به نظر می رسد ما ایرانیان آزادیخواهانی مبارز، و در این زمینه قهار و زبردستیم، اما ضعف ما، در حفظ دست آوردهای قیام مقدس مان برای کسب آزادی، حق تعیین سرنوشت و کرامت انسانی است.

آمدن"بهمن خونین جاویدان" بی آنکه بر طبلی از شور نواخته شود، یا نوایی از غم، از جراحت های نی بریده شده از نیستانی، به بیرون جهد و...، آشوبی بر می خیزاند، و زخم های نو و کهنه سربازان راه آزادی و پیشرفت ایران، و پیشتازان نبرد مقدسِ کسبِ حقوق انسانی آنان و... سر باز می کند، تا مرثیه دار باخته ها، و مویه گر هزاران سرو بلند قامتی شوند، که بر آتش دمنده ی هوای نفس زیاده خواهان، در جامعه استبداد زده ما سوختند، و برآیند تلاش آن ستون های استوارِ سازه های مقتدر آزادی و غرور انسانی، که بر طوفانی از خدعه و تزویر، از جای کنده شدند، و در میدان سیاستی شرم آور، که به هیچ دین، مرام و سیرتی وفادار نماند، از زمین امیدِ امیدواران کنده، و بر آتشی از غرور و زیاده خواهی ها، سوزانده، و خاکسترش بر تشتی از خونابه های دَلمه بسته، در جگر هزاران مبارز، و تلاشگر راه آزادی و پیشرفت ایران و ایرانیان نشست، و راه بزرگ گشوده، بر روی مردم آزادیخواه و دیرپای ایران، به سمتی کج گردید، که مشخص نیست، به کدام منزل ختم خواهد شد، اما آنچه روشن است، انحرافیست که در هوای این زمستان سرد و سوزان، به تاراج امید از دل امیدواران مشغول، و خانمان برانداز خواهد بود.

وقتی به شرایط جاری در پیش از پیروزی خیزش بزرگ و شگفت انگیز 1357 می نگرم، و بدانچه نخبگان آن روز، برای تغییرش به پا خاستند، و مبارزه کردند، و دل سوزاندند، و اهدافی که در سر می پروراندند، می اندیشم، و به شرایطی می نگرم که آن اسطوره های راستین انقلابیِ مقاومت و مبارزه، بدان ختم شدند، در بسیاری از پیش اعتقادات خود، [1] شک می کنم که، چرا که سعی و تلاش چندباره این مردم، به چندسالی، بی دستآورد می شود، تو گویی به جای آزادی، از چرخه تناسخ (رهایی - گرفتاری مجدد) [2] ، هر بار دوباره آن را تکرار می کنند، انگار خلاصی از این چرخه را برای ما تقدیر نکرده اند، تو گویی ایرانیان در تقدیر و تقدیر گرایی های بی معنی گرفتار آمده اند، تا دنیا به سوی تقدیر گردانی برود، و ما گرفتار تقدیر نحس خود، درجا بزنیم،

و این آمد و شدن ها نیز، تو گویی استمرار را فریاد می زنند، تا خود پاسدار چرخه ایی باشد، که بارها و بارها در تاریخ گرفتاری این مردم در کمند استبداد و خودرایی، اتفاق افتاد و دیرپا گشته است، تو گویی آنان که برای رهایی از آن چرخه شوم، از جان و مال خود گذشتند را، دستآوردی از سعی و تلاش شان نمی ماند، و سنگفرش های خیابان هایی که همواره در آرزوی کسب آزادی و حق تعیین سرنوشت، خونین شدند، همواره توسط لُعبتکان رقصنده پای تخت استبداد، به زودی از خون های پاک آزادگانِ برخاسته بر ظلم، شسته شدند، تا بیش از آن، این خون ها، در پیش چشم شاهدان نماند، تا بتوان آنان را دوباره در لحافی از غفلت پیچید، و به همان وضعی باز گرداند، که پیش از آن برای رهایی از چنان وضعی، خیزش های خیره کننده ایی بر پا کرده بودند، و باز، بازتولید شرایطی که همواره تکرار می شوند.

آنان که در رژیم گذشته به پا خاستند، سخن از خدعه سلسله داران پهلوی می گفتند که دست آوردهای قیام آزادیخواهان مشروطه خواه را، به مسلخ اهداف افراد و خاندان ها برده اند، و حاصل سعی آزادیخواهان و مبارزین در قیام های سخت و پیشرو مشروطه خواهان، و جنبش ملی شدن صنعت نفت و... را از درون تهی کردند، و نظام پارلمانی مورد نظر آزادیخواهان مشروطه خواه انقلابی را، از درون خالی کردند، و دیگر نمایندگان مجلس ملی ایران در برابر تصمیم های (درست و یا غلط) شخص اول مملکت، بی اثر شده بود، دیگر نخست وزیرانی همچون دکتر محمد مصدق و... توان جولان و سیاست ورزی به نفع مردم خود را نداشتند، و جانشینان چون اویی، گوش به دهان ملوکانه حضرت او بودند، تا ایشان حکیمانه بفرمایند، و آنان مجدانه برای دل خوشی اش، بی توجه به خواست مردم ایرن، بدوند، یا حتی چاپلوسانه تر از این، منویات دلش را کشف کرده، برای منویاتش، مصداق تحقق یابند و... این بود که خیزش بزرگ 57 شکل گرفت، و البته هم به بار نشست، و اما باز روز از نو، روزی از نو.

از این کابوس به کدام سو باید نگریست، بر قطعه شهدای بهمن 57 و... گریست، که به امید کسب آزادی و حق تعیین سرنوشت، در آخرین روزهای خیزش، به خاک و خون افکنده شدند، تا روزهای پایانی را نبینند، یا بر آنان که در سلول های انفرادیِ کینه ی پادوهای استبداد، بی پناه مانده و همواره استخوان خرد کردند، یا بر آنان که اسیر خدعه و نیرنگ، گوشت دم تیغ تزویر این و آن شدند، و از صفحه روزگار برچیده شده، و بر سینه سیاهِ خاکِ آلودهِ به خیانت، افتاده و خسبیده اند، و نظاره گر آنچه اند که بر این خیزش ها و سروهای بلند و بالای آزادی آنان گذشت و...

این است که بهمنِ غمناک، در میان زمستانی سرد، همچنان در دل گرم آزادیخواهان، سردی و ناامیدی می پراکند، و فریاد بر می آورد که مرا فریاد بزن! مرا که در پی آزادی، و حق تعیین سرنوشت مردم خود رزمیدم، مرا که حامل پیام کسب کرامت انسانی، برای ایرانیان بودم، و زیر پای استبداد له شدم.

 

Click to enlarge image Human-freedom-10.PNG

آزادی چیست؟ خداوند انسان را به عنوان یک موجود باهوش با توانایی کنترل اعمال و امیال و خواست ها آفرید، آزادی به عنوان داشتن منطق و خرد در شرایط اختیار در نظر گرفته می شود، بعنوان داشتن قدرت انجام یا انجام ندادن (اختیار انجام)، که طبق داشتن حق اختیار ما زندگی خود را شکل می دهیم

[1] - "و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست" سوره النجم آیه ۳۹ "وَأَن لَيسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعىٰ"

[2] - تناسخ چرخه ایی است که انسان ها در زندگی خود طی می کنند تا انسان شوند و رهایی حاصل شود، تولد های پی در پی، که خود را از آلودگی ها در این تولد ها رها کرده و رشد یابند و پاک شوند و در انتها موکشاست یا همان خلاصی از این چرخه آمدن و رفتن هایی که سخت و ملال آور است.

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.