این جلسه، معترضین را به مگس تشبیه کرد: «دشمنان تصور کردند که می‌توانند در محیط دانشگاه به امیال پلید خود برسند، غافل از اینکه دانشجو و استاد ما بیدار است و آن‌قدر بصیرت دارد که اجازه نمی‌دهد دشمن در این رابطه کوچک‌ترین حرکتی در جهت امیال خود کند، باید به او گفت که ای مگس! عرصه سیمرغ نه جولانگه توست، عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری.»

[5] - قرآن در سوره حج آیه 73 این چنین نظر خداوند را به مگس بیان می دارد که "ای مردم (مشرک کافر) مثلی زده شده بدان گوش فرا دارید (تا حقیقت حال خود بدانید): آن بتهای جماد که به جای خدا (معبود خود) می‌خوانید هرگز بر خلقت مگسی هر چند همه اجتماع کنند قادر نیستند، و اگر مگس (ناتوان) چیزی از آنها بگیرد قدرت بر باز گرفتن آن ندارند، (بدانید که) طالب و مطلوب (یعنی بت و بت‌پرست یا عابد و معبود یا مگس و بتان) هر دو ناچیز و ناتوانند". يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ

آنچه مسلم است استقرار اخلاق و رفتار انسانی، و در کل ایجاد و استقرار جامعه ایی واجد خصوصیات انسانی، بر ایجاد و استقرار جامعه مذهبی (اجرای شریعت و...) تقدم و اولویت دارد، و بروز جامعه ایی مملو از مهر و محبت انسانی، اولی بر اجرای شریعت دینی است، [1] این را به خصوص در این ماه محرم، بهتر می توان فهمید، که در کیش صاحب حادثه این ماه، قبل از شهادت، توسط همکیشان مسلمانِ دگر اندیش خود، در سخنانی خطاب به آنان، از اولی و اولیه بودن، آزادگی بر دینمداری گوشزد، و انزار می دهد، و از آنان انتظار انسانیت و آزادگی [2] ، فارغ از نوع نگرش دینی، را داشت، و به واقع در این سخن، ایشان همه را بر این امر فرا می خواند، که تا پیش از در نظر گرفتن اعتقاد خود، و اجرای حکم دینی [3] خود، انسانیت را باید مد نظر قرار داد، و این خود واجب تر می نماید؛ و همین است که قبل از امر به معروف و نهی از منکر، اجرای آنرا منوط به ارزیابی میزان مفسده و ضرر آن قرار داده اند.

و این اصل به نوعی دیگر، در جای جای فرهنگ انسان ساز ایرانیان نیز بروز می یابد، و ایجاد جامعه انسانی، با اصل قرار دادن اخلاق انسانی، از سوی بزرگان ادب و فرهنگ ایران، مورد تاکید قرار می گیرد، آنجا که حکیم مُلک پارس، زبان غیب گوی ادب پارسی، وقتی از "آسایش دو گیتی (دنیا و آخرت)" می گوید، آنرا ناشی از "تفسیر این دو حرف" می داند که، "با دوستان مروت، با دشمنان مدارا" [4]، حال آنکه خانم ها، سپیده رشنو، و رایحه ربیعی، اصلا با هم دشمن نبودند، بلکه دو هموطن، با دو دیدگاه متفاوت، به زندگی اجتماعی خود، هستند، که  از بد حادثه در یک برخورد دوگانه جامعه دو قطبی شده، کیس درگیری آنان بُولد شده، و چنان رو آورده شده است که این چنین به پرونده ایی، ملی تبدیل گردیده است.

چندی قبل، درگیری لفظی دو دختر جوان، از جامعه شدیدا دو قطبی شده ما، در بحث حجاب اجباری، و ضرورت برخورد قهری با آن، در جمع مسافران پر تعداد، در یک اتوبوس BRT شهری در تهران، می رفت تا به درگیری فیزیکی منجر گردد، گذشته از اینکه، کدام یک از آنان شروع کننده این درگیری، و کدام مقصر اول یا دومند، و درصد تقصیر بین آن دو، به چه مقدار تقسیم می شود، در این صحنه، به صورت آشکاری دو نماینده از دو نوع تفکر متفاوت، در دو قطب یک جامعه، به موضوع حجاب اجباری، مقابل هم قرار می گیرند، و بحث مجادله فکری و عملیِ این دو قطب، که در اجتماع بالا می گیرد و...، جامعه نیز به تبع، در دو جبهه له یا علیه، صف کشیده، هریک، طرف مقابل را به دیو تعبیر، و خود را فرشته تلقی کرده، و به نوعی یک تقابل دیو - فرشته شکل می گیرد، و هر طرف خود را فرشته تلقی می کنند. 

در چنین شرایطی، مسئولان جامعه متوازن، علمی و دلسوز، باید خود را از دسته بندی های این چنین افراطی در اجتماع، در بین مردم جامعه خود، بالا کشیده، و در آن بالا، از ابراز نظر، له یا علیه طرف های درگیر، به کناری مانده، حتی از تنبیه و یا تشویق یک طرف، چشم پوشیده، و عقلای جامعه به فکر فرو روند، و راه هایی بیابند، که چطور عصبیت اجتماعی، در خلال احساسات ایجاد شده را فرو بنشانند، و این که، چطور با چنین پدیده ایی، منطقی و مصلحت آمیز برخورد کنند، تا این شکاف اجتماعی ایجاد شده را پر کرده، و یا از عریض تر شدن آن جلوگیری نمایند، و بین دو قطبِ دو پاره شده از جامعه خود، آشتی و دوستی را، باز آفرینی و باز سازی و دوباره ایجاد کنند، و به رغم اذعان، بدون اعتراف بدین شکاف، آن را ترمیم نمایند، و از زهر و خطر آن برای جامعه خود بکاهند و...

اما به نظر می رسد متاسفانه قوه عاقله دستگاه تصمیم ساز کشور ما، در این کیس، به عکس، خود را با یک سوی این پرونده، همراه و همنظر دیده، و فراموش می کند که وظیفه آنان، از آن بالا نشینی ها، چیست، چرا که وظیفه اولیه آنان در ابتدا، ایجاد جامعه ایی آرام و متمدن و انسانی است، نه پیگیری تنبیه و سیاستِ یک سوی دعوا، لذا به نظر می رسد با چنین تفکری است که تمام توان خود را بسیج می کنند، تا در یک عملیات پلیسی پیچیده، طرف دیگر دعوا را شناسایی، دستگیر، و فورا او را با آن صورت مجروح در تلویزیون ملی، حاضر کرده، و در یک سرعت عجیب قضایی، پرونده ایی خاص و سفارشی تشکیل داده، و مقامات دادگاه، چنان اتهامات شدیدی (اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور، از طریق ارتباط با افراد خارج‌نشین، و فعالیت تبلیغی علیه جمهوری اسلامی، و تشویق مردم به فساد و فحشا) را متوجه یک طرف دعوا (خانم سپیده رشنو) کنند، که انسان تصورش را هم، در یک دعوای اتوبوسی دو جوان نمی کند،

شدت عمل دادستان در این پرونده چنان است، که به حتم طرف دیگر دعوا، خانم رایحه ربیعی نیز، از این که کار درگیری شخصی اش، با سپیده رشنو، دوست دگر اندیش او را، در چنین مخمصه ایی با این حد از گرفتاری، درگیر کرده است، را نیز پشیمان خواهد کرد، چرا که این دو هم سن و سالند، و همدیگر را در زمان آرامش، درک خواهند کرد، در حالی که تفاوت آندو، تنها در نوع نگرش و تفکر بود، و به حتم، به گرفتار شدن، خانم رشنو در چنین پرونده ایی، به این شدت و غلظت راضی نخواهد بود، که با این همه اتهامات، روانه زندان هایی، با آن کیفیت شود. و یک دعوای زنانه در اوج جوانی، در یک اتوبوس BRT، به یک پروژه انتقام گیری ملی تبدیل، و همه بر سر این خانمِ هم سن و سال او، خراب شود.

مناسب است قوه قضاییه از شدت تبلیغات در این پرونده کاسته و به صلاح کشور و این مردم و حتی دین است که به نوعی در این پرونده که موجب وهن، اهل مذهب، و مدعیان اسلام و مسلمانی است، به نوعی مصالحه، و زندانی آزاد شود. در غیر این صورت، شکاف اجتماعی قوت و شدت گرفته، منجر به تفرق اجتماعی، و ضایعات را بیشتر، و خسارت را عمیق تر خواهد کرد.    

[1] - تفاوت مسلمانان میانه رو و افراط گرایان داعشی و طالبانی در همین نکته است، که داعشیان و طالبانیان بر اجرای شریعت بی کم و کاست، تاکید دارند و اخلاق، انسانیت و... خود را به کناری نهاد، یا فدای این امر می کنند، حال آنکه مسلمان میانه رو و متعادل، در اجرای هر حکمی، همه جهات انسانی، از خیر و شر و... را در نظر می گیرند، و سپس به اجرای حکمی مذهبی، تصمیم می گیرند، که تفکر بنیانگذار ج.ا.ایران نیز این رابطه، در واژه و فرهنگ مصلحت سنجی، تبلور می یابد.

[2] - امام حسین خطاب به دشمنانش در عاشورا عنوان می دارد، که اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید، در اینجا آزاده بودن یعنی تقید به انسانیت، و اصول و فروع آن است، نه آزادی از فرمان طاغوت زمان، که اینجا انتظار عطوفت و مهر انسانی بر اهل خود را، از آنان دارد.

[3] - سپاه یزید امام حسین را از خوارج بر دین جدش می دانستند، و حکم فقهی خارج شدگان از دین خدا را، به او در حال اجرا بودند، لذا امام از آنان گلایه می کند، که به خاطر اجرای این حکم چرا اینقدر ظالمند و با اهل او به ظلم برخورد می کنند. لذا قاتلان خود را به آزادمردی و انسانیت، و در واقع دوری از این ظلم فرا می خواند.

[4] - این را در این غزل حافظ شیرازی و حکیم و زبان غیب گوی ایرانی، می توان دید که می فرمایند :

دل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را   دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی‌شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز    باشد که باز بینم دیدار آشنا را

ده‌روزه مِهر گردون، افسانه است و افسون     نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل‌ و مُل خوش خواند دوش بلبل    هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت      روزی تَفَقُّدی کن درویش بی‌نوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است    با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در کوی نیک‌نامی ما را گذر ندادند     گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

آن تلخ‌وَش که صوفی ام‌ُّالخَبائِثَش خواند     اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا

هنگام تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی      کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد      دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

آیینه سکندر، جام می است بنگر        تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا

خوبان پارسی‌گو، بخشندگان عمرند       ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه مِی‌ْآلود         ای شیخ پاک‌دامن معذور دار ما را

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در روستای گرمنِِ پشت بسطام، مردم ...
سلام...شاید برای خواندن این مطالب ودرک ان تا حدودی... ۳ساعت وقت گذاشتم...تشکر ؟از تمامی عوامل ..مخصو...
- یک نظز اضافه کرد در بازی با دکمه های آغاز مجدد جنگ...
تقاطع تنش‌زایی سید مصطفی تاج‌زاده استراتژی باخت - باخت جمهوری اسلامی در منطقه، به‌ویژه در اعزام نی...