توتالیتر، تمامیت خواهی مطلق در رهبری
  •  

25 آذر 1397
Author :  
آنچه من می گویم ببین و بگو ولا غیر

مقدمه من: خیلی جالب است که دیکتاتورترین سیستم های حکومتی، مدعی ترین در رابطه با احقاق حقوق مردم هستند، و بیشترین حقوق را از مردم سلب می کنند، جالب است که موسولینی نظام فاشیسم خود را جایگزین مناسب نظام های متکی بر مردم سالاری و دمکرات می دانست؛ او و هیتلر هر دو از تئوری سوسیالیسم، که باز یکی از تئوری های مدعی مردم و مردم گراست، استفاده کردند.

اینان کسانی اند که بیشترین شعار را به نفع مردم می دهند، و مردم در چنگال این نظامات قدرت تکان خوردن بدون اذن آنان را ندارند، و ساختار حاکمیت نیز طوری برنامه ریزی می شود که منویات دل رهبران، مهمترین برنامه کاری کارکنان حاکمیت باشد. و این مردم هستند که باید خود را با خواست رهبر چنین نظام هایی هماهنگ کنند، و حاکمیت اصلا لزومی به رصد و پیگیری خواست مردم نمی بیند، و در بیشتر موارد هم اگر خواسته از سوی مردم مطرح شود، درست عکس آن تصمیم گیری و عمل می شود، به طور غیر مستقیم این امر برای مردم روشن شود که نباید خواستی داشته باشند.

در حالی که تمام رسانه ها کنترل شده و در خدمت چنین نظام های هستند، همه خود را موظف می بینند گوش به دهان دهان پیشوا، جنبیدن هایش را هم گزارش کنند، و در جهت منویات دل او، حرکت خود را تنظیم نمایند، همین رسانه ها مهمترین خواسته های اعلام شده مردمی را نیز نادیده گرفته و سانسور می کنند و حتی به عکس آن عمل می شود، تا به مردم تفهیم نمایند، که خواسته ایی نداشته باشند، الا پیگیری خواست های پیشوا؛

اما برگردیم به بحث کتاب :

توتالیتاریانیسم را موسولینی (رهبر فاشیست ایتالیا) ابتدا وارد واژگان سیاسی کرد، که بیانگر تصمیمی است که "در صدد احاطه بر تمام شئون زندگی فرد می باشد". فاشیسم، نازیسم، استالینیسم که با کثرت گرایی و نظام های آزاد و مبتنی بر حاکمیت مردم، مخالفند و قدرت را به گونه ایی متمرکز در دست رهبر قرار می دهند، و با داشتن حزب واحد همچون ابزار بکارگیری این قدرت، در تمام شئون جامعه دخالت می ورزند، را حاکمیت توتالیتر گویند.

کمونیست این تلقی نسبت به خود را ناشی اختلافات ناشی از جنگ سرد می دانند، و حتی برخی از متفکرین مکتب فرانکفورت با دیدگاه های مارکسیستی، نیز موافق این همانی کمونیسم با حکومت توتالیتر نیستند. گرچه در این همانی کمونیسم و توتالیتر خدشه است، اما شواهد زیادی استالینیسم را با حاکمیت توتالیتر این همانی می کند. زیرا خصلت فراگیری و میل به کنترل و تسلط بر جوانب و شئون مختلف مردم عرصه فعالیت ها، چندان دور از این روش حکومتی نیست.

اما در مورد فاشیسم به رهبری موسولینی در ایتالیا، و نازیسم به رهبری هیتلر در آلمان، به عنوان نظام تمامیت خواه و توتالیتر، اجماع نسبی وجود دارد. آنتونی کوئینتن معتقد است که سیستم های توتالیتر در اساس بدیل و واکنشی نسبت به ناتوانی دمکراسی های پارلمانی است.

این آموزه بسیج گرا نیست و نمی خواهد توده ها را برای اهداف خاصی بسیج کند، بلکه به دنبال کنترل همه جوانب زندگی آنان است، در حالی که فاشیسم خصلت بسیج گرایی دارد. بدین ترتیب حاکمیت توتالیتر دست کم در ابتدا به ساکن، حالت تهاجمی ندارد، ولی هدف فاشیسم از بسیج گری تهاجم به دشمنان فرضی داخلی و خارجی است.

البته در نظام فاشیسم ایتالیا نیروی مذهبی کلیسا علیرغم همراهی، لیکن در آن منحل نشد و سرمایه داران و شرکت های بزرگ آلمان نیز باز اگرچه همراهی کردند، ولی در نظام نازی منحل نشدند.

افرادی مثل افلاطون، کالون، بدن، هابز، روسو و هگل به درجات مختلف از طرفداران نظام توتالیتر خوانده شدند. ارنست کاسیرر فیلسوف نوکانتی معاصر، در کتاب "افسانه دولت" منکر سنخیت اندیشه هگل با فاشیسم و نازیسم شد و معتقد است که با وجود جایگاه بسیار بلند دولت در آموزه هگلی، در نهایت دولت از نیروهای مقید کننده رها نیست، در حالی که دولت های فاشیستی و نازیستی میل به قید ناپذیری دارند. همچنین از نظر هگل سخت بتوان روح نهانی قانون ساز ملت را، با مصادیق اراده حزب، یا رهبر فاشیست و نازیست، توجیه کرد. میل توتالیتاریسم معاصر به یکنواختی و حذف اشکال فرهنگی و.. مخالف وحدت حقیقی ارگانیک (انداموار) هگلی است. و جایگاه عقل در نظام هگلی از وجوه ممیز با نظام های توتالیتر است، که مشترکا خصلت عقل گریزی دارند. لذا باید فاشیسم ایتالیا، نازیسم آلمان و در مقیاس کوچکتر رومانی و اسپانیا را با حکومت های استبدادی شرقی یکسان دید.

حکام حکومت های استبدادی شرقی حتی در صورت میل یا توان ساخت و پرداخت آموزه ای که بتواند مدعی فراگیری باشد، از امکانات فنی – علمی برای پوشش وجوه مختلف جامعه خود بی بهره یا کم بهره اند. در جوامع شرقی از جمله ایران، استبداد با همه تلاش های خود جهت سلطه گری از تعمیق خواست و اراده خود ناتوان بود. استبداد شرقی جدای از نهادینگی آن، به دلیل استمرار و ساخت این گونه جوامع، در سایر موارد، تا جایی موضوعیت داشت که فرد یا گروه یا نهاد مفروض، در معرض دسترسی مستقیم استبداد و مستبد قرار گیرد.

اگر سطح اطلاع رسانی و اطلاع یابی را با عوامل نسبتا در دسترس – به طور مثال رادیویی که بتواند امواج خبری را از نقاط مختلف دنیا به افراد برساند – وجود داشته باشد، امکان استقرار نظام های فراگیر کاهش می یابد. سطح فن آوری اطلاعاتی پیشرفته از عوامل منفی برای تحقق نظام های فراگیر است. در صورتی نظام های فراگیر توتالیتر امکان پذیرند که اطلاعات، اخبار، تبلیغات اغواها به شکل انحصاری یا نزدیک به انحصار در خدمت حکومت باشد. آنها در جایی موفق خواهند بود، که صاحب انحصار اطلاعات و تبلیغات در حد ممکن شوند.

فاشیسم و نازیسم با وجود به کارگیری شیوه های ارعاب و خشونت، نظام های استبدادی نبودند بلکه دارای پایگاه های اجتماعی و برخوردار از آموزه هایی بودند که به آنها موقعیت مسلط را می داد، که همین ارتباطات چند سویه تحلیل آنها را با مشکل روبرو ساخته است.

مدافعان مدل دمکراسی، مثل پوپر معتقدند که پیروزی در انتخابات تمامی وجه دمکراتیک نیست، بلکه امکان مستمر عزل قدرت مستقر، و جایگزینی آن با حزب یا گروه و یا فرد دیگر، با سازوکار انتخاباتی است که نظام دارنده آن را شایسته نام دمکراسی می نماید، چرا که هیتلر با انتخابات در راس قدرت قرار گرفت و هرگز دیگر از قدرت کنار نرفت، تا اینکه یک دست خارجی او را برکنار کرد.

موسولینی (که خود یک نظام اقتدارگرای توتالیتر را بنا نهاد)، معتقد بود نظامات لیبرال کلاسیک، وظیفه تاریخی خود را که اعتراض علیه دولت های مطلقه بود، به پایان رسانده و حال جای خود را باید به دولتی که دیگر بیانی از خوداکاهی و اراده مردم است، بسپارد! فرد از نظر موسولینی تنها در جهت هماهنگی با دولت (حاکمیت) موضوعیت دارد. نظام های فاشیستی و نازیستی، مصرانه خواهان در اختیار گرفتن نهادها و سازمان های کارگری همچون ابزار حکومتی بودند. 

 موسولینی فاشیسم را گونه ای از زندگی توام با الهامات اخلاقی و مذهبی تصویر می کرد که نه تنها یک نظام حکومتی، که حتی عالی ترین نظام فکری است. او فاشیسم را مظهر آزادی، و یک اروپای فاشیستی را جایگزین مناسبی برای نظام های لیبرال - دمکرات متکی بر ناظامات انتخابی می دانست.

کتاب نبرد من را که هیتلر در زندان نوشت، بعدها شاخصه های کلی دولت او را سرفصل های همین کتاب تعیین کرد، که شامل اصلاح نژاد ژرمن و لزوم وحدت نژادی، جایگزینی حقوق رومی – ماتریالیستی با حقوق آلمانی، تصویری از مسیحیت مثبت که در خدمت اهداف دولت نازی قرار داشته باشد، بودند.

از نظر هیتلر نیز دولت نازی بر خلاف دولت های لیبرالی که خالی از ارزش های اخلاقی بودند، رسالت بازسازی اخلاقی – فرهنگی آلمان ها و تحقق برتری آنها بر دیگر ملت ها را تحت لوای اعتقاد به پیشوا و رهبر بر عهده داشت.

سوسیالیسم هیتلری در ستیز با سوسیالیسم کمونیستی و نوع بلشویکی آن بود. آنچه مسلم است شرایط بعد از جنگ جهانی اول شرایط را برای سوسیالیست ها مهیا کرد که قدرت گیرند. اگرچه فاشیسم و نازیسم را ترفندی سرمایه دارانه برای ممانعت از پیروزی جنبش های کارگری و سوسیالیستی تفسیر کردند. البته تفکرات پیچیده تر مایل بود به جای دل بستن به طرح توطئه و ترفند سرمایه دارانه، به تحلیل شرایط عینی اقتصادی – اجتماعی با دیدی تاریخی بپردازد، و به وجود آمدن این نظامات توتالیتر را ناشی از شرایط اقتصادی کشورهای درگیر تفسیر کند و از تئوری های توطئه گرایانه خودداری کنند، متفکرین مکتب فرانکفورت از این دسته بودند.

برینگتون مور فاشیسم را گونه ایی انقلاب از بالا می داند که وقتی تلاش های دموکراتیک برای نوسازی بی اثر است یا انقلاب دهقانی مجالی نمی یابد، ظهور می کند.

مانس اشپربر در کتاب خود به نام قطره اشکی در اقیانوس در بررسی قدرت تنها متوجه جبار نبود، بلکه وی معتقد بود که مردم معطوف به جبار نیز میل به قهر و خشونت و سرسپردگی دارند، هر چند یکایک آنان این خشونت را در زندگی شخصی خود پذیرا نیستند.

اریک فروم در کتاب "گریز از آزادی" به عنوان یک روانشناس مکتب فرانکفورت، از دیدگاه روانشناسی نشان می دهد که چطور مسولیت سنگین پذیرش آزادی به وسیله انسان ها رها شده، و جای خود را به نیروی تخریب داد. او معتقد بود که برای فهم این امر با استفاده از دیدگاه روانشناسی در متن اقتصادی – اجتماعی است که فهم چنین پدیده ایی میسر می شود.

فروم در کتاب "آناتومی ویرانسازی" جبار (هیتلر) را "پرخاشجویی بدخیم" که میل به نابود سازی و تسلط کامل دارد، شناسایی کرد. البته هورکهایمر و پولک دیگر اعضای مکتب فرانکفورت نازیسم را در متن تحولات اجتماعی مطالعه کرد و به این نتیجه رسید که "اولویت سیاست به اقتصاد" مشخصه اصلی این نظام هاست.

میهالی وایدا از مجارها و از شاگردان لوکاچ، فاشیسم را یک جنبش توده ایی ارزیابی می کند و آنرا نتیجه وضعیت بحران می داند. او معتقد است فاشیسم با پیش کشیدن ناسیونالیسم سعی دارد وجه دمکراتیک به خود بدهد، و او نیز به وضعیت دو قطبی دوست و دشمن تاکید می کند.

مانفرد بوک معتقد است ساخت دولت فاشیستی در اساس متکی به وفاداری به رهبری است.

کارل فردریش و برژینسکی از لیبرال دمکرات ها، به شش ویژگی اشاره می کند که شامل  الف) یک حزب واحد با رهبر کاریزما      ب) وجود یک ایدئولوژی رسمی     ج) کنترل حزب بر رسانه های همگانی    د) کنترل حزب بر سلاح        ه) وجود نظام تروریستی و کنترل پلیسی     و) کنترل حزبی بر اقتصاد   

لئوناردو شاپیرو معتقد است که باید میان صفات و ویژگی های توتالیتاریانیسم مانند اصالت رهبری، ممیزی زندگی شخصی، انقیاد نظام قضایی به قدرت مستقر، با ارکان و سازمان های توتالیتاریستی تفاوت نهاد.

به عقیده هانا آرنت یکی از مهمترین موانع توتالیتر وجود افراد یا گروه هایی با موجودیت متفاوت و منفک از قدرت حاکم است. وی ویژگی اصلی انسان توده ایی را سنگدلی یا واپسگرایی نمی داند، بلکه انزوا و ندانستن روابط اجتماعی بهنجار می داند.

آرنت سازمان های توتالیتر را نیز مد نظر قرار داده و عنوان می دارد، هدف این سازمان ها قبل از تسلط جنبش های توتالیتر بر قدرت، در رقابت با سازمان های قانونی شکل گرفته، نوعی آمادگی برای خیز به سوی قدرت و سپس انحلال سازمان ها و نهاد های قانونی با برقرار کردن وضعیت های موازی بین سازمان های قانونی و توتالیتر برای تسلط هر چه بیشتر نظام توتالیتر است. سازمان جوانان و شبه نظامیان یا همان میلیشیا از این نوع سازمان ها هستند. در شکل گیری این سازمان ها اتحاد بسیار مهم است و آرنت آن را پیوند نخبگان با اوباش می خواند. اوباش مستعد جذب به نظام های توتالیترند، در حالی که توده ها را باید با تبلیغات جذب جنبش نمود.

از نظر آرنت یک رهبر توتالیتر در اساس کارگزار توده های تحت رهبری است. به عبارت دیگر میان توده ها و رهبر وابستگی متقابل وجود دارد. توده ها بدون رهبر و پیشوا نمود خارجی شان را از دست می دهند و رهبر نیز بدون توده ها یک موجود فاقد هستی است.

 منبع: برگرفته از کتاب "اندیشه های سیاسی در قرن بیستم" نوشته دکتر حاتم قادری ، تهران، سمت ، 1380     

انحصار در کنترل رسانه ها

انحصار در کنترل و توزیع آگاهی 

نتایج انتخابات در راستای خواست پیشوا

  نتایج انتخابات در راستای خواست پیشوا

سیستم او و سیستم مقابله با او

سیستم راهبری او و روش مقابله با او

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.