The Latest

تالار ایران دانشکده مطالعات جهانِ دانشگاه تهران در ساعت 14 مورخ 25 اردیبهشت ماه 1396 شاهد اولین نشست علمی"کمیته دانشجویی انجمن ایرانی مطالعات جهان" بود؛ در این نشست ابتدا آقای سید مصطفی مصطفوی به عنوان کارشناس ارشد مطالعات هند، به ارایه مقاله دانشجویی تحت عنوان "مدارا ، عدم خشونت، گاندی را مهاتما کرد" به شرح ذیل نمود و جلسه آغاز گردید:

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

مولانا محمود مدنی [1]، دبیرکل [2] جمعیت العلما هند (Jamiat Ulema Hind) که بزرگترین سازمان اسلامی هند می باشد، طی سخنانی در اجلاس "India Ideas Conclave 2016" در شهر گوا که به همت بنیاد هند (the India Foundation) تشکیل شد در حضور جمعی از اندیشمندان و شخصیت های ملی و اکادمیک هند و بین المللی، طی سخنانی علاوه بر پاسخ مسایل مطروحه توسط سخنرانان دیگر این اجلاس از جمله سخنان آقای طارق فتاح (Tarek Fatah) [3] پیرامون وضعیت مسلمانان هند، به بیان نظرات خود در خصوص اهداف اسلام و وضعیت مسلمانان هند و... پرداخت که اهم آن به شرح ذیل می باشد:  

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

اهل دل بودن هیچ دین و مرامی نمی شناسد، هنوز دل هایی می توان یافت که دست فقیری را پس نزنند و در بین خلق خدا بگردند تا محتاجی بیابند و بذل و بخشش و دستگیری کنند، هنوز می توان انسان هایی را یافت که به اطراف خود بی تفاوت نیستند، و از عطوفت در خود رگه هایی قوی دارند، دل هایی که برای انسان های تحت ظلم و محرومیت ارزش قایلند و در گوشه دل خود آنها را در نظر گرفته و به آرزوهای از بین رفته آنان، اشک می ریزند. رهگذری را می شناسم که به من توصیه می کرد که ترانه "ماهیگیر" آقای "مازیار" را گوش کن، زیرا انسان را متحول می کند، می گفت خودم وقتی دلم از ظلم های که به انسان های محروم می رود، می گیرد، این ترانه را گوش می کنم و برای آنان که از درد محرومیت و نداری آرزوهای شان بر باد می رود، گریه می کنم. آری هنوز می توان در بین مخلوقات خدا به انسان هایی رسید که حتی رو به قبله هم نمی ایستند ولی دل هایی دارند بسیار نورانی که این چنین از لطافت به درد دیگران نگرانند. آری زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نیست، اگر این دل حجت خدا نیست پس چیست؟ دلی که در استغنا در فکر فقراست.

متن ترانه ماهیگیر از آقای مازیار، برگرفته از سایت http://www.irmp3.ir/lyric/41086/

 این همه اون دستاتو بالا و پائین نکن

لبه بچه ماهی رو با قلاب خونین نکن

ماهیگیر ماهیگیر

اشک این بچه ماهی توی آن آبها نا پیداست

فریاد اون تویه آب یه فریاد بی صداست

بذار تا بچگی رو بذاره اون پشت سر

بتونه عاشق بشه وقتی میشه بزرگتر

ماهیگیر ماهیگیر

ببین بازی کردنش پر از شوق موندنه

زندگی رو خواستنو مرگو از خود روندنه

خونه اون رودخونست دریا براش یه رویاست

بزرگترین آرزوش رسیدن به دریاست

تابیدن آفتابو رو پولکاش دوست داره

دنیا براش قشنگه وقتی بارون میباره

ماهیگیر ماهیگیر

ببین بازی کردنش پر از شوق موندنه

زندگی رو خواستنو مرگو از خود روندنه

خونه اون رودخونست دریا براش یه رویاست

بزرگترین آرزوش رسیدن به دریاست

تابیدن آفتابو رو پولکاش دوست داره

دنیا براش قشنگه وقتی بارون میباره

ماهیگیر ماهیگیر

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

نمی دانم این کودک ابوطالب کیست، و از چه ریشه ایی خصوصیت می گیرد و در کلاس درس یتیم قریش (درود خداوند بر ایشان باد) چه آموخته است، که همچون گل نیلوفری از میان لجنزار جزیره العرب بیرون زده و سر برآورده است و دوست و دشمن (چه در داخل اسلام و خارج از آن) را مدهوش شخصیت و منش خود کرده است. اما اسفناک اینکه جامعه دینی ما چنین انسانی را قربانی و به کناری نهاده و کسانی را برجای چنین آزادمردانی می نشاند که حاصل حضورشان جز بند، خشونت، اسارت، غارت، قتل، جهان گشایی و... نیست و آنچه بین آنان مطرح نیست این که این پیامبر آخرالزمان، "رحمت للعالمین" است.

مرحوم احسان طبری از بزرگان و ایدئولوگ های چپ ایران در کتاب "برخی بررسی ها در باره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران" در صفحات 4- 195 او را چنین توصیف می کند:

"علی چنانکه از سیرت نگاری های دوستان و دشمنانش پیداست مردی دانا، پارسا، دلیر و جوانمرد بود، وسواس ایمانی و اخلاقی فراوان داشت که او را به انسانی نیک ولی سیاست مداری مردد و بی توفیق بدل می کرد. شکستن با خدعه گرانی که در راه نیل به مقام هیچ چیز رادع آنها نبود یقین بود. همین صفت مثبت موجب آن بود که نه فقط شیعه که آنها را سنیان (یا ناصبیان) "روافظ" می نامند، ستاینده وی بودند، خود این ناصبیان نیز علی را می ستودند، مثلا سنی متعصبی مانند شاعر بزرگ جامی در منظومه "سلسله الذهب" می گوید:

هست قدر علی از آن اعلی            که رسد فهم "رافضی" آن جا

خود علی را چه ننگ از آن افزون           کش ستایش کنند مشتی دون

آید از مدح او علی را عار             ز افزایش بود علی را بار

بود سر کمال مصطفوی                گشت ختم خلافت نبوی

این علی را کمال خالق و سیر              عین بوبکر بود و عین عمر

احسان طبری همچنین به نقل از اسلام شناس معاصر شوروی أی.پی. پتروشوسکی در کتاب " اسلام در ایران – قرن 7 تا 15 میلادی" چاپ مسکو در سال 1966 در صفحه 40 اینگونه شخصیت علی را توصیف می کند:

 "علی پروده ی محمد و عمیقا به او و اسلام اخلاص می ورزد. یکی از شش تن نزدیکان محمد و یکی از ده تن صحابه ای بود که محمد بدان ها بهشت را وعده داد. به عقاید مذهبی با شور و صمیمی و شریف بود. در امور اخلاقی وسواسی کم نظیر داشت و از مقام پرستی و مال اندوزی کراهت می ورزید. بی شک جنگاور و دلاوری و استوار بود. در غزوات بدر و احد (که درآن 16 زخم برداشت) و تقریبا همه غزوات دیگر شرکت داشت... هم شاعر بود و هم جنگاور و لذا دارای صفاتی بود که برای کسب شهرت مقدسات صفات لازمی است. ولی به کلی فاقد مختصات سیاسی بود، ترس از مسولیت در نزد خدا، ترس از ریختن خون مسلمانان که از عقاید دینی اش ناشی می شد و وسواس افراطی در امور اخلاقی او را مردد و متمایل به سازش می ساخت. از آن جا که سراپا موقوف معتقدات دینی بود، خِردش به آرامی تصمیم می گرفت و با آرامش بیشتر اجرا می نمود. ترس از آن که او را به جاه طلبی شخصی متهم سازند او را از عمل قاطع علیه دشمنان باز می داشت. برای شیعه که او را گاه بیش از محمد می ستایند نه تنها امام بلکه قدیس و قهرمان و شهسوار والا مقام اسلام است." 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

 

امام محمد غزالی در کتاب زیبا و پر محتوای "کیمیای سعادت" که خواندنش بر هر انسانی لازم است، به حرام شدن سماع (رقص عرفانی) و موسیقی توسط فقهای درباری زمان خود معترض می شود و عنوان می دارد:

"روا نباشد که سماع و موسیقی حرام باشد، بدان سبب که خوش است؛ که خوشی ها حرام نیست و آنچه از خوشی ها حرام است، نه از آن (جهت) حرام است که خوش است، بلکه از آن حرام است که در وی ضرری است و فسادی، چه آواز مرغان خوش است و حرام نیست..."

برای اطلاع بیشتر از آراء این دانشمند اسلامی در این خصوص می توان به سایت : 

 http://tirdad.mihanblog.com/post/460  مراجعه کرد.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

 زان کس که ز نوک تیغ جلاد

مأخوذ به جرم حق ستائی 

پیمانه ی وصل خورده یاد آر

یاد آر ز شمع مرده یاد آر

شعر علامه علی اکبر دهخدا در وصف شهدای مشروطه (صور اسرافیل و ملک المتکلمین)

 

 حاج میرزا نصرالله فرزند میرزا محسن بهشتی (معروف به ملک‌المتکلمین) از وعاظ، و روزنامه‌نگاران معروف دوره مشروطه بود که به همراه میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل پس از دستگیری توسط قوای ضد مشروطه وانتقال به باغشاه، در دوم تیر ماه 1287 به طرز فجیعی به شهادت رسیدند، در صحنه اعدام محمدعلی شاه قاجار حضور یافت و سخنانی علیه بازداشت‌شدگان ایراد کرد. ملک المتکلمین در پاسخ گفت:

«ای پادشاه کوشش من برای این بود که مملکت ایران از این تاریکی جهل و نادانی و فقر و پریشانی بیرون آمده در ردیف ملل بزرگ جهان جای گیرد»

و خطاب به مردمانی که در آنجا بودند ادامه داد:

"من نمی‌دانم این خون فاسد که در عروق شما جاری است چقدر عزیز است که نمی‌خواهید یک قطره آن را در راه شرافت و افتخار و نجات وطن و بدست آوردن آزادی بریزید، شما به پستی و دون همتی و تحمل ظلم چنان عادت کرده‌اید که به هر حقارتی تن در می‌دهید. بر هر فرد آزادیخواه علاقه‌مند به مشروطه واجب است که این درخت کهن استبداد را ریشه کن کند والا او بنیان ما و مشروطه را بر باد خواهد داد."

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

امروز بر سرزمین های اسلامی حُکامی حکومت می کنند که هر کدام خود را مدعی جانشین برحقِ فرستادگان خداوند (ص) دیده و از اعلامش هم هیچ اِبایی ندارند؛ و لذا حکم خود را، حکم خدا؛ منصب خود را، ناشی از خدا؛ و مطیعان خود را، خدمه خداوند و... می دانند و در حقانیتی که برای خود در اِعمال دستورات خود قایلند شاید بتوان گفت که از خود نبی مکرم اسلام (ص) نیز پیشی گرفته و چنان برای خود قایلند که انسان انگشت به دهان می ماند که اینان در خود چه دیده اند که این چنین خود را می انگارند، و این همه برای خود قائلند، در حالی که حتما خود را از دیگران بهتر می شناسند که چه انسان های مملو از خطایی اند و چقدر بی سلاح در مقابل شیطان و...

مثلا همین آقای ابوبکر بغدادی اگر خود را تنها چندی قبل از عهده دار شدن خلافتش؟!! در نظر بگیرد می بیند که واعظی بیش نبود که در دوران مبارزه با صدام هم فرمانده و یا شاخص چنان برجسته ایی نبوده و از او برجسته تر در درجات مبارزه بسیارند و... حال چنان دم از جانشینی اولیا خدا می زند که خود را با پیامبر (ص) اشتباه گرفته است؛ و امثالهم

ولی به نظر می رسد چنین ادعاهایی چندان ملاک مناسبی برای اهل نظر جهت مقایسه همسانی این چنین انسان های پرمدعایی با بزرگان دین نباشد و این تقواست که ملاک مناسب مقایسه هر انسانی با اولیا اوست و بروز این تقوا نیز در عدل است و عدالت در رفتار انسان است که بهترین میزان سنجش همسانی آنان با رهبران اصیل اسلام خواهد بود، که هر چه عدالت در رفتارشان باشد همین نزدیکی آنان را به اولیا خدا تعیین خواهد کرد و این عدالت نیز نه در مورد اطرافیان شان، بلکه در شفقت نسبت به خلق خدا (فارغ از دین و مرام شان، و این آنان را قبول دارند یا ندارند) بروز می یابد.

 این عدل و عدالت نسبت به مردم است که میزان درجه جانشینی را بازگو می کند و نه ادعا و یا علم که علم و ادعا را می توان در توبره هر انسانی یافت و تحصیل آن چندان هم سخت نمی تواند باشد، ولی تحصیل تقوا و عدالت است که زانوان قدرتمندان روزگار را خم می کند. دخت گرامی آخرین پیام آور خدا (که درود خداوند بر او باد) در خطبه ایی که در مسجد النبی (ص) در مدینه منوره و در حضور خلیفه اول بعد از پیامبر جناب ابوبکر و جمع دیگری از حاضران ایراد کردند بر ملاک عدالت پای فشرد "و عدالت را نمودار مرتبه یقین" عنوان داشتند (1).

 اینجاست که می توان گفت هر که را عدالت باشد یقین به خداوند و ساختار خلقش نیز افزون است پس به هر درجه از ایمان و یقین در قلب قدرتمندی موجود باشد به همان میزان عدالت و عدل نیز در رفتارش تبلور خواهد داشت؛ کسی را که در ایمان و یقینش خلل است در رفتارش نیز نقصان در عدل و عدالت خواهند دید. که اکثر خلفای بعد از پیامبر اسلام تنها عدالت را در حق اطرافیان خود اعمال کردند و هر ظلمی را نسبت به خارجین از دایره اطرافیان شان جایز شمرده و روا دیده و به نام اسلام روا داشتند و می دارند.

1-      www.kaleme.com/1394/12/23/klm-239408/ نوشته مرحوم سید جعفر شهیدی تحت عنوان "فاطمه زهرا؛ از بستر بیماری تا ملکوت" 

 

+ نوشته شده در دوشنبه دوم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 10:58 شماره پست: 913 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

مستبدین از جمله انسان های پست و بی مقدارند که به ناحق بر کرسی های با ارزشِ دنیایی تکیه زده اند، انسان های کوتاه قدی اند که بلند قامتانِ حکیم را در کنار خود تحمل نمی توانند کرد و تلاش می کنند از شرِ نگاه های سنگینِ شان که به حماقتِ آنان در تصمیمات و اعمالِ شان می نگرند و گاه بر آن اعتراض دارند، خلاص شوند، ناصرالدین شاه قاجار که از جمله ی این حکامِ بی کفایت در تاریخ ایران است که خسارات بیشماری را به این کشور و مردم آن وارد کرد و از جمله این مردمِ مظلوم و نیازمند را از وجود ذیقیمت معدود افراد با کفایتی همچون امیرکبیر محروم کرد و در حالی که این امیرِ کبیر در بدترین شرایط این کشور خود را در صحنه ی خدمت به این آب و خاک و مردمِ ستمدیده اش بروز داده و توانایی های فکری و عملی اش را در خدمت به ایران و ایرانی به اثبات رسانده بود، ولی چون پای سیاست و سیاست بازی فرا رسید، همه مقررات اسلامی، اخلاقی و خویشاوندی را به کناری نهاد و ابتدا این عنصر موثر و مفید در اداره یِ کشور را به کناری نهاد و سپس در خانه اش محدود و بعد به کاشان تبعید و نهایتا نیز عُمالش را اعزام داشت تا او را رگ زدند.

سلطنت مطلق این حاکمِ بی کفایت قجری بر ایران پنجاه سال به طول کشید و در این مدت کشور را به خاک سیاه نشاند و از جمله نقشه ایران در زمان او به طور بی سابقه ایی آب رفت، و این مردم نجیب را در فقر و بدبختی فروبرد، اما او بی توجه به این واقعیت ها به شکرانه پنجاهمین سالگرد حکومت فاجعه بارش، در حرم حضرت عبدالعظیم حَسنی در ری حضور یافته، که گلوله ایی از تپانچه ی میرزا رضا کرمانی خارج و همین نقطه پایانی بود بر زندگیِ نکبتبار و فساد انگیزش؛ او که به بی کفایتی و ظلم خود کاملا مطلع بود، در آخرین لحظاتی که عمر بی مقدارش به خط آخر رسیده بود گفت که “اگر زنده بمانم جور دیگری بر شما حکومت می کنم” ولی انگار این دسته از انسان ها تا به آخر خط نرسند، قصدی برای اصلاح خود ندارند و بر جهل و نفس اماره خود که آنان را به جنایت در حق زیردستان و رقبا دستور می دهد، تاکید و اصرار دارد، و این تنها نهیب مرگ است که بازدارنده اشان است و تا آخرین لحظات عمر بر خطای خود باقی اند.
باید گفت مستبدین به بهشت نمی روند زیرا که گردن آنان زیر حق الناس تا ابد کج خواهد بود و حتی خداوند هم با همه ی وسعت عملش در این بخش تضمینی به احدی نداده است و اینکه ناصرالدین شاه قجری اهل عزاداری حسین (ع) بود، شیعه مرتضی علی (ع) بود، در هنگام زیارت مردی از مردان خدا (ره) کشته شد و
سودی به حالش نخواهد کرد و مهم نیست که انسان کجا جان به جان آفرین تسلیم کند، مهم این است که در توبره اعمالش چه مقدار انسانیت دارد و لذا کشته شدن این مستبد در روز جمعه و در حرم حضرت عبدالعظیم برای او توفیقی به بار نخواهد آورد، هرچند مُقَسِمان دنیایی بهشت و جهنم بدین مناسبت او را شاه شهید! بنامند، که در پای دیوارهای قبله اول مسلمین هم هزاران هزار تاکنون کشته شده اند، برخی از آنان در سپاه صلیبیان بودند که شدیدا معتقد و از مکان مذهبی خود دفاع می کردند و برخی در سپاه صلاح الدین ایوبی که برای بدست آوردن دوباره مکان مذهبی خود به جنگ آمده بودند، حال کدامیک سعادتمندند؟!! اینجاست که باید گفت خودخواهی تسلط بر بیت المقدس هر دو را رودرروی هم قرار داد؛ پس باید گفت آنکه انسان تر و به انسانیت نزدیک تر است، سعادتمند خواهد بود، نه انتصاب به این و آن.

 

 ژوئن 4, 2015 

+ نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر ۱۳۹۴ ساعت 4:6 AM توسط سید مصطفی مصطفوی  | نظرات

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

آقای فردریک ویلهلم نیچه (1900-1844) فیلسوف بزرگ آلمانی کتابی دارد تحت عنوان "چنین گفت زرتشت" که در سال 1327 آقای حمید نیرّ نوری نسبت به ترجمه آن اقدام و توسط انتشارات آثار جاویدان به چاپ رسید، این کتاب زمانی شهره آفاق بود. مطالبی که خواهد آمد، گزیده ایی از جلد اول این کتاب است، که از آن نت برداری کردم:

ص9):    "(خطاب به خورشید) ای اختر بزرگ اگر بر آنها که تو نثار می کنی، نمی تابیدی خوشبختی تو کجا بود."
 ص10:  "آن زمان تو خاکسترهای خود را به کوه ها می بردی و اکنون آتش خود را به دره ها و جلگه ها می بری. مگر از عاقبتِ شوم آتش سوزی بیم نداری."
ص 13:
  "شخص بایستی اقیانوسی باشد تا جوی آلوده و کثیفی که وارد آن می شود او را نیالاید."
ص 16:
  "(مردم) دوست ندارند کلمات حقارت آمیز درباره خود بشنوند لذا من بایستی تکبر آنها را مورد خطاب قرار دهم."
ص 19:
  "تو را باید به زندان افکند زیرا راه را بر بهتر از خود می بندی"
ص 23:
   "من به منظور جذب عده ای از گَله آمده ام مردم و گَله از این کار خشمگین خواهند شد و زرتشت را شبانان راهزن خوهند خواند. می گویم شبانان ولی آنان خود را نیکان و پرهیزکاران می خوانند. می گویم گله ولی آنان خود را معتقدترین متعصب می نامند. عجبا! معتقدین هر شریعتی از چه کسی بیشتر نفرت دارند؟ از آنکس که جداول ارزش های آنان را می شکند یعنی از شکننده قانون. ولی اوست که ایجاد می کند. ایجاد کننده در پی همراه ها نیست نه در پی مردگان و گله ها و معتقدین. ایجاد کننده در جستجوی کسانی است که مانند او ایجاد کننده باشند و حاضر باشند ارزش های نوینی را روی جداولی نوین ترسیم نمایند."
ص 36:
  "اینان می خواهند مردم به آنها اعتقاد کورکورانه داشته باشند و می خواهند که شک گناه شمرده شود. هم اینان در حقیقت به جهان های دیگر و شهادت اعتقاد ندارند."    
ص 46:
    "از میان تمام نوشته ها من آن را دوست دارم که نویسنده اش آن را با خون خود نوشته باشد."
ص 56:
    "(خطاب به جنگ آوران) آیا شما زشت هستید؟ بسیار خوب! خود را با عَظمت بپوشانید زیرا عظمت روپوش زشت رویان است... در عظمتِ شما شرارت نهفته است... وجه مشترک اشخاص ضعیف و متکبّر در شرارت است... عصیان مزیت بردگان است، بگذارید مزیت شما اطاعت باشد."
ص 4-63:
   "می بینم که از سر تا پایت را مگس های زهر آلود گزیده اند. به جایی پناه بر که بادهای قوی و خشن می وزد... تو بیش از حد لزوم به اشخاص پست و فرومایه نزدیک شده و با آنان بسر برده ای. از انتقام نامرئی آنان بگریز آنان در پی انتقام گرفتن از تو می باشند. دیگر دست خود را علیه آنان بلند مکن. آنان بی شمارند و کار تو مگس پراندن نیست. این اشخاص پست و فرومایه بیشمارند و چه بناهای عظیم را که قطرات ناچیز باران و علف های هرزه ویران ساخته اند... تو را می بینم که از این مگس های زهر آلود به ستوه آمده ای و هم اکنون جای صدها نیش بر بدن تو نمایانست... آنان با کمال بی گناهی تشنه خون تواند زیرا ارواح بی خون آنان خون می طلبد و به همین جهت آنان با کمال بی گناهی تو را می گزند."
 ص 69: "آیا تو غلام می باشی؟ اگر چنین است بدان که دوست کسی نمی توانی بود. آیا تو ظالمی؟  اگر چنین است بدان که دوستی نمی توانی داشت."
ص 71:
  "هیچ ملتی باقی نمی ماند مگر این که ابتدا برای خود ارزش هایی وضع کند."
ص 73:
   "آیا وقتی بشر را هدفی نبود بشری وجود می تواند داشت."
 ص 96:   "ای پزشک! خود را شفا بخش تا بتوانی مریض خود را نیز شفا دهی."
ص 97:
   "مرد دانا کسی است که علاوه بر توانایی دوست داشتن دشمنانش، بتواند دوستانش را نیز دشمن دارد."
ص 105:
 "آفریدن بزرگترین وسیله نجات از رنج می باشد و بار زندگی را سبک می سازد ولی برای این که آفریننده وجود داشته باشد رنج بسیار و تغییرات و تحولات گوناگون باید."
 ص 111:   "اینان کشیشانند و گرچه دشمنان من می باشند ... شمشیرهای خود را در برابر آنها در غلاف نگهدارید. در بین اینان قهرمانانی نیز هستند. بسیاری از آنان رنج بسیار برده اند... "

ادامه دارد.....

 

 +    نوشته شده در پنجشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۳ساعت 15:42 PM توسط سید مصطفی مصطفوی 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

مرحوم آقای شیخ احمد کافی از سخنوران مطرح قبل از انقلاب اسلامی بود، که در تیرماه 1357 به طرز مشکوکی در چناران مشهد این دنیا را در حالی که تنها چهل و دو سال بیش نداشت، و به اوج شهرت دست یافته بود، وداع کرد. نوارهای سخنرانی این سخنور زینت بخش خانه های مردم آن دوران بود و گوش مردم آن زمانه با صدای دلچسب او کاملا آشنا بودند، و دوستارانش نوار سخنانش را با ولع تمام بارها و بارها گوش می دادند و این تکرار برایشان ملال آور نبود. او نیز در زمانی می زیست که آزادی بیان در وضعیت بدی بود و ایشان نیز به دلیل سخنانش بارها دستگیر و یا تحت تعقیب و تبعید عوامل رژیم گذشته قرار گرفت، موقعی که خیلی تحت فشار قرار می گرفت و چاره ایی جز مخفی شدن و فرار نداشت، یکی از مخفی گاه های ایشان منزل آقا سید علی طباطبایی در روستای خرقان بود، که زیر سایه سنگین عوامل کادر و مرتبطین پاسگاه ژاندارمری روستای خرقان زندگی مخفی را پی می گرفت.

 آقا سید علی طباطبایی که از مومنین فرهیخته و از اهالی روستای ابرسج شاهرود بود که با اختیار کردن همسر مومنه ایی از روستای خرقان مقیم آنجا شده بود و در این روستا دارای املاک و مغازه بود که منزل این سید بزرگوار که اولادی از خود نداشت، محل آمد و شد طلاب علوم دینی و...، و از جمله آقای شیخ احمد کافی شده بود، که رابطه دوستانه و دو طرفه ایی با مرحوم طباطبایی بر قرار کرده. این آمد و شدها زیاد بود و در یکی از این سفرها بود که آقای شیخ احمد کافی متوجه شد که در اثر تبلیغات برخی، مردم محل به شیخ ابوالحسن خرقانی احترام و ارادت بایسته و شایسته را ندارند و لذا اولا از طریق آقای طباطبایی فرستاد که مخفیانه کلید بارگاه شیخ ابوالحسن را از متولی آن (مرحوم آقای سید کریمی که خداوند رحمتش کند و فرد بسیار مهربان و افتاده ای بود) بگیرند و بیاورند و خود مخفیانه به زیارت شیخِ عارفِ خرقان رفت و ثانیا به آقای طباطبایی هم توصیه نمودند که شیخ ابوالحسن انسان بزرگی بوده است و نباید تصور نادرستی در خصوص او داشت و توصیه به زیارت و احترام به او نمودند. 
لازم به ذکر است بارگاه ملکوتی حضرت شیخ ابوالحسن خرقانی، عارف نامی قرن چهارم هجری در روستای خرقان از توابع پشت بسطام قرار دارد و آوازه این مرد بزرگ اهل خرد، عرفان، تساهل و تسامح، و مرد وحدت بین ادیان، بسیاری از بزرگان را به دیدارش در خرقان کشاند، از جمله انسان های وارسته یی که به زیارت این عارف بزرگ و بصیرِ ایرانی نایل شدند، می توان به ابوسعید ابی الخیر، ابو علی سینا و... را نام برد.
همچنین سلطان محمود غزنوی که خود فردی اهل تساهل و تسامح دینی نبود و بسیار به جرم دگر اندیشی از دم تیغ این پادشاه فاقد تحمل دینی گذرانده شدند، نیز علیرغم دیدار شیخ بصیرِ خرقان، بهره ایی از خصلت تحمل دینی شیخ خرقان نبرد که اگر می برد، اهل تحمل، تسامح و تساهل دینی می شد، جمله بسیار پرمعنی از سخنان گرانسنگ این عارف نامی و بصیر ایرانی بدست آمده است که این فرمایش شیخِ بصیرِ خرقان را می توان و باید بر سردرب هر مکانی نوشت، که اهلِ تسامح و تساهل دینی، وحدت ادیان، و اهل تحمل و مدارای دینی جمع می شوند؛ او که به تحمل اعتقادات و ایمان جور وا جور انسان و احترام به آن ایمان کاملی داشت و این شیوه ی پسندیده را در مقابل تندروی و عدم تحمل عقاید دیگران، مشی خود قرار داده بود، فرمودند که :
هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.
 و می بینیم که به رغم تقابل سنتی بین فقیه و عارف، مرحوم شیخ احمد کافی که خود در مدارس فقه درس خوانده بود، ولی این آزادگی را داشت که به مقام بزرگ این شیخ بصیر که در دورانِ کافی، بین اهلش گمنام بود، آنان را به شناخت و احترام به او توصیه و سفارش نمودند.
منزل آقای سید علی طباطبایی که زمانی محل مخفی شدن آقای کافی در ایام فرار از دستگیری و تعرض بود، اکنون به توصیه و وصیت همسر مومنه ی مرحوم آقای طباطبایی به "عصمتیه روستای خرقان" تبدیل شده و در کنار مسجد جامع این روستا تجدید بنا گردیده و پابرجاست. روحشان شاد و قرین رحمت حق باد.
دوستانی که به قصد زیارت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) از طریق زمینی و استان سمنان اقدام می کنند می توانند با طی مسافتِ تقریبی نزدیک به 20 کیلومتری از شهر شاهرود، به زیارت شیخِ بصیرِ اهلِ تحمل و تساهل و تسامح دینی در خرقان نایل آیند؛ که امروز به وجود چنین انسان های پاک با چنین تفکرات ارزشمندی بیشتر از هر زمانی نیاز داریم، این در حالی است که جماعت تندرو و اهل مجادله و تفرق دینی بر منطقه ما جولان می دهند و در کشاکش نبرد تندروها با ملت خاور میانه خون های بسیار به ناحق به زمین می ریزد و ظلم های تاریخی بر خلق خداوند روا داشته می شود.

 

+   نوشته شده در شنبه بیست و هفتم دی 1393ساعت 6:47 PM توسط سید مصطفی مصطفوی

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
صفحه1 از8

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در فقدان هاشمی رفسنجانی ضربه ایی ...
نقش ميرزا تقی‌خان امیرکبیر در تغيير نگاه ساختاری قاجاریه نسبت به مقوله توسعه ????غلامرضا عليزاده «...
تهران تایمز: خامنه‌ای با جانشینی مجتبی برای رهبری ایران به طور قاطع مخالف است نگارش از یورونیوز فار...