دیشب آنقدر هوا سرد بود که وقتی ساعت هفت صبح راهی ورزش شدم، انگار روی تمام اتومبیل های پارک شده در کنار خیابان را دو سطل آب کثیف، بر بدنه چرب شان پاشیده بودند، و علاوه بر سقف مملو از بخارِ به آب تبدیل شده، و پراکنده بر سقف آنها، تا کمر در بخاری غرق بودند که روی شیشه های آن را هم گرفته بود، انگار داخل هر اتومبیلی یک راننده اسنپ شهرستانی، که جایی برای شب مانی نداشته، ماشین روشن خوابیده، و داخل گرم و بیرون سرد، که این چنین بخار زده اند.
دو روز است که کارتن خوابی، خیابان ما را برای سر کردن شب خود انتخاب کرده، هر شب را کنار یک سطل آشغال در خیابان ما می گذراند، در حالی که کارتنی به قدر اندازه باسن مبارکش، زیرانداز کرده، درخت کاج 60 ساله کوچه ما را پشتی خود قرار داده، طاق باز نشسته و وسط دو پایش هم مقداری ظرف پلاستیکی در حال سوختن است، روفرشی قدیمی اما سالمی را بجای پتو بر سر کشیده، و روی آن را هم پلاستیک زباله سیاه رنگِ بزرگی کشیده تا خود را از باران هایی که طی دو هفته گذشته به تناوب شب ها می بارد، حفظ کند؛ انگار کرسی مادر بزرگ خود را برپا کرده است، که خودش بدنه چوبی کرسی شده، و آتش پلاستیک کهنه ها هم گرما بخش حجم فضای کم زیر رو فرشی شده اند؛ از کل هیکل او پایش از ساعد به بعد در پیاده رو پیشروی دارد، جوراب سیاه و کثیفی را روی پاچه های شلوار سیاهش کشیده تا هوا از روزنه پاچه هایش بالا نرود، و پاهای استخوانی و لاغرش در کفش "کیکرز" کهنه اش، انگار می خواهد تو را در پیاده رو پشت پا بزند، و بیندازد.
صبح روز قبل هم او را در کنار سطل آشغال دیگری در میانه کوچه دیده بودم، فکر کردم یکی از همسایه ها روفرشی و مقداری از وسایلی که نیاز نداشته را کنار سطل زباله خیابان رها کرده، تا مستحقی آن را ببرد، ولی خوب که توجه کردم، توده بدن لاغر و ریزه میزه اش را، زیر آن تشخیص دادم، که بی حرکت نشسته بود، زمین سرد است و مرطوب، نمی توان بر آن دراز کش و یا چمباتمه زده و زانوان را بغل کرده و خوابید، نمی دانم استخوان های باسن او چطور نم و سردی زمین را در طول شب دراز گذشته، تحمل کرده است، بیدرنگ به یاد خیابانگردهای شهر مسکو افتام که شنیده ام با نوشیدن "ودکا" خود را از مرگ در شب های سرد آن شهر می رهانند.
اما او که به ودکا دسترسی ندارد! شاید مصرف مواد مخدر هم، بدن را آنقدر بی حس می کند تا تو سرمای شب های طولانی و سرد را سر کنی؟!! نمی دانم، چقدر غمگینانه است دیدن این صحنه ها، لخت و بی کس، و بی چیز و رها شده. مَشتی، رفتگر محله ما، صبح به صبح کوچه را از بازمانده های یک شبانه روز آمد و شد مردم روبیده است، اما از برداشتن چنین چیزی از کنار سطل آشغال کوچه، دیگر ناتوان است، او را دست بزرگتری لازم است تا بردارد؛ از کوچه به هر وضعی که بود گذشتم، دنیایی از شرمندگی، دنیایی از زجرها و شرم از داشتن چنین جامعه ایی زمخت و بی روح، که باید دید و تحمل کرد. وارد پارک شدم، گفت و گوها حول محور ترور آقای محسن فخری زاده مهابادی، دانشمند هسته ایی کشور می چرخد، که جمعه گذشته در ناباوری تمام، در آبسرد دماوند ترور شد، و همه را غافلگیر این حادثه کرد.
آنکه سنی از او گذشته و این روزها دیگر خواب ندارد و مثل روزهای کارمندی اش طبق عادت، صبح سحر بیدارست، و بامدادان، خود را به پارک می رساند تا با جمع دیگر بازنشستگانِ سحرخیز چون خودش، به ورزش بپردازد، و خود را از خمودگی و بی تحرکی برهاند، می گوید :
- کار خودشان است، مهره سوخته ایی بود که باید از سر راه برداشته می شد، برای قرارداد جدید با غرب باید، موانع پیش پای شان را بردارند، نیاز به فضای طلبکاری از غربی ها دارند، خودشان زدند تا از شر این مهره سوخته هم خلاص شوند، مگه کشکه که در روز روشن، در تهران، بدون این که کسی دستگیر شود و کسی دیده شود، چنین دانشمندی که اسکورت هم می شود را بزنند و هیچ؟!!
دوست همراهش می گوید :
- نه بابا او را اسراییلی ها کشتند تا کله خرهای این طرف هم تیری و یا موشکی در کنند و اسراییل و عربستان فتیله ایران را پایین بکشند، و ترامپ را هم به میدان کشیده، و در این دو ماه باقی مانده حساب این پر روها را برسند، مگه خبر نداری چند روز پیش نتانیاهو با بن سلمان و پمپئو در عربستان جلسه داشتند، این نتیجه آن جلسه است.
بحث ها بالا می گیرد، دیگران هم وارد بحث می شوند، دیگر مشخص نیست کی به کی است هر یک به فراخور فهم و درک خود از این موضوع سخنی می گوید :
- نه بابا این هم کار همین ظریف و روحانی است که لیست دانشمندان را به آژانس دادند تا امروز بیایند و آنها را ترور کنند، بدبختی ها از موقعی شروع شد که این ها رفتند و با دشمن مذاکره کردند، هر چه می کشیم از این برجام است، کاش موساد همین حسن روحانی را بیاید ترور کند، راحت شویم. باید بزنند بندر حیفای اسراییل رو با خاک یکسان کنند، به حرف این اصلاح طلب های ترسو و واداده هم توجهی نکنند.
- بنده خدا! اونایی که فخری زاده را ترور کردند هم همین را می خواستند، آن ها بدون گذاشتن یک رد پایی، عملیاتی کردند و رفتند، می خواهند تو را عصبانی کنند تا دست به یک حمله مستقیم بزنی، بعد به عنوان متجاوز، ویرانت کنند، حالا که ترامپ دیگه نیست، کار را به جایی برسانند که با آمدن بایدن هم کاری از پیش نرود و این همه تحمل تحریم ها، به صلحی ختم نشود.
بحث ها ادامه دارد، یکی دیگر می گوید :
- بچه ها به صحنه ترور توجه کنید، تروری به سبک فیلمهای اکشن هالیوودی! نقشه ترور رو بعد از ظهر جمعه در جاده دماوند در حوالی تهران اجرا کردند، عوامل موساد با یک نقشه دقیق و برنامهریزی شده به سه ماشین ضد گلولهی حامل فخری زاده و همراهان و محافظانش حمله کرده و او را به قتل رساندند. برای اجرای این عملیات شصت و دو مامور، شامل چند تک تیرانداز ماهر سوار بر موتورسیکلت و یک خودروی هیوندایی استفاده کردند. ابتدا، نیسان آبی پر از مواد منفجره را در مسیر حرکت کاروان فخری زاده منفجر می کنند؛ برق منطقه بر اثر این انفجار قطع میشود، درست زمانی که سومین خودروی کاروان فخری زاده از جاده عبور میکند، اتومبیل هیوندایی حامل تروریست ها و چند موتورسوار که از قبل در محل کمین کرده بودند، خود را به سرعت به اتومبیل فخری زاده نزدیک کرده و دوازده تیرانداز، او را به رگبار میبندند. پس از تبادل آتش میان گروه ترور و محافظان مسلح فخری زاده، و زخمی و کشته شدن دو تن از محافظان دانشمند هستهای، رهبر گروه ترور، فخری زاده را از داخل ماشین بیرون کشیده، و با شلیک چند گلوله به بدنش مطمين میشوند که کشته شده، و بدون هیچ اثری محل حادثه را ترک میکنند.
- عجب! کار اسراییل بود؟! خودشون دستور میدهند و نیروهای خودی مهره سوخته کشته می شوند، اسراییل هم به عهده می گیرد، کم کم به پیوند شدید این ها با اسراییل من هم شک دارم!! لامصب ها خوب هوای هم دارند! می گن تو بزن، بکُش، من (اسراییل) به گردن می گیرم.
- این قبیل ترورها فقط با همکاری مجاهدین خائن قابل اجراست، چرا که این سازمان ضد ایرانی قبلا هم در عراق در کنار سربازان عراقی علیه سربازان ایرانی می جنگیدند، فقط دنبال قدرتند، ترور چنین افرادی که خیلی جوانان ایران نیازمند اطلاعات شان هستند، چیزی جز ضدیت با ایران و ایرانی ندارد.
- این عمل تروریستی توسط عوامل خارجی صورت گرفته که اهداف خاصی را دنبال می کند. که اولین هدفش ایجاد یک جنگ تمام عیار بین امریکا با ایران است، دقیقا هم اطلاع دارند در صورت وقوع چنین جنگی حداقل تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس، در عرض چند ساعت تمام تاسیسات نفتی، زیر ساخت های اقتصادی، زیر ساخت های آب شیرین کن ها، آسمان خراش های چندین طبقه اشان نابود خواهد شد. و نتیجه این می شود که صدور نفت از خلیج فارس و خلیج عدن به کلی قطع شود، این مسئله باعث می گردد، هم امریکا و هم اروپا ضررهای فراوان ببیند. حال در این میان چه کسانی استفاده خواهد کرد؟ صهیونیست ها. ولی امریکایی ها تجربه شکست از ایران در حمله طبس و سایر موارد را دارند. و جرات چنین حرکت نابخردانه ایی، حتی انداختن چند موشک در شن های کویر لوت را نخواهند داشت.
- "رهبر گروه ترور، فخری زاده را از داخل ماشین بیرون کشیده و با شلیک چند گلوله به بدن هدف، مطمئن میشود که او کشته شده است. عوامل ترور سپس بدون آنکه اثری از خود بجا گذاشته باشند، بسرعت محل حادثه را ترک میکنند". این همان ترفند جمهوری اسلامی پس از ترور مخالفان است، که تیر خلاص می زد.
- بدنبال احتمال دست داشتن عناصر نفوذی در وزارت اطلاعات در قتل فخری زاده، مقامات امنیتی، مدیرکل اطلاعات استان مازندران را دستگیر کردند. بنابر اطلاعیه قوه قضاییه کیومرث نیاز آذری به اتهام مشارکت در قاچاق دو تن طلا بازداشت شده است. هر چند اتهام وارده فساد اداری عنوان شده ولی، این اتهام صرفا برای فریب مردم است.
- این کار خودشان است، درست موقعی که یکی از عوامل شان در بلژیک به خاطر طرح ریزی انفجار در تجمع سالانه مجاهدین دستگیر شد و در دادگاه بود، با این کار افکار جهانی رو منحرف و خود را قربانی تروریسم دولتی معرفی کردند. اسراییل توان چنین عملیاتی در ایران را ندارد و نخواهد داشت
- هواپیما رو زدن تا سه روز گفتن کار آمریکا بوده
- حکومت فعلی مورد تایید اسراییل، آمریکا و اروپاست، و گرنه وقتی بتونن چنین کاری انجام دهند، حکومت را هم می توانند عوض کنند.
- هنوز خودشون هم نمی دانند چی شده این اطلاعات دقیق از کجا آمده؟ مثل فیلم می مونه، واقعا هر نویسنده ایی متن این فیلمنامه رو نوشته، سریع بفرستید هالیوود، در حد فوق اکشن از آن فیلم می سازند. واقعا تا کی فریب، نفت فروش نمی ره، دست به دامن فیلم اکشن شدن، کار خودشان است.
- آن هایی که فکر می کنید کار خودشون هست، تورقوزآباد و نطنز یادتونه؟ آن ها هم کار خودی بود؟!! یادتونه که میشنیدیم که سوریه می رویم که ایران امن باشه؟ ولی همه اتفاقات داره داخل کشور می افتد، "من حریف توأم ترامپ قمار باز" یادتونه؟ باید لقمه اندازه دهان باشه، نه بزرگتر
- نفر بعدی چه کسی خواهد بود؟!
- ولی بچه ها دانشمند هسته ایی مربوط به کل ملت است، نه دولت و نه نظام، حالا او ناگزیر، یا وظیفه اش می داند به خاطر پیشرفت کشورش کار کند، این حرف جداست، ولی با کمال تاسف بعضی بی خردها، از ترورش چرا خرسند هستند؟!!
- شما از کجا فهمیدید کار موساد بوده؟! این ها خودشون استاد سرهم بندي و داستان سرائي اند. حكايت روز عاشورا ببینید، تمام حكايت رو از حفظ هستند، حتي فحش هايی را که اسب يزيد به اسب امام حسين داده رو هم ميدونن، و مدعي اند كه در تاريخ ثبت شده است، از همین ها بپرسی كه در جریان فرو ریختن ساختمان پلاسكو چند نفر كشته شدند، نمی دانند؟!!
- چه کسی این گزارش دقیق را داده! اگه این طوری بوده، و می تونن انجام بدهند، دمشون گرم، گل کاشتند، چقدر ساده ایید، كار خودشون است، باور نكنيد، مگه فیلم هندی است که نقش اولش هم آمیتاباچان بازی کرده باشه. کار خودشون است، مهره سوخته رو کشتن.
- کلکسیونی از وطن فروشی، عقده، حماقت رو می شه دید، آدم یاد قتل امیرکبیر می افتد، که جماعتی هم از قتل او خوشحالی می کردند و شیرینی پخش می کردند.
- خودشان کشتن و انتقامی هم در کار نیست، دست و پاگیرشان شده بود، مرثیه اش را خواندند.
- ایران به اطلاعات خودش می نازد، در صورتی که قبلا هم گونی گونی سندهای معتبر هسته ایی را از ایران خارج کردند و از راه آذربایجان به اسراییل بردند، کشتن چند تا مهره که دیگه کاری برای آنها نیست.
- با این خلوتی تعطیلی های کرونا، واقعا کسی به این قشون کشی تروریست ها شک نکرد؟!!
- راستی بچه ها اسراییل در روز روشن ترور می کند، بعد بعضی ها معترضند که چرا هیتلر نسل این ها را برداشت و می کشت شون.
- این دانشمند دانشمند که می کنید؟ چند تا مقاله علمی ایشون داشتند؟!! تو چند تا دانشگاه معتبر تدریس کردند؟! اول تحقیق کنید، بعد بگویید دانشمند ما را کشتند.
- جاسوسان اصلی همان مسئولینی هستند که بچه های آنها در اروپا و آمریکا مقیم اند و خودشون هم گرین کارت آمریکا دارند.
- اگر به گفته شما این کار موساد بوده، باید فاتحه این ها رو خواند، اگر اسراییل بتواند در قلب منطقه سپاه ترور کند، دیگر هرچه هارت و پورت کنند، باد هوا بیش نیست! چگونه این ها می خواهند تو چشم مردم نگاه کنند؟
- كار كار خودشونه از ما گفتن بود. یک سناریو مسخره، فکر می کنن مردم منگل هستند. خودشون کشتن انداختن گردن اسراییل.
- روحش شاد
خسته شدم از رگبار این حرف ها، و در فرصت نفس کشیدن یکی از آنها، در بین این مکالمه بی پایان، گفتم :
"تا شما این بحث های مهم را به جایی می رسانید! و تکلیف سیاست خارجی و داخلی را تعیین می کنید، من بروم سراغ دستگاه ها کمی ورزش کنم، اگر بیشتر اینجا بایستم سرما می خورم،" و بدون این که منتظر جواب و واکنش آنان شوم، راهم را کشیدم و رفتم، و بحث ها هم انگار ادامه پیدا کرد؛ خودم را به گوشه پارک رساندم که دستگاه ها، بی هیچ مشتری منتظرم بودند.
آنجا بود که دیدم صندلی زیبای چدنی پارک را که دیشب به محل تاریک و خلوت اینجا کشیده بودند تا باز کنند، هنوز به همان حال زار آنجاست، میله یکی از دو محورش، که دو قسمت چدنی را به هم متصل می کند را باز کرده، و با خود برده اند، و اگر دومی را هم باز می کردند، شیرازه استقرار این صندلی زیبا از هم می پاشید، و چند ده کیلو چدن نصیب دزد می شد، و انگار دیشب هم عملیات روی آن ادامه داشته و میله ایی که شاید فقط چهار یا پنج کیلو آهن داشت، و نهایتا اگر کیلویی ده هزار تومان هم ضایعاتی بفروشند، می شود پنجاه هزار تومان، اما اگر فردا شب هم عملیات خود را ادامه دهند، موفق خواهند شد که این صندلی سه نفره سنگین پارک را از هم پاشیده، و با باز کردن یک میله دیگر، صاحب نزدیک به صد کیلو چدن شوند، دیروز صبح این شرایط را دیدم، و به نگهبان پارک هم خبر دادم، ولی اقدامی صورت ندادند، و امروز تازه به داد این صندلی دزد زده رسیدند، اما دیگر دیر شده بود.
به تعمیرکاری که مشغول تعمیر بود، در حیرت چه کنم چه نکنم گرفتار بود، گفتم : "دیروز به دوستان نگهبان خبر دادم، اگر دیروز سرش آمده بودید، میله را نمی بردند، چرا که فقط موفق شده بودند کمی پیچ آن را باز کنند،" گفت : "چی می گی، تو کوچه ما چند شب پیش، هشت نفر که با نقاب صورت خود را پوشانده بودند با قمه وارد یک ساختمان پنج طبقه شده و هرکدام شان وارد یک طبقه شدند و سعی کردند اموال ساکنین ساختمان که همه مسن بودند را بدزدند. که خوشبختانه به صورت اتفاقی پسر یکی از اهالی ساختمان شب را در منزل پدر و مادر مسن خود مانده بود، که ساعت ۴ صبح وقتی پدرش بیدار می شود، که برای ورزش به پارک برود، با یک نفر با این شمایل در منزل خود مواجه شده، که با قمه داخل خانه اشان ایستاده بود؛ فریاد می زند و پسرش متوجه ماجرا می شود و سریع به پلیس ۱۱۰ زنگ می زنند، و بعد دزد رو با زحمت می اندازند بیرون؛ البته در همین حین خودش و پدرش قمه می خورند، ولی خوشبختانه پلیس 110 سریع می رسد، و دزدها پا به فرار می گذارند. شرایط خیلی بدی شده، هر روز هم بدتر می شود، آب از سرچشمه گل آلود است، روزگاری، یک نفر کار می کرد و چند نفر می خوردند، این روزها همه هم که کار کنند، باز با این گرانی ها، کار به جایی نمی رسد."
صحبت که به این جا رسید، او که در تعمیر این صندلی درمانده بود، گفت "می شه هوای ابزار من رو داشته باشی من برم و برگردم"، گفتم "چشم"، او رفت و من مشغول ورزش شدم.