مراسم تاجگذاری پادشاه چارلز سوم در نظام مشروطه سلطنتی بریتانیا، به عنوان سمبلی از حاکمیت تاریخی مذهب (کلیسا) بر شئون حکومت و مردم در بریتانیا این روزها خود را دوباره بعد از هفت دهه در بریتانیا نشان داد، جایی که "قدرت" (پادشاه و یا ملکه) دست در دست مذهب (کلیسا)، سلطه خود را بر مردم تحکیم، و حدود و مرزهای این سلطه را بین خود تقسیم، و خط کشی می کردند. قدم به قدم، مرحله به مرحله، تمام مراحل تاجگذاری برنامه ها و قول و قرارها، با توجه به میزان قدرت شاه و یا کلیسا، در زمان برگزاری هر یک از این مراسم ها، در طول تاریخ، بین این دو توافق می شد، و از همین روی است که امروز با توجه به قدرت اقلیت ها در جامعه بریتانیای امروزی، و اعتراض کشورهای تحت سلطه به سیستم مشروطه سلطنتی بریتانیا، و استقلال خواهی و یا آزادی خواهی و یا خسارت خواهی آنان و...، می توان نمودهای تاثیر این پارامترها را در این مراسم شاهد بود.

تاکید کلیسا بر واژه "خدمت" در این مراسم، که از واژه های مظلوم، نامفهوم و سیال در فرهنگ نظام های استبدادی و دیکتاتوری در این روزهاست، که گاه خدمت به مذهب، خدا (و البته در واقع نمود عینی آن) یعنی ارباب کلیسا را مد نظر و منظور خود دارد، و گاه خدمت به مردم  و "رعایا" را در نظر می گیرد، گاه خدمت به "تاج و تخت" (که متضمن قدرت کلیسا و کاخ باکینگهام با هم خواهد بود)، بنای سلطه ایی که باید بماند، تا تقسیم غنایم قدرت بین کلیسا و کاخ به نحو احسن تداوم یابد، و گاه همه این ها مد نظر است، که به صورت سیال، این واژه در جای جای مراحل مراسم تاجگذاری شاه چارلز هم بروز یافت و در قالب جملات، دعاها، نیاش ها و قسم ها خود را نشان دهد و می داد می داد؛ و یا به عنوان مثال دیگری در این زمینه می توان به حضور زنان در مراحلی از این مراسم سیاسی - مذهبیِ تاجگذاری و گاه سردمداری حرکات شاه و کلیسائیان توسط زنان اشاره کرد، که نشان از باجی دارد، که جامعه مردسالار مذهبی کلیسا، به زنان می دهد، تا بلکه سکوت و فرمانبرداری آنان را در تحت حاکمیت خود بدست آورد.

حضور نمایندگان ادیان دیگر در کلیسا، و گاه نقش دادن به آنان در این فضای مذهبیِ خالص مسیحی، که نماینده قدرت (شاه) و مذهب (اسقف اعظم) ملزم به حفظ سنت و جایگاه مسیحیت هستند، باج دیگری است که دنیای ناسیونالیسم مسیحی، به نمایندگی از کلیسای کانتربری بریتانیا، به اقلیت های ساکن در بریتانیا می دهد، که نمودهای این ناسیونالیسم را در همین مراسم، که در قرن 21 برگزار می شود، می توان دید و بخصوص در قسمنامه شاه، این ناسیونالیسم مذهبی موج می زند.

مراسم تاجگذاری پر از تضاد و تناقض است، که بین مردم سالاری و حکومت مطلقه شاه و مذهب، در آمد و شد بوده، گاه به این سمت باج می دهد، گاه به آن سو، گاه نظر شاه (قدرت) را تامین می کند، گاه نظر مذهب (کلیسا) را، و گاه از مردم سخن می گوید، تا آنان را به سکوت در برابر این تقسیم قدرت فرا بخواند.

چارلز سوم، همسرش و باقی خاندان سلطنتی، شنبه 16 اردیبهشت 1402 برابر با 6 می 2023 در کلیسای وست مینستر [1] در مرکز لندن حاضر شدند و طی مراسم با شکوه و عظیمی پر از تشریفات مذهبی و رسمی، در حضور بسیاری از نُجَبا و بزرگان بریتانیایی، و رهبران و نمایندگان مختلف جهان [2]  طی مراسمی که در محاصره اسقف ها و توسط سراسقف "کانتربری" اجرا شد، تاجگذاری کردند.

جزیره بریتانیای امروزی، روزگاری "بریتانیای کبیر" و سرزمینی بزرگ و کشیده شده به گردآگرد کره بیضی بود، که این کشیدگی باعث می شد تا خورشید در سرزمین های تحت سیطره آن امپراتوری، هرگز غروب نکند، چرا که در هر لحظه از 24 ساعت شبانه روز، خورشید بالای هر نقطه ایی از این کره خاکی که قرار می گرفت، یکی از سرزمین های تحت سیطره ملکه و یا پادشاه بریتانیا در ذیل آن قرار داشت و آنرا روشن می کرد، هم اکنون نیز 54 کشور جهان، یعنی نزدیک به یک چهارم کشورهای جهان، عضو "سازمان کشورهای همسود" بریتانیا هستند، که پرتعدادترین سازمان کشورها، بعد از سازمان ملل به لحاظ تعداد کشورهای عضو، می باشد.

در حالی شاه چارلز سوم، در مراسمی که سابقه نزدیک به هزارساله دارد، در کلیسای وست مینستر لندن، به عنوان شاه تاجگذاری کرد که، طبق داده های جمع آوری شده توسط مرکز ملی آمار بریتانیا، مسیحیان در این کشور دیگر اکثریت شهروندان بریتانیا را تشکیل نمی دهند، و اکنون تنها نزدیک به 46% بریتانیایی خود را مسیحی می دانند، باقی یا خود را آتئیست (بی خدا) می دانند، یا پیرو ادیان دیگرند؛ از این روست که در مراسم تاجگذاری پادشاه، نمایندگان جوامع اقلیت مذهبی بریتانیایی از جمله، نمایندگانی از جوامع سنی و شیعه مسلمانان، یهودیان، سیک ها، بودایی ها، هندوها، جین ها، بهایی ها و زرتشتیان و... توسط ارباب کلیسا کافر و نجس انگاشته نشده، و در مقدس ترین مکان مسیحیان فارغ از اعتقادشان، حضور می یابند. این تحمل مذهبی برای حضور دیگران در معابد مسیحیان، خود پیشرفت فکری آنان را نشان می دهد، که دیگر معتقدین را نیز لایق حضور در معابد مقدس خود می بینند.

جمله جالبی که در این مراسم سیاسی - مذهبی و سنتی در نظام های مشروطه سلطنتی توسط شاه تکرار شد این بود که پادشاه همچون مسیح "برای خدمت آمده، نه برای خدمت شدن". [3] و اسقف ها نیز خود را به عنوان نمایندگان خداوند، این سرزمین و مرام خود را "پادشاهی خداوند" [4] معرفی کردند [5] شاه در کلیسا، در مقابل خدا، به نام خدا و توسط نمایندگان خدا! تاجگذاری می کرد، در مراسمی که اسقف اعظم کانتربری عنوان داشت :

"ما در اینجا جمع شدیم تا عبادت خود را نثار خداوند متعال نمایم، برای بزرگداشت زندگی ملت های مان، برای نیایش برای چارلز، شاه مان، برای یادآوری و تشکر برای زندگی او و خدماتش به این ملت، به این پرچم و کشورهای همسود. تا تقدیس شود برای خدمت به ملت های خود، متحد شویم برای خدمت به یکدیگر. انجیل ("کلام خداوند") اولین هدیه کلیسا به پادشاه. "کلام خداوند" بالاتر از تمام قوانین انسانی است. "این همان قانون سلطنتی است". پذیرش این هدیه، برای پادشاه به رسمیت شناختن اقتدار آن، و پذیرش این است که طبق قانون اساسی نباید هیچ تلاشی از سوی مقامات انسانی برای نادیده گرفتن آن صورت گیرد. چراکه "زنده" است، باید مورد مطالعه قرار گیرد تا کلمات آن بتوانند در زندگی پادشاه جاری گردد. حضور آن به همه ما و از جمله پادشاه یادآوری می کند که او ما را به حکمرانی با وجدان پاک و در تحت نظر خداوند فرا می خواند. حضور رسمی انجیل در قدرت و حاکمیت به سال 1689 باز می گردد ... سمبل این است که چگونه ما به عنوان مسیحی در تنوع خود تحت کلام خدا متحد هستیم. این ارتباط پر از کلمات کتاب مقدس است. این ارائه، و زبان زیبای همراه با آن، یادآور این نکته است که توجه دقیق به کتاب مقدس در قلب عبادت مسیحی قرار دارد، و همچنان که پایه تاریخی بسیاری از فرهنگ و اخلاق بریتانیا است."

توجه به عمق این جملات که سر اسقف کانتربری به شاه و حاضرین و البته به همه جهانیان حاضر در این مراسم یادآور می شود، حضور و نفوذ کلیسا در ارکان حاکمیت بریتانیاست، بریتانیایی که در اثر اعمال اهل دین در قرون وسطی، و سو استفاده اهل مذهب از اعتقادات مذهبی مردم در کسب قدرت و ثروت، از مسیحیت و از دین دور می شوند به طوری که اکنون دیگر بسیاری از شهروندان بریتانیایی دین را رها کرده، آتئیست شده اند. اما کلیسا در کلمات همچنان با صلابت از حضور قانونی خود در قدرت، و وابستگی آن به خود، و سلطه خود بر قدرت سخن می گوید، و این احاطه خود را با اعمالی که در مراسم تاجگذاری بر سر شاه جاری می کند، عملا به صورت نمادین نشان می دهد.

چرا که شاه در جلال و جبروت با کالسکه ایی طلایی، کاخ مشهور و تاریخی باکینگهام را با تمام اهل و عیال خود ترک کرده، و به کلیسای مشهور وست مینستر می آید، تا اهالی مذهب ابتدا او را خلع لباس کرده، بدنش را لمس کنند، و در حالی که هیچ نیروی محافظ و همراهی ندارد، در محاصره اسقف ها غرق در برنامه هایی شود که یادآور اسارت شاه در نزد اهالی کلیساست، که ابتدا او را حتی از لباس هایش خالی ساخته، همه چیزش را می گیرند، سپس او را بعد از قسم و آیه دادن ها و اخذ تعهد به وفاداری به مذهب، در همان کلیسا دوباره او را به اوج می رسانند، و حتی تاج بر سر او نهند، و شاهِ مطیعِ کلیسا، برای کسب تاج، تن به هر بردن و آوردنی در محیط کلیسا می دهد، مثل مهره ایی در دست ارباب کلیسا، در حالی که سربازان، ارتش و خدمتگذارانش خارج از کلیسا هستند، تن به هر برنامه ایی و سخنی از سوی کلیسا می دهد. مراسم تاجگذاری شاه چارلز سنت بازمانده از ضعیف ترین شاهان بریتانیاست که شاه با ورود به کلیسا در ناچیز ترین وضع و شرایطی خود را به ارباب کلیسا می سپارد تا با تکمین در مقابل آنان تاج خود را به حمایت کلیسا محکم کند.

اما به دور از این ادعاهای پرطمطراق که در کلام سر اسقف، و ارباب کلیسا، خطاب به شاه و حاضرین جاری می شود، بریتانیا توسط مثلثی از دمکراسی (اراده مردم که در پارلمان و دولت بریتانیا تبلور می یابد)، پادشاهی (سنت) و مذهب (کلیسا) اداره می شود، و در زمانی که کشور برای تاجگذاری شاه در کلیسا آماده اند و این مراسمی مذهبی – سیاسی توسط کلیسا رسما و در اوج، و با برنامه های پر زرق و برق و با شکوه هدایت و اجرا می شود، که یادآور عظمت کلیسا در تاریخ بریتانیای کبیر است، در گوشه ایی دیگر از شهر تاریخی لندن، جمهوریخواهان بریتانیایی، آزادانه برنامه های اعتراضی خود را به این مراسم و رسوم دیگر از این دست در حکمرانی خود را فریاد اعتراض می زدند، و تلاش می کنند تا سیستم پادشاهی مشروطه را از کشور خود برچینند، و نظامی کاملا دمکراتیک و بر پایه سیستم جمهوری را بر کشور حاکم کنند، و حقیقت این است که اگر نیم بعلاوه یک از مردم بریتانیا، به این نظر برسند که این سیستم را باید برچینند، این کار به صورت قانونی صورت پذیرفتنی هم خواهد بود، در چنین جامعه ایی است که سیستم به تعادل رسیده، همه از جمله کلیسا (با آن همه نخوت و تکبر ارباب آن)؛ که لااقل خود را در حرف های گفته شده در کلیسا، در "فرای هر قانون بشری" می بینند نیز، تلاش به خدمتگذاری به مردم خواهند داشت، تا نظر مردم را به ضرورت حضور خود در جامعه جلب کنند. ورنه توسط مردم بریتانیا به کناری گذاشته خواهند شد، لذا این جمله که "مسیح برای خدمت به بشر آمده نه برای خدمت شدن توسط مردم"، همواره تکرار می شود تا یادآور این باشد که شاه و کلیسا هم، چنین هستند، پس نگران سلطه آنان بر خود نباشید.

کاریکاتوری که معترضی در آن با تابلویی که بر آن نوشته شده شاه چارلز "پاشاه من نیست"،

اما تحت سلطه پلیس بریتانیا این جمله به "هیچ چیز بهتر از شاه من نیست" تبدیل و نمایش داده می شود 

در حالی که شاه خم شده و سجده کنان، بوسه بر انجیل می زند، این نکته از سوی نماینده مجمع عمومی کلیسای اسکاتلند به وی متذکر می گردد که :

"حضرت آقا : همیشه حواستان به قانون و انجیل خدا، به عنوان قانون برای تمام زندگی و دولت شاهزادگان مسیحی باشد، دریافت این کتاب (انجیل)، که با ارزش ترین موجود این دنیاست، که استطاعت ارائه اش را داشته، حکمت در اینجاست؛ این قانون سلطنتی است؛ اینها پیش بینی ها و وحیانیات خداست."

مراسم تاجگذاری نشانگر اوج پیروزی کلیسا بر شاهان بریتانیاست، که شاه را در اوج ذلت به کلیسا آورده، و لباس از تنش بر می کندند و لباس مد نظر کلیسا را بر تنش می پوشاندند، و شاه ذلیلانه و خار، تن به بیانات و مراسمات جور واجور آنان می دهد، هزار قَسم و قول و قرار با او منعقد می کنند، و در چنین شرایطی است که اسقف اعظم کانتربری در حالی که شاه دست بر انجیل نهاده می گوید :

"عالیجناب! کلیسایی که توسط قانون تأسیس شده است متعلق به جامعه ایی است که شما سوگند یاد خواهید کرد تا حفظش کنید، متعهد به حرف ها واقعی انجیل است، و در عمل به، و به دنبال آن خواهد بود تا محیطی را فراهم نماید که در آن افراد از همه ادیان و عقاید ممکن، آزادانه زندگی کنند. سوگند تاجگذاری به جای مانده از قرون گذشته است که در قانون به آن اشاره شده است. آیا حاضرید سوگند یاد کنید؟"

پادشاه چارلز سوم:

"بله حاضرم"

شاه دست بر انجیل نهاده و اسقف اعظم کانتربری این چنین قسمنامه را می خواند که :

"آیا شما به طور جدی قول می دهید و قسم می خورید بر اساس قوانین و آداب و رسوم مورد پذیرش، بر مردم پادشاهی های متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی، و قلمروهای دیگر خود و قلمروهایی که به هر یک از آنها متعلق یا مربوط است، حکمرانی کنید؟"

پادشاه:

"من قاطعانه قول می دهم که این کار را انجام دهم"

اسقف اعظم کانتربری:

"آیا قسم یاد می کنید و قول می دهد که قدرت شما باعث قانونمداری و عدالت در رحمت شود، و در همه قضاوت های شما اجرا شود؟"

پادشاه:

"من چنین خواهم کرد."

اسقف کانتربری:

"آیا شما با تمام وجود از نهایت قدرت خود در استقرار قوانین خدا و حقانیت سخن انجیل سود خواهید جست؟ آیا شما با تمام وجود از نهایت قدرت خود سود خواهید جست تا پادشاهی های متحد استقرار یافته و مذهب پروتستان اصلاح شده توسط قانون را حفظ کنید؟ آیا با تمام وجود از نهایت قدرت خود در حفظ و نگهداری تجاوز ناپذیر از استقرار کلیسای انگلستان، دکترین، پرستش، نظم و انضباط و حکومت آن، طبق قانون در انگلستان سود خواهید جست؟ و آیا شما در برابر اسقف ها و روحانیون انگلستان، و کلیساها که متعهد به وظیفه خود هستند، تمام و از جمله حقوق و امتیازاتی که طبق قانون باید انجام شود یا مربوط به آنها یا هر کدام از آنهاست، متعهد هستید؟"

پادشاه :

"تمام این ها را قول می دهم انجام دهم. تمام اینهایی که در اینجا و قبلا گفته شد، قول می دهم انجام دهم و حد نگه دارم. بنابر این خدایا به من کمک کن"

اسقف اعظم کانتربری :

"عالیجناب، آیا شما حاضر به قبول الحاقیه قسمنامه هستید؟"

شاه:

"بله هستم.

من چارلز، به طور جدی و صمیمانه بر این هستم که در حضور خدا اقرار کنم، شهادت دهم، و اعلام کنم که من یک پروتستان وفادار هستم، و اینکه من بر اساس خواست حقیقی خود مصوباتی که ضامن حفظ سلسله پروتستان و نسبت آن به تاج و تخت است را نگهبانی کرده، و در حد توانم طبق قانون آنرا به بهترین وجه ممکن عملی نمایم."

اسقف اعظم کانتربری:

"ای مسیح! نظر لطف خود را از پادشاه ما دور مدار.

اجازه دهید نیایش کنیم؛

 خداوند، در شکوه و جلال بهشتی بر تخت نشسته است : خدایا به بنده خود، پادشاه ما، چارلز، به نیکی و مهربانی بنگر، و هدایایی از جمله حکمت و خرد و عشق را به او عطا کن، تا ما و همه مردم تو در صلح و سعادت و رفاه زندگی کنند، و در خدمت عاشقانه به یکدیگر، به جلال ابدی تو، که با پدر و روح القدس بر همه چیز حاکم است،

یک خداوند، و برای همه، اکنون و برای همیشه

آمین"

سپس نامه "سنت پل" که در اوج ذلت مسیحیان تحت سیطره امپراتوری روم توسط ایشان در زندان نوشته شده است، توسط نخست وزیر بریتانیا آقای ریشی سونک (هندی تبار) به عنوان نماینده مردم بریتانیا، در این نشست رسمی و مذهبی خوانده شد  :

این مطلب از فصل اول از رساله به کولسیان (Colossians) گرفته شده، و شروع آن از در بیت نهم است.

"به همین دلیل ما نیز، از آن روزی که آن را شنیدیم، دعا برای شما را ترک نکرده و همچنین آرزوی اینکه از دانش خداوند پر شوید، که تمام خرد و حکمت و درک معنوی است؛ تا شایسته خوشآیند خداوند باشید، مثمر ثمر در هر کار خیری شوید، و معرفت خدا را افزایش دهید؛ و بر حسب قدرت پر جلالش به صبر و شکیبایی و بخشش و شادی برسید؛ سپاسگزار پدر باید بود، که ما را ملاقات کرده است تا در میراث قدیسین شریک در نور باشیم : که ما را از قدرت تاریکی نجات داد و به پادشاهی پسر عزیز خود منتقل کرد : از طریق او رستگاری داریم، خون او حتی آمرزش گناهان ماست: او که تصویری از خدای نامرئی است، نخست زاده است از هر مخلوقی: زیرا همه چیز بوسیله او بود که آفریده شده، آنها که در آسمان است، و آن که در زمین، مرئی و نامرئی، خواه صاحب تاج و تخت باشند، یا تحت سلطه‌ها، یا حکومت‌ها، یا قدرت‌ها: همه ی اشیا به دست او آفریده شد، و برای او: و او قبل از همه چیز، و همه چیز به وسیله اوست. این کلام خداوند است. شکر مخصوص خداوند است."

در اینجا اسقف اعظم کانتربری از فرصت استفاده می کند و به موعظه می پردازد، موعظه یکی از جنبه‌ها و ویژگی‌های مهم دعای انگلیکن هاست. لحظه ای برای تأمل در کتاب مقدس، خواندن، یادگیری، به چالش کشیدن و کشف مضامین اصلی و نقوش یک مراسم عشای ربانی، با ندای کلام خدا تا بشنوند و در درون شان کشف کنند که چگونه برای خدمت فراخوانده شده اند. با استثنائات بسیار کمی، خطبه همیشه بخشی از مراسم تاج گذاری ها، در دوره سلطه کلیسا و شاه در بریتانیا بوده است.

سپس شاه چارلز در پوشش چهار دیواری زیبایی، که زشتی لخت کردن شاه توسط اسقف ها را از دید رعایا می پوشاند، در فضایی که تنها اسقف ها در آن حضور دارند و شاه، شاهدان و مهیمانان را بدانجا دیدی نیست، شاه را لخت می کنند، تا با روغن مقدس که از مزارع زیتونِ سرزمین مقدس اورشلیم، در اسراییل (فلسطین) بدست آمده است، چرب شود. این اوج ذلت شاه است، که ابتدا لخت می شود، تا بدنش توسط اسقف ها دیده و لمس شود، و بعد از این ذلت، ملبس به ردایی فاخر شود، که کلیسا بدو خواهد بخشید، به تاجی تاجگذاری کند که کلیسا بدو خواهد داد، به شمشیری مسلح شود که کلیسا به او خواهد داد، به انگشتری مفتخر شود که کلیسا به او خواهد داد، در دستانش گوی مقدس و نشان عدالت و قدرتی داده شود که در ید قدرت کلیساست. این ها همه اوج ذلتی است که یک شاه در سرزمین حاکمیت کلیساها، متحمل می شود تا مفتخر به تاجی شود که کلیسائیان بر سرش خواهند نهاد.

بعد از این همه است که شاه لایق دریافت تاج شاهی توسط کلیسا می شود.

اسقف اعظم کانتربری :

"ما پادشاه را تاج می نهیم که خدمتگذار باشد، این به نفع همه است.

عیسی به دنبال قدرت برای خود نبود، او برای خدمت آمد، نه برای این به او خدمت شود، بلکه خدمتگذار باشد،

 با قدرت مسئولیت می آید،

در صورتی ادامه خواهد یافت که بتوانید ...

عیسی از همه چیز برای خدمت می گذرد حتی از جانش،

تاج او (عیسی) زخم هایی بود که بر بدن او وارد شد،

ما می توانیم انتخاب کنیم که چطور به خلق خدا خدمت کنیم.

هر پادشاه و همه ما آغوش خود را به عشق متحول کننده خداوند باز می کنیم."

در کلیسا پادشاه را به هزار قِسم قَسَم می دهند، لخت می کنند و روغن می مالند، شمشیر می دهند، تا به عنوان وزیر خداوند، کمر ببندد، جلوی نابرابری و شیطان بایستد، از کلیسا و خوبی ها دفاع کند از بیوه زنان دفاع کند، در خدمت عیسی مسیح باشد تا در رکاب خدمت او در دنیای باقی نیز بماند.

سلاح (شمشیر زمردنشان) را کلیسا می دهد، به عنوان سمبل و نشانه ایی نه تنها از داوری و بلکه عدالت، نشان مهربانی نه خواست های نفسانی، تا شاه همیشه به سخن خداوند اعتماد کند، و در خدمت خداوند در این دنیا و دنیای باقی باشد.

اسقف اعظم کانتربری به شاه توصیه می کند :

"با این شمشیر به عدالت عمل کن، رشد نابرابری را متوقف کن، از کلیسای مقدس، خداوند و تمام مردمِ خواستار خوبی حفاظت کن، به زنان بیوه و یتیمان کمک کن و از آنان دفاع کن، کجی را صاف، خوبی ها را بر جای خود قرار ده، دستورات خوب را تایید کن، با انجام این خوبی هاست که شما مفتخر خواهید بود و وفادارانه در خدمت خداوند عیسی مسیح خدمت خواهید کرد، در این دنیا و در دنیایی که خواهد آمد حکمرانی خواهید کرد."   

در این مراسم تاج را کلیسا، ثروت را کلیسا، قدرت را کلیسا و... می دهد تا شاه مدافع مذهب و کلیسا باشد و البته در این بین توصیه به خدمت به مردم می شود، در خدمت خداوند (که به واقع همان کلیساست. چرا که خدا در زمین ما حضوری عینی ندارد، و نماد حضور خداوند برقراری کلیساها و نظام اسقف هاست). "استوانه های صداقت و حکمت را که باعث خواهد شد "حفاظت خداوند که از هر سو شما را در بر خواهد گرفت، دریافت دارید"

از شاه در محاصره اسقف ها، لباس بر می گیرند و جُبّه می پوشانند، شنل بر می دارند و شنل می گذارند،

اسقف اعظم کانتربری به او می گوید :

این جُبّه را دریافت دارد تا خداوند شما را به لباس راستی ملبس کند و سعادت عطا فرماید.

اسقف ها او را بر تخت می نشانند، تا جامه ی حقانیت و عافیت و رستگاری بر تن او کنند، حامل گوی صلیب نشان می شود که نشان مسیحیت است، به او  توصیه می شود که  :

"تدبیر صحیح را به یاد داشته باشید که پادشاهی های این جهان، روزی از آن پادشاهی های خدا و عیسی خواهد بود، با لمس انگشتری که نمادی از کرامت شاهی و نشانه ایی از قسمی است که خورده اید، قسم بین خدا و پادشاه، و پادشاه و مردم"

اسقف اعظم بدو توصیه می کند که :                                               

"انگشتری را دریافت دارید، یک سمبل از مهربانی و غرور است و نشانه ایی از قسم هایی است که در این روز بین خدا و شاه، و شاه و مردم خورده شد".

دستکش زرین بر دستانش می پوشانند و به او توصیه می کنند که : "دستکش را دریافت دارید تا با کرامت حکمرانی کنید، و مطمئن باشید که به قدرت خود نباید اعتماد کنید، بلکه باید به مهر خداوند که شما را انتخاب کرده اعتماد کنید."

با دریافت عصای سلطنتی، که نشان عدالت و قدرت شاهی است، نمادی از شفقت و صلح، باشد که روح خدا که عیسی مسیح را به پیامبری برگزید، شما را هم برگزیند، که شما باید حکمرانی خود را به حکمت پیش برید، عوامل تحت فرمان خود را با شفقت به تمام مردم و به عدالت و مهر خدمت کنید تا مهر بر سراسر زمین جاری گردد.

بعد از این همه است که نوبت به تاجگذاری می رسد :

شاه شاهان، خدای خدایان، این تاج را گرامی می داریم، خدمتگذار خود را مورد نظر قرار بده ...

با دعا و نیایش توسط اسقف ها، اسقف اعظم کانتربری تاج را با احتیاط بر سر شاه نهاده، در حالی که دست های شاه با دو نشانه عصای شاهی و گوی صلیب نشان کاملا بند و گرفتار است. و کاری نمی تواند کند، حتی نمی تاند تاج را بر سر خود جابجا کند، اسقف تاج را بر سر شاه می گذارد، و امور او را تمشیت می کند. می گوید :

"خداوند نگهدارنده پادشاه باد.

شما را مشمول حفاظت قرار دهد و نور خود را بر شما بتاباند و به شما آرامش دهد

خداوند از شما حفاظت کند و خداوند به شما امید و شادی بدهد و خداوند به شما بصیرت و دانشی بدهد که به دوران خود ثبات بخشید و تمام نعمات خود را به شما ارزانی دارد و ترس خود را در شما قرار دهد

و رحمت خداوند همیشه با شما باشد."

اسقف : "خداوند شاه را حفظ کند"

جمعیت حاضر یکپارچه تکرار می کند که : "خداوند شاه را حفظ کند"

شاه با کمک اسقف ها از تخت بر می خیزد، و به سوی جمعیت بدرقه می شود، شمشیری توسط خانمی به صورت عمود، دسته همراه شاه را هدایت می کند، در حالی که نشان شاخه زیتون بر کلاه او می درخشد، او به مقابل محراب برده می شود.

اسقف :

"خدا تاج و تخت تو را در پرتو حقانیت حفظ کند"

در محاصره اسقف ها، افراد می آیند و با شاه تاجدار اینک بیعت می کنند :

ابتدا اسقف ها: "به تو وفادار و صادق خواهیم بود، این صداقت و وفاداری را به تو امیر المومنین نشان خواهم داد به تو و جانشینان تو"

"من ویلیام شاهزاده ولز (ولیعهد) وفاداری خود را به تو اعلام می کنم"

اسقف کانتربری :

"همه به من ملحق شوید،

من سوگند می خورم که با شما اعلا حضرت و جانشینان شما بیعت می کنم.

خداوند شاه چارلز را حفظ کند."

ملکه همه توسط اسقف ها تاجدار می شود. ملکه همنشین، ملکه همراه، ملکه همسر نام هایی که او بدان شناخته می شود. اسقف کانتربری بر سر ملکه هم تاج می نهد :

"باشد که بنده تو از نعمات و لطف تو متنعم شود"

 ملکه قسم یاد می کند. بعد با همراهی اسقف ها به پادشاه چارلز الحاق داده می شود که بعد از تاج گذاری بر تخت نشسته است.

فضای سخت و غیر قابل تحمل کلیسا برای شاه، که او و همسرش را به اعمالی مجبور می کنند که برای رسیدن به تاج باید انجام دهند، قسم هایی که باید بخورند، تسلیم بودن به اوامر کلیسا و...، با نیایش و دعا تلطیف می شود، در هر مرحله ایی این نیایش و دعا با موسیقی و... فضا عوض می شود و به واقع به نام خدا، ارباب کلیسا، در برابر شاه، قدرت نمایی می کنند، و این کار لخت و بی پرده خود را، که مملو زور و تحمیل از سوی ارباب کلیساست، و اکراه و واکنش منفی هر انسان آزاده ایی را به دنبال خواهد داشت، را با لباس نیایش و دعا می پوشانند. شاه و ملکه از جمیع خدمه، لشکریان، صاحب منصبان، نجبا و... دور نگه داشته و در محاصره اسقف به هر کاری که کلیسا بخواهد، تسلیم می ماند و مدت زمان تاجگذاری در اسارت کلیسا، به مراسم و تشریفاتی تن می دهد، که در حالت عادی تن دادن به آن سخت و طاقت فرساست. تاج ها با بردن شاه و ملکه به پشت صحنه محراب، از سر پادشاه و ملکه برداشته شده. کلیسا می دهد و بر می دارد.

کلیسا مملو از هنر معماری، نقاشی و هنرهای دیگر است که این هنر در ساخت شمشیر زمردنشان، تاج، جبه های سلطنتی، و تصاویر مذهبی خود نشانگر تصادم بین ثروت و قدرت در کلیساست که در این مراسم بین این دو تقسیم می شود. نیایش پشت نیایش، یک ساعت و نیم مراسم، تاج دادن، قسم دادن، تعهداتی که بارها و بارها به زبان های مختلف توسط اسقف های متعدد و ارباب کلیسا به پادشاه گوشزد می شوند،

شاه را گاهی رو به محراب، و گاه پشت به مردم، متذکر می شوند که از مردم محافظت کند، گاهی هم با تاکید بر حق پادشاه برای حکومت بر مردم، به او دلداری می دهند. کلیسا پر از نجباست، پر از بزرگان، پر از تشریفات، پر از سرود و موسیقی مذهبی، مملو از میهمانانی که از سراسر جهان در اینجا گردهم آمده اند. اینجا مملو از سنت است، دختران و پسرانی که لباس کلیسا به تن دارند، و با عشق نیایش و موسیقی مذهبی را یکنواخت و منظم می خوانند و... کلیسای وست مینستر، با سقف های بلند خود و سالن دراز پذیرای، این همه سنت، و سنت پرستی است، تا یک کشور که در راس کشورهای مدرن و پیشرفته جهان قرار دارد را، صاحب پادشاهی تاجدار کند. و چارلز سوم با عصای سلطنتی و شنل و لباس هایی که چهار نفر دنباله آن را در پی او می کشند، با تنی پیر و فرتوت، در محیط کلیسا جابجا می شود، گاه به وسیله نماینده اقلیت های دیگر مذهبی گرامی داشته می شود، و بعد از یکساعت و نیم قول قرار با ارباب کلیسا، شاد و تاجدار به سوی مردم خود که در خیابان منتظرش هستند می رود تا با کالسکه طلایی دیگری به کاخ باکینگهام برگردد و بر بالکن آن به همراه دیگر اعضای خاندان سلطنتی برای مردم خود دست تکان دهد، با خروج او از کلیسای وست مینستر، ارتش و تشریفات پادشاهی این اجازه را می یابند تا کاروان شاه همراه شوند.

 تاجگذاری سمبل خضوع و کوچکی شاه در برابر ارباب قدرت در کلیساست. مملو از تحمیل، مملو از تحقیر قدرت توسط ارباب مذهب است، انسان به حال شاه گرفتار آمده در حلقه اسقف ها متاسف می شود، که هرچه گفتند باید بگوید چشم، تا تاج او رنگ تقدس مذهبی به خود گیرد، و حکم پادشاهی او را تنفیذ کنند. 

[1] - Westminster church

[2] - به جز نمایندگانی از ایران، سوریه، روسیه و طالبان که در این مراسم دعوت نشدند، عظمت جهانی این مراسم به حدی بود که تنها نزدیک به 100 رئیس جمهور در این مراسم شرکت داشتند.

[3] - In his name, and after his example, I come not to be served but to serve  شاه هم به نام مسیح از این سخن گفت : "من نیامدم که به من خدمت شود، برای خدمت آمده ام".

[4] - The Kingdom of God که آنرا به عنوان یک نقطه مکانی نمی دانند، بلکه یک روش زندگی "حکمرانی به عدل، مهربانی، و عشق" که مسیح آمده بود تا آنرا به ارمغان آورد.

[5]  - عالیجناب، به عنوان فرزندان پادشاهی خداوند، ما به شما، به نام شاه شاهان (مسیح) خوشامد می گوییم.

 Your Majesty, as children of the Kingdom of God we welcome you in the name of the King of Kings

بریتانیایی ها از طریق فعالیت های کمپانی هند شرقی [1] وارد تجارت در سرزمین هایی شدند، که به عنوان حاکم نشین های مسلمان، به خصوص حکومت گسترده و وسیع گورکانیان )که اکنون به "مغولان هند" نیز مشهورند(، بر این سرزمین ها تسلط و حاکمیت یافتند؛  این کمپانی امتیاز انحصاری تجارت در این منطقه را از سال 1600 میلادی، از ملکه الیزابت اول (ملکه بریتانیا) دریافت داشت.

ضعف حاکمیت های مسلمان، قدرت دریایی و اقتصادی بریتانیایی ها و... قدم به قدم کار را به جایی برد که، این کمپانی حق دفاع از خود را نیز از حکام سلطان نشین های مسلمان و... دریافت داشتند، و تسلط خود را چنان تحکیم کردند که شبه قاره هند، قدم به قدم، تحت سیطره کارکنان این کمپانی قرار گرفت، بعدها بریتانیا رقبای پرتغالی، اسپانیایی و... را نیز، از این منطقه اخراج کرده، و حاکمیت بر این منطقه را از آن خود کردند.

کمپانی به عنوان یک شرکت سهامی عام، با سهامدارانی از جمله دولت بریتانیا، حتی از دیگر قسمت های اروپا از جمله هلند نیز در آن سهام داشتند، کار به جایی رسید که این کمپانیِ عمدتا بریتانیایی، در سال 1804 ، دارای ارتش 260 هزار نفری حرفه ایی، در این مناطق برای حفظ منافع و راه های تجاری خود گردید، و همین نیروی نظامی مقدمه حکمرانی کلی آنان بر شبه قاره هند را مهیا نمود.

در سال 1858 حاکمیت بریتانیا سلطه بر شبه قاره را از کمپانی هند شرقی تحویل گرفته، و از این پس سلطه مستقیم حاکمیت بریتانیا، بر شبه قاره هند آغاز گردید، اما این کمپانی تا سال 1874، موجودیت اقتصادی و تجاری خود را بر شبه قاره هند حفظ کرد.

استعمار مستقیم پادشاهی بریتانیا که حاکم آن از طریق ملکه تعیین می شد، از سال 1858 آغاز و در سال 1947 پایان یافت، این زمانی بود که انقلاب آزادیبخش مردم هند، به رهبری حزب کنگره، و با حضور رهبرانی همچون، مهاتما گاندی، جواهر لعل نهرو و... بر این سلطه مستقیم بعد از 89 سال پایان دادند؛

در دوره این تسلط ثروتمندترین کشور جهان، یعنی هند تحت حاکمیت سلسله گورکانیان، به یک کشور فقیر تبدیل شد، البته در دوره حاکمیت بریتانیایی ها، هند دارای طولانی ترین خطوط راه آهن در جهان گردید، و آنها امکانات زیادی نیز در این کشور تاسیس و راه اندازی کردند، که از جمله آن ساختار سیاسی حزبی است که مقدمه دمکراسی است و هنوز هند از وجود آن بهره مند می باشد، این حزب رهبری مبارزات مردم هند علیه سلطه بریتانیایی ها را عهده دار گردید.

حزب کنگره ملی هند، که بعدها به عنوان سردمدار مبارزه مدنی، پارلمانی، مسالمت آمیز و غیر خشونت بار، با سلطه بریتانیایی ها، هدایت مبارزه را برعهده گرفت، در سال 1885 توسط چند هندی، از جمله یک ایرانی تبار پارسی (زرتشتی)، به نام دادا بهایی نوروزی (نورجی مشهور است) و چند بریتانیایی تبار ساکن هند، تاسیس گردید، این همان پایه و اساس کار حزبی در هند شد، که به برکت آن بعد از 75 سال، دوره پیروزی، این حزب موجود، و اکنون از احزاب عمده هند می باشد، یعنی حزبی با سابقه 133 سال عرصه دار سیاست و حکومت در هند بوده و هست.

این ساختار حزبی و گردش قدرت، ناشی از دمکراسی و گردش حاکمیت بر اساس رای مستقیم مردم، باعث گردید که هند، به رغم فراز و فرودهایی که بعد از استقلال از بریتانیا داشته است، در این 75 سال که از این ساختار سیاسی برخوردار گردید، هیچگاه نیازی به کودتای نظامی و... برای تغییر سیاسی نداشته، و همچون دیگر کشورهای استقلال یافته از این نوع، که بعد از جنگ جهانی دوم، همچون هند، استقلال خود را در همان سال ها بدست آوردند، طعمه دیکتاتوری های نظامی و... نگردید، حال آنکه که ده ها کشور از این نوع، با هند استقلال یافتند، و بعدها دچار دیکتاتوری های نظامی و غیر نظامی گردیدند.

وجود ساختار حزب کنگره یکی از نعمات حضور بریتانیایی ها در هند بود، که ویل دورانت نویسنده مشهور "تاریخ تمدن جهان"، از آن به عنوان "وارد کردن تشکیلات سازمانی به نهادهای رسمی هندوها" نام می برد، و در کنار آن به موارد دیگری هم اشاره کرده است که عبارتند از :

  • منسوخ شدن برخی رسوم و سنت های جنایتبار و ظالمانه در فرهنگ هندویی از جمله رسم "ساتی"(سوزاندن زنده زنده همسران بعد از مرگ شوهرانشان)، سست کردن نظام ظالمانه طبقاتی هندویی و...
  • منسوخ کردن نظام برده داری
  • احداث راه آهن سراسری هند، سیستم مخابرات و ارتباطات، هواپیمایی، دانشگاهی و مدارس مدرن و...
  • وارد کردن علم و فن آوری غرب به هندوستان، از جمله صنایع نساجی، ماشین سازی و...
  • گسترش زبان انگلیسی در بین مردم هند، به طوری که امروز بخش زیادی از در آمد خارجی هند، ناشی از کارگران هندی در خارج کشور می باشد، که یکی از دلایل فتح فرصت های کاری توسط هندی ها در جهان، تسلط این نیروی کار، به این زبان رایج بین المللی، از دلایل آن است.

و....

بی تردید، سلطه بریتانیا بر هند، باعث گردید تا ثروت زیادی از این کشور خارج شود، به طوری که فقر زیادی بر مردم این کشور تحمیل گردید، و میلیون ها هندی در دوره این سلطه، در اثر سیاست های بریتانیایی ها، کشته یا قتل عام شدند.

به عنوان مثال 10 میلیون هندی در دهه 1770 تنها در ایالت بنگال بر اثر استعمار انگلیس جان خود را از دست دادند. ویل دورانت معتقد است که "شرایط اقتصادی هند نتیجه اجتناب ناپذیر استثمار سیاسی آن است." از سال 1942 تا 1944 نیز قحطی دیگری به دلیل تصمیم استعماری دولت بریتانیا و شخص چرچیل در هندوستان به وقوع پیوست که حدود 5 میلیون هندی دیگر را به کام مرگ کشاند. چراکه به دستور چرچیل در این سال‌ها، تمامی کشتی‌هایی که برای انتقال مواد غذایی به هند مورد استفاده قرار می‌گرفت، به انتقال تجهیزات و آذوقه برای نیروهای نظامی انگلستان در شمال آفریقا به کار گرفته شدند و بدین ترتیب قحطی بزرگی اینبار نیز در ایالت بنگال هند جان میلیون‌ها هندی را گرفت.

1857 اولین حرکت آزادیخواهانه و اعتراضی بزرگ را نظامیان مسلمان و هندو، که در خدمت بریتانیایی ها بودند، تحت رهبری بهادر شاه ظفر (آخرین پادشاه سلسله گورکانیان هند)، انجام دادند که منجر به پایان حاکمیت آخرین سلطان سلسله گورکانیان گردید، و این حاکم مسلمان به دنبال این حرکت، دستگیر و به برمه تبعید شد، این حرکت اعتراضی و خونین، یک سال قبل از تحویل قدرت، از سوی کمپانی هند شرقی به، حاکم منصوب ملکه بریتانیا صورت گرفت، که 88 سال بعد، این مبارزه به ثمر نشست و هند استقلال خود را در سال 1947 با خروج بریتانیایی ها از جنوب آسیا، کسب کرد.

در مبارزه هندی ها علیه سلطه بریتانیا، به غیر از بخش عظیمی از مردم هند که در این مبارزه شرکت جستند، دو نام بیشتر از همه، عنوان و مطرح می گردد، اول مهاتما گاندی، و دوم حزب کنگره ملی هند. مهاتما گاندی به غیر از شهرتی که در داخل هند به عنوان "باپو" (پدر مردم هند) و رهبر سیاسی و معنوی آنان، بدست آورد، در بین آزادیخواهان جهان به عنوان یک رهبر صاحب سبک، در مبارزات آزادیخواهانه شهرت بسیار دارد، و به عنوان یک الگو و شاخص، در شیوه مبارزه مدنی، واجد سبک خاصِ عدم خشونت، در برابر دشمنان خود می باشد؛

گاندی توانست با الهام گیری از سنت فرهنگی و تمدنی هند، جامعه ایی مدرن را پایه گذاری و تاسیس نماید، به طوری که نهضت عدم خشونت را از درونمایه های فرهنگی و مذهبی همچون تفکرات هندوئیسم، جینیسم، بودیسم و... کسب کرده، شیوه مبارزه خود را بر آن بنا نهاد؛ در نهضت کسب حقیقت (ساتیاگراها)، یا جستجو برای یافتن حقیقت، درون مایه های مذهبی و فرهنگی هند را برداشته، و بسیاری از رسوم ناسازگار با روح انسانیت و جامعه مدرن را منسوخ کرد، که از جمله ی آن مبارزه با نظام ظالمانه طبقاتی است، که عده ی زیادی از بدنه مردم هند را که در طبقه نجس ها (دالیت ها و...) قرار دارند، به همراه بقیه که در نظام طبقاتی مذکور، اسیر بودند، قانونی و عرفی نجات داد، پیروان و همکاران او در دوره مبارزه در این راه، درس های زیبایی در این روش، از او گرفتند،

به طوری که دکتر آمبدکار، که خود از طبقه نجس ها (دالیت ها) بود، بهترین و مناسب ترین قانون اساسی را بعد از استقلال نوشت، که با یک سیستم تکثرگرا (پلورالیسم) تمام اقلیت های مسلمان، یهودی، مسیحی، پارسی و... را با اکثریت هندو، از حقوق مساوی قرار داد، و اقلیت مسلمان و دیگر اقلیت ها می تواند، فارغ از دین و آئین و... خود، حتی تا رده ریاست جمهوری هند هم، پیش رفته و تا کنون چند ریاست جمهور هند و... مسلمان بوده اند، (دکتر ذاکر حسین، زین العابدین عبدالکلام از آن جمله اند)،

اقلیت ها در قانون اساسی هند علاوه بر حقوق عمومی، از حقوق اختصاصی نیز برخوردارند، به طوری که سازمان حقوق شخصی مسلمانان (مسلم پرسنال لاو بورد)، مسلمانان را قادر ساخته است که اعتقادات مذهبی و فرهنگیشان را در قوانین خاص همچون طلاق، ارث، ازدواج و... وارد، حاکم و جاری نمایند، و از طریق حاکمیت سیستم سکولار، هندی ها را از تبعیض دینی بر ضد هم باز دارد، و سیستم دمکراسی را برقرار نموده، که این سیستم شرایطی را مهیا کرد، که تمام هندی ها با استفاده از 17 دوره انتخابات سراسری، تمام مسئولین حاکم بر کشور خود را، هر 5 سال یک بار، تغییر و یا تجدید نمایند، و هیچ مسئول مادام العمری توان ماندن در قدرت، بدون تجدید رای مردمی را نداشته باشد.

این حجم از پیشرفت بنیادی، هم ناشی از شخصیت گاندی و هم تربیت او (و دیگر رهبران هند) در خلال زندگی ذیل نظام دمکراسی جاری در زمان سلطه بریتانیا بر هند، آفریقای جنوبی و... میسر گردید و به کار هم گرفته شد، چراکه گاندی درس آموخته رشته حقوق از بریتانیا بود، که درس های کاری اش را در افریقای جنوبی آموخت و در هند نتیجه داد، این در کنار خصوصیات فردیِ چنین رهبرانی به بار نشست، که به تسامح و تساهل دینی، سیاسی، فرهنگی و... در رفتار خود در دوره مبارزه ساری و جاری ساختند،

به طوری که رهبر انقلاب هند، مهاتما گاندی جان خود را در دفاع از اقلیت مسلمان از دست می دهد، ترور او زمانی صورت گرفت (1948) که، در یک حرکت مدنی، روزه سیاسی گرفته بود، و علیه همرزمان دوره مبارزه خود، که بر اقلیت مسلمان سخت گرفته بودند، معترض و شاکی بود، و توسط یک هندوی افراطی، تنها چند ماه بعد از پیروزی انقلابش، ترور و کشته می شود،

مشخصه دیگر انقلاب هند، جریان سازی و راهبری حزب کنگره ملی است، که در آن تنوعی از مبارزین، با انواع تفکرات و نظرات را می توان دید، در این حزب فردی مثل جواهر لعل نهرو قرار دارد که تفکری بسیار نزدیک به مهاتما گاندی دارد، و در مقابل آن فردی به نام سردار پاتل وجود دارد که به عنوان "مشت آهنین" بعد از استقلال، در مسیر کشتار اقلیت مسلمان هند قرار گرفت، و با ایده ایی ملیگرایانه و هندو گرایی، تفکر رهبر حزب کنگره (گاندی) را نفی، و خشونتی که گاندی حتی علیه دشمنان انگلیسی اش جایز نمی داند را، سردار پاتل (در مقام وزیر کشور بعد پیروزی) در حق هموطنان اقلیت مسلمان خود جایز، و روا داشت.

یا در حالی که شخص گاندی از طریق مبارزات مدنی، نهضت مبارزاتی را پیش می برد، شخصی مثل باگات سینگ، از طریق ترور مقامات انگلیسی مبارزات خود را دنبال می نماید، که دستگیر و اعدام می شود؛ آنچه مهم است اینکه مهمترین عامل پیروزی نهضت ملی هند علیه استعمار انگلستان، تحرکات مدنی و البته گسترده مهاتما گاندی بود که، در اثر همه گیری، و غیر خشونت آمیز بودن، سازگاری آن با روح صلحجو و آرامش طلب هندی ها و... باعث گردید که مردم بسیاری را (که عموما مردم از خشونت فراری اند)، به خود جذب، و مبارزه را بدین طریق عمومی و گسترده کرد؛ و مخالفین گاندی با به خشونت کشیدن مبارزات، هم دشمن انگلیسی را به انجام اعمال خشونت آمیز بهانه دادند، و هم دایره مبارزان را تنگ نمودند.

رگه هایی از این شیوه مبارزاتی گاندی در عدم خشونت و حرکت گسترده مدنی، بعنوان یک الگو، در انقلاب مردم ایران در سال 1357 نیز دیده می شود، چراکه مردم و رهبران انقلاب ایران، عموما در این شیوه با گاندی اشتراک نظر داشتند، لذا مشارکت گسترده و عمومی شد، حال آنکه تحرکات مسلحانه و خشونت آمیز، توسط گروه های شبه نظامی، این دایره مبارزاتی را تنگ، و در اثر آن سطح خشونت افزایش می یافت. نهضت سیاه پوستان امریکا، به رهبری مارتین لوترکینگ و... نیز نمونه دیگری از الگوگیری مذکور، برای کسب آزادی و حقوق عمومی بود، که از این شیوه الگو گرفت.

مسلمانان هند نیز متناسب با حرکت جامعه، در طول تاریخ خود، فعال بوده و در فعالیت اجتماعی و سیاسی کشور مشارکت و همراهی کرده اند، به عنوان مثال در خلال نبرد آزادیخواهانه مردم هند علیه استعمار بریتانیا، بر شبه قاره، مسلمانان نیز نقش فعالی داشته اند،

به طوری که سلاطین اسلامی مثل تیپو سلطان، بهادر شاه ظفر و... از پیشگامان مبارزه با روند استعمار بریتانیا بر هند، در سال های اولیه استعمار بوده اند، و در خلال نبرد سیاسی و بدون خشونتِ "حزب کنگره هند" علیه این استعمار نیز، رهبران و نخبگان مسلمان دوشادوش دیگر اقشار مردم هند علیه این سلطه مبارزه کردند، که از جمله آنان می توان به مبارزات محمد علی جناح، علامه اقبال لاهوری و صدها رهبر و فعال موثر مسلمان، اشاره نمود، که در کنار دیگر رهبران حزب کنگره در مبارزات ایستادند، زندان رفتند، کشته شدند، و مبارزه کردند،

البته بعد از استقلال، و در جریان مبارزات استقلال طلبانه اتفاقاتی افتاد، که باعث فلاکت و بدبختی بیش از پیش مسلمانان هند شد، مسلمانانی که در زمان استعمار بریتانیا به شدت بیشتری سرکوب شده بودند، چرا که بریتانیایی ها با کنار زدن حکام مسلمان از حاکمیت، سلطه بر هند را بدست آوردند، اکنون بعد از استقلال نیز با جدایی کشورهای پاکستان و بنگلادش با اکثریت مسلمان، از سرزمین اصلی هند، موجب گردید که موقعیت اقلیت مسلمان در هند تضعیف، و در خطر قرار گیرد.

در جریان جدایی پاکستان و بنگلادش از هند، این اقلیت پر جمعیت مسلمان طعمه غارت، کشتار، جنگ، مهاجرت، فقر و... شدند، حتی مسلمانان دو کشور پاکستان و بنگلادش نیز در فقر و مشکلات فراوان غرق شدند، و جنگ های متعدد آنان با هند و... باعث مسایل و مشکلات بسیاری برای مسلمانان این کشورها، و هم رنج بسیاری برای مردم مسلمان باقی مانده در داخل هند گردید، که حکایت ظلم بر مسلمانان هندِ بعد از استقلال، در ایالت جامو و کشمیر و دیگر مناطق هند، که به دنبال این جدایی شدت هم گرفت، هنوز نیز ادامه دارد.

 گذشته از این، کشورهای جدا شده، خود به جولانگاه دیدگاه های خشن و افراطی اسلامی تبدیل شد، و به منبع تولید تروریسم اسلامی تبدیل گردیدند، به عنوان مثال گروه طالبان نمونه بارز گروه هایی تروریستی است که ریشه در پاکستان دارد، که برای سال ها، هم مردم مسلمان پاکستان، و هم مردم مسلمان افغانستان را طعمه کشتار و جنایت خود کرده و می کند،

گروه های دیگری از این نوع مثل سازمان های خشن و تروریست پروری از جمله "سپاه صحابه" ، "لشکر جهنگوی" و... در پاکستان شکل گرفتند که با تکفیر شیعیان به کشتار آنان و دیگر اقلیت های اسلامی، و مسلمانان میانه رو، مشغولند، گذشته از این، گروه های دیگری همچون القائده، داعش و... نیز به مناطق پاکستان، بنگلادش و هند بعنوان یک منبع تامین نیرو، پناهگاه، ایده پردازی و... نظر دارند، که همین امر باعث دخالت کشورهای دیگر در این مناطق اسلامی شده، که هجوم امریکا و ناتو را به افغانستان بعد از حمله تروریستی یازده سپتامبر به برج های دوقلو در نیویورک امریکا، به دنبال داشته است.  

تهیه کننده : س. ابراهیمی       

[1] - The British East India Company

 

سی سال بعد از جنگ، اکنون دوباره باز فرصتی دست داد تا از خرمشهر دیدن کنم، آن روزها آنرا "خونین شهر" می نامیدیم، شهری که خرمی اش را به خون آلودند، گرچه منظور ما از این نام، شهدایی بود که برای این شهر دادیم، اما این خود اعترافی بود به شمار بسیاری از قربانیانی که در خلال جنگ خسارتبار هشت ساله، تنها در این منطقه کشته شدند. روزی که نزدیک به سی سال پیش وارد این شهر شدم، بر تابلوی خیر مقدم ورودی خرمشهر، جمعیت آن را 36 میلیون نفر اعلام می کرد، که نشان از تپیدن قلب تمام جمعیت 36 میلیونی ایران برای این شهر داشت، امروز اما جمعیت ایران به 85 میلیون نفر افزایش یافته است، و نمی دانم در این شهر چقدر انسان زندگی می کنند، اما این را می دانم که سرعت سقوط ارزش پول ملی ایران، افزایش قیمت اجناس و...، هرگز به این مقداری نبود، در حالی که کشور درگیر یک جنگ و کشتار تمام عیار بود، و باید گفت ما در حالت صلح، در وضع بسیار بدتری از شرایط جنگ قرار داریم. متاسفانه فقر و اعتیاد را می توان در خرمشهر دید.

مدت سفر کوتاه، و دیدنی ها بسیار است، اما فرصت حضور مثل برق و باد می گذرد، و من حتی از یافتن محل استقرارم در خرمشهر، در زمان جنگ در سال 1356 که ساختمانی دوقلو و زیبا بود، هم ناتوان ماندم، جایی که شهید فرامرز کلباسی [1] برای ما کلاس ورزش های رزمی گذاشته بود، تا در فرصت محبوس بودن در این ساختمان (که برای دور بودن از دید دشمن قبل از عملیات خود را محبوس کرده باشیم) سرگرم باشیم، او در همین عملیات از ناحیه پا مجروح شد، به گمانم یکی نیروهای دشمن به هنگام غواصی به پایش شلیک کرده بود و...

و من آن روزها، بیشتر وقت خود را به مطالعه کتاب هایی می گذراندم، که مردم خرمشهر در منازل خود به جای گذاشته، و شهر را ترک کرده بودند، و این وسایلی بود که از غارت دشمن بعد از اشغال خرمشهر به دست دشمن، از غارت و چپاول در امان مانده بود، و ما اکنون در ساختمانی مستحکم، که در زمان خود از مدرن ترین و به روزترین نقشه های معماری برخوردار بود، و گلوله های اصابت کرده توپ دشمن به سقف آن، تنها توانسته بود سوراخی در سقف آن ایجاد کند، مستقر بودیم، تا برای نبردی جدید در اطراف بصره آماده شویم،

 همان عملیات شکست خورده کربلای 4 که باعث شد تا مدت ها در آن خانه اقامت کنیم، ساختمانی واقع در کمربندی خرمشهر، در نزدیکی های کارخانه صابون سازی این شهر، که نابلدی راننده ایی که از مینوشهر، یا همان جزیره مینو گرفتم، و کمبود زمان باعث شد، که آن را نیافته، خرمشهر را ترک کنم، و یک راست خود را به نقطه مرزی شلمچه برسانم.

شلمچه برای کسانی که در عملیات های مختلفی که در حاشیه شهر بصره انجام شد، تنها یک اسم نیست، یک قتلگاه عظیم هم هست، اگر در کربلای مشهور 72 کشته، به صدها سال عزاداری عاشورا و تاسوعا ها منجر شد، در شلمچه ما ده ها هزار از جوان از جان گذشته خود را از دست دادیم، جوانانی که گوشت دم گلوله شدند، تا اشتباهات سکانداران راهبری کشور را که در محاسبات سیاسی خود مرتکب شدند، و به ادامه بیش از حد و اندازه این این جنگ خسارتبار منجر گردید، را جبران کنند.

راهبرانی که می توانستند با تصمیمات درست، و کارشناسی خود، در محاسبه ترتیبات سیاسی این دنیا، منطقه و این جنگ، شرایط را خیلی زودتر از این درک کنند و به جنگ خاتمه دهند، تا این میزان از خسارت و کشتار را ما و ملت عراق متحمل نگردیم، اما توهم فتح عراق، و ادامه این جنگ خانمان برانداز ما را به روزی کشاند که در ماه های آخر جنگ، دو سال بعد، علاوه بر از دست دادن تمام آنچه از خاک عراق در فاو، شلمچه، جزایر مجنون و... گرفته بودیم، کل خوزستان نیز در معرض سقوط مجدد قرار گرفت.

هزاران اسیر، کشته و مجروح حاصل عملیات های دفاع متحرک صدام بود که ورق جنگ را چنان علیه ما برگرداند، که شکست پشت شکست، نصیب ایرانیان می شد، سرداران بزرگ سپاه، فاو و... را با تمام آنچه بدانجا برده بودیم، جا گذاشتند و برگشتند، فرصت تخلیه نیروهای شان را هم نداشتند، همینطور شلمچه که وجب به وجب، در عملیات های مختلف، فتح شده بود، و یا جزایر مجنون و تمام آنچه از هورها تسخیر کرده بودیم و...

 خاطره کشتار نیروهای ما در هورها و در حاشیه رودخانه دجله، در عملیات های "بدر" و "خیبر" را کسانی باید روایت کنند که آن روزهای سخت را دیده اند، و آن عملیات های آبی - خاکی را آفریدند، آنان به خوبی به یاد دارند که نبرد مجنون، برای فاتحان آن چه دستاوردها و شکست هایی رقم زد، چقدر نیروهای ما در این عملیات ها شیمیایی شدند، و یا اجساد شان در کنارهای دجله باقی ماند و برنگشتند، داستان مجروحیت ها و شهادت بزرگان جنگ همچون شهید محمد ابراهیم همت [2] ، حسین خرازی [3] و... که حکایت از سختی نبردی دارد که در جبهه شمالی، برای فتح بصره جریان داشت، شنیدنی است.

امروز دیگر همه آن خاکریز، عوارض طبیعی و... را صاف کرده اند، در زمان جنگ، این سرزمین را با خاکریزها و عوارض طبیعی آن می شناختم، که دیگر همه آن شاخص ها را از بین برده اند، به همین دلیل در این زمین های بسیار آشنا، دیگر بیگانه و راه گم کرده ام، انگار شاخص های حرکت خود را از دست داده ام، در حالی خود روزی راهنمای رزمندگانی بودم، که برای رسیدن به دشمن، و آغاز جنگ بودم، دل و چشم به گام های من سپرده بودند، این روزها به راهنمایی نیاز داشتم که راه به من بنماید، اما هرچه از راننده تاکسی ام پرسیدم، گفت نمی دانم، به ما نگفته اند.

دژ خرمشهر که به واقع همان زیرساخت راه آهنی بود که در زمان پهلوی ها قرار بود ایران (خرمشهر) را به عراق (بصره) وصل کند، این رویا امروز تحقق یافته و راه آهن بر آن ساخته شده و خود را به مرز رسانده است، اگرچه آنسوی مرز انگار راه آهنی وجود ندارد، که ادامه یابد، ما در کناره این دژ سنگرهایی ساخته بودیم که در مقابل آن دشت های خالی از ساختمان و هر پوشش گیاهی دیگر بود، که آن روزها حتی انسان هوس هم نمی کرد در میان آن قدم بزند، چرا که تا چشم کار می کرد بیابان اندر بیابان صاف و بی انتها بود، و خطر آلودگی به هر شی انفجاری هم بود، و این شرایط باعث می شد که از رفتن در آن صرف نظر کنم، امروز در آن زمین ها، و در آن دشت ها بسیاری را دیوارکشی کرده و به پارکینگ های دشت اندر دشت بزرگ تبدیل کرده، تا اتومبیل هایی که سرنشینان آن برای مراسم اربعین به عراق می روند، در آن اتومبیل خود را به امانت بگذارند، و با خیال راحت بروند و برگردند.

و من نیز جزیره مینو را ترک کردم و یکراست و به تاخت خود را به نقطه صفر مرزی رساندم، در بین راه از "سرهانیه" و پل نو گذشتم، ولی دیگر آن پل فلزی کوچکی که در زمان جنگ بر آن نهر بود، خبری نیست، مقصد من نقطه ایی بود که شاید همان "سه راه مرگ" باشد، که در خلال نبرد بزرگ کربلای 5 هرکه از آن عبور می کرد، به حتم گلوله ایی از سوی دشمن به سویش شلیک، که در بسیاری از مواقع هم به مجروحیت و یا شهادت نیروهای ما منجر می گردید.

مقصد پایانه مرزی شلمچه بود که شاید همان "سه راه مرگ" و همان نقطه ایی باشد که می توان بدون ویزا به بصره رفت، و به قول آن هموطن شهروند آبادانی، "صبح رفت و بعد از ظهر برگشت"، فاصله این نقطه مرزی تا بصره، تنها 20 دقیقه رانندگی است، راهی که برای سال ها ما نتوانستیم بپیماییم، و در همین 20 دقیقه راه، بارها متوقف شدیم، و ده ها هزار کشته دادیم و... راهی که با جنگ هرگز نتوانستیم باز کنیم.

مردم زیادی در حال رفت و یا بازگشت از عراق هستند، خانمی بساط کرده و روغن کره به مسافرانی می فروشد که راهی عراق هستند، دیگری تعدادی مرغ را به عنوان بار همراه خود، به عراق می برد، و از آن سو نیز اجناسی هست که می توان به ایران آورد، و اینجا خریدار خود را دارد. تاکسی های زیادی منتظرند تا مسافران از عراق بازگشته را به خرمشهر ببرند، شوق عجیبی برای دیدار از بصره دارم، مقصدی که در زمان جنگ هرگز بدان دست نیافتم، از جنوب، جنوب شرق، شرق، شمال شرق به سوی شهر بصره بارها تاختیم، و هر بار با دیوارهای مستحکمی مواجهه شدیم، هر بار یا نیرو کم داشتیم، یا مهمات و امکانات؛

 و البته طرف های بین المللی هم، دو کشور ایران و عراق را در یک توازن نیرو نگه داشتند، تا هر چه می توانند از همدیگر کشتار کنند، و جنگ به نتیجه ایی پایان دهند نرسد، هر بار که ما پیش رفتیم، ما را کنترل کردند، و هر بار که صدام جلو می آمد، او را کنترل می کردند، مثل نبرد گلادیاتورها که حاکم رومی شهر آتن، بر بلندای صحنه به تماشای نبرد گلادیاتورها می نشست، و اگر حال تماشا داشت، امر به ادامه و اطاله بازی می کرد، تا بازی بدون برنده ادامه یابد، چرا که او و آتن نشینان، از زجرکش کردن طعمه های شان لذت می بردند، و مردم دون شان را بین مرگ و زندگی نگه می داشتند تا میان جنگ و خون دست و پا بزنند، و آنان نیز تماشا کنند و لذت ببرند.

با خود گذرنامه ایی نداشتم، تا به این شوق دیدار از بصره جامعه عمل بپوشانم، باید برگشت، دوست داشتم از کاخ فیلیه متعلق به یکی از شیوخ عرب که در پایان حاکمیت قاجار، در اینجا حاکمیتی ملوک و الطوایفی برای خود رقم زده بود، و مستقیم با دولت انگلستان در ارتباط بود و مذاکره می کرد و قرارداد می بست، که توسط رضا شاه پهلوی سرکوب شد، به نام شیخ خزعل دیدن کنم، اما گویا این کاخ اکنون در مناطق نظامی واقع شده، و به گفته اهالی محل ویرانه است، که دیدار از آن هم میسر نشد.

اما برای یادآوری خاطرات تاریخی این آب و خاک، از ساختمان کنسولگری انگلستان در کناره پل جدید خرمشهر دیدن کردم، ساختمان دو طبقه ایی که روزگاری محل تاثیر گذاری دیپلمات های کارکشته ملکه الیزابت بود تا برای حفظ مستعمرات و منافع بریتانیا، حکام کشورهای اطراف را به بازی بگیرند، در داستان شیخ خزعل می توان نقش آنان را دید، که هم در مرکز و در تهران با بنیانگذار حاکمیت پهلوی بازی می کردند، و هم با رقیب او در خوزستان شیخ خزعل، که در این بازی تنها تخم کینه در دل ایرانیان کاشته می شد، و آنها به منافع خود می رسیدند. اینجا در نزدیکی های این بنای تاریخی، دیوارها پر از شعار نویسی ها در ارتباط با خیزش "زن، زندگی، آزادی" است، خانه هایی که هنوز از زمان جنگ باقی مانده است.

مکان دیگری که دیدار از آن برایم جالب بود، برج پتروشیمی بصره بود، که عملیات کربلای 4 درست از مقابل آن آغاز می شد و این برج دیدبانی باعث شد تا ما در زیر دیدرس دائم دشمن باشیم، و نتوانیم در بی خبری دشمن، حرکات نظامی خود را انجام دهیم، و بدین لحاظ شکست های فراوانی نصیب ما می شد، آتشباری بر "سه راه مرگ" را شاید از همین برج بود که دیدبانان دشمن هدایت می کردند، و منجر به هدف گیری های دقیق آتشبارهای آنان می شد و... برای دیدن این برج یکی آدرس روستای جُدَیدِه را داد، اما از این روستا هم ره به این برج نیافتم.

غروب بود که به شهر برگشتم، و در کنار پل جدید خرمشهر پیاده شدم، ابتدا دیداری از موزه جنگ داشتم، که داستان مقاومت خرمشهر را در برابر دشمن را، تا حدودی به تصویر کشیده است، در کنار این یادمان، در زمین چمن پارک یادآوران، پسر بچه های بین 12 تا 15 سال خرمشهری زیر نظر مربی خود مشغول تمرین فوتبال هستند، و حمله و شوت روی دروازه را با هدایت مربی تمرین می کنند، و به نوبت روی دروازه شوت می زنند.

از آنجا گذشتم، کنار روخانه کارون به دنبال ساندویچی بودم، تا فلافلی را شام و نهار خود کنم، چراکه فلافلی های بندر بسیار مشهورند، آن را نیافتم، قدم زنان به سمت مسجد جامع خرمشهر در حرکت کردم، که به میدان دروازه رسیدم، مردم زیادی اینجا بساط کرده اند، و انواع و اقسام لوازم کهنه، کبوتر، دوچرخه و... را می فروشند، صاحب "فلافلی ساحل" در نبش این میدان ده دقیقه فرصت خواست تا خود را آماده سرویس دهی کند، به سمت بازار جدید خرمشهر راه کج کرده تا هم قسمت هایی دیگر از شهر را ببینم و هم خود را به فلافلی های جنب این بازار برسانم، بازارهای بزرگی مثل "مجتمع رز" و... در کنار بازار سنتی، که نشان از زنده بودن شهر دارد، خرید و فروش جریان دارد.

 قیمت ها از تهران کمتر است، ولی شهر هم انگار تغییری نکرده، شهر خرمشهر را انگار تنها جارو کرده اند، و چاله چوله های بمب ها را آسفالت کرده اند، شهر همان شهر، خیابان ها همان خیابان هاست، سال 1365 را به یاد می آورم که یک روز از مقر خودمان در کمربندی خرمشهر خارج شدم و تا مسجد جامع خرمشهر آمدم، تغییری که اکنون با آن زمان می توان دید، چند ساختمانی است که تجدید بنا شده اند و عمده ساختمان ها و ساختمان ها، همان ها هستند که بودند. گرچه برخی ساختمان ها را برای حفظ آثار جنگ، نگه داشته اند، چرا که آثار گلوله های بیشمار دشمن را بر خود دارند، اما بسیاری از مغازه ها و خانه ها هم تنها درب و دیوارش را محکم کرده اند، تجدید بنایی در کار نیست.

در کنار ساحل که حرکت کنی، دیگر آن کشتی های بسیاری که در کناره روخانه کارون توسط دشمن غرق شده بودند، دگیر دیده نمی شوند، چند کشتی هست که از آنها به عنوان رستوران استفاده می کنند، مثل کافه لنج نیلوفر آبی، یا مجتمع تفریحی تجاری برلیان، که فروشگاهی به شکل کشتی است، بین پل جدید و قدیم که بر روی رودخانه کارون در خرمشهر ساخته شده اند، ساحل خوبی برای قدم زدن بود، دیدنی، خاطره انگیز، اما اگر به موازات همین خیابان ساحلی، یعنی در خیابان فردوسی حرکت کنی، شهر را به حالت قدیم آن که در زمان جنگ ما آن را دیدیم، می توان حس کرد و دید.

جالب است این که پل جدید خرمشهر را طوری ساخته اند که کشتی های بلند توان عبور از زیر آن را ندارند، به قول یکی از اهالی خرمشهر "پل قدیم توان عبور کشتی های بزرگتری را از زیر خود دارد!"        

[1] - شهید فرامرز کلباسی متولد 1345 که در عملیات کربلای 4 از ناحیه پا تیر خورد و مجروح گردید و در منطقه عملیاتی بیت المقدس 2 در حاشیه های شهر سلیمانیه عراق  و شهر سردشت ایران، در تاریخ 28/10/1366 در سن 21 سالگی به شهادت رسید، روحش شاد و روانش در آرامش باد، او از رزمی کاران همرزم ما بود، مدت های زیادی را در جنگ گذراند و نهایتا هم به خیل صدها هزار شهید دیگر پیوست.

[2] - محمدابراهیم همت (۱۲ فروردین ۱۳۳۴ – ۱۷ اسفند ۱۳۶۲) معلم و نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق به‌شمار می‌آمد و فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله را برعهده داشت. وی پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۱ مدت کوتاهی را در جبهه جنگ لبنان و اسرائیل گذراند، سپس به ایران بازگشت و در جبهه‌های جنگ ایران و عراق در عملیات‌هایی چون؛ فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان و خیبر مسئولیت‌هایی را عهده‌دار بود. او در اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر کشته شد.

[3] - حسین خرازی (۱ شهریور ۱۳۳۶ اصفهان – ۸ اسفند ۱۳۶۵) نظامی ایرانی بود، که در خلال جنگ ایران و عراق از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بشمار می‌آمد و فرماندهی لشکر ۱۴ امام‌حسین را برعهده داشت. وی در طول جنگ در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر ۴، بدر و والفجر ۸، حضوری فعال داشت. خرازی در خلال عملیات خیبر در پی برخورد ترکش، دست راست خود را از دست داد، ولی پس از مدتی به صحنه نبرد بازگشت و سرانجام در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه کشته شد.

 

مقدمه مترجم (سایت یادداشت های بی مخاطب) :

احساسات کور مذهبی روز به روز در جامعه شرقی برجسته تر و نقش مذهب در چنین جوامعی بیش از پیش می شود، و این خطری است که جامعه شرقی را در کل و اقلیت ها و یا هر فرد و گروه بخت برگشته ایی را تهدید می کند که توسط رهبران دینی به عنوان دشمن و یا حریف، در چنین جوامعی معرفی شود، چنین فرد و یا جامعه کوچک و یا بزرگی، زآن پس، با  امواج این احساسات کور و مخرب مذهبی، مواجه و به طرز ظالمانه ایی شکنجه و نابود می شود،

لذاست که سازمان ملل متحد طی فرایندهای حفاظت از ارزش های حقوق بشری، باید در راستای حفاظت از اقلیت ها وارد میدان شده، و از آنان در برابر این ظلم حفاظت کند، و آزادگان جهان نیز در مقابل ظلم به اقلیت ها در کشورهای مختلف حساس بوده و منعکس کننده این ظلم شوند، تا شاید از شدت آن کاسته شود، وگرنه دستگاه های امنیت، و قضایی کشورهای فرو رفته در چنین منجلاب ایدئولوژی های تندرو مذهبی و...، توان حرکت مثبت نداشته، و بلکه خود نیز ابزار قدرت برای نابودی اهداف تعیین شده توسط قدرت می شوند.

بعد از جنگ جهانی دوم، با اقدام نابخردانه انگلستان برای طرح ریزی و کمک به برپایی جمهوری یهود، در خاک فلسطین، که در سال 1948 یک حاکمیت و کشور مستقل بر اساس مذهب یهود شکل گرفت، و یکسال پیش از آن، بریتانیایی ها، در یک اقدام مشکوک دیگر، به هنگام اعطای استقلال به شبه قاره هند، دولت دیگری را به نام پاکستان را، در خلال استقلال هند، بر اساس یک جمهوری اسلامی، در دوره مدرن، در منطقه جنوب آسیا شکل دادند، که با این اقدامات خود، جنگ های دامنه دار بسیار بزرگی را باعث شدند، و هم غرب آسیا، و هم جنوب آسیا را با بحرانی بی پایان، از کشتار، جنایت، آوارگی و جنگ های مذهبی بی پایان و آخر الزمانی مواجه کردند، که خروج از آن یا محال و یا بسیار دیرپا خواهد بود.

با این حرکات، در آستانه تغییرات بزرگ در جهان، بریتانیایی ها ایده شکل گیری کشورها و سرزمین های دیگری بر اساس حاکمیت ادیان دیگر را هم قوت دادند، تا آنان نیز با تاسی از این حرکت، خواهان سرزمین های خاص خود و مذهب خود شوند، از این رو ملیگرایی مذهبی در کشورهای زیادی راه اندازی شد، که ملیگرایی مذهبی هندو نیز از آن جمله است، که پایه های آن در دهه 1930، به طرز سوال برانگیزی در گرماگرم مبارزات مردم هند، علیه سلطه بریتانیا بر شبه قاره هند، بنیان گذاشته شد، و بعدها به دنبال شکل گیری پاکستان، جنبش ملیگرای هندو نیز قوت گرفت، و اکنون در خلال ضعف داخلی حزب سکولار، دمکرات و تکثرگرای کنگره هند که اساس آن در خلال نبرد استقلال مردم هند شکل گرفت، و آن را رهبری کرد، اکنون قدرت در هند، قدم به قدم به ملیگرایان هندو محول شده، و ثمره خشت های بنیان نهاده شده در آن روزها، اکنون به بار نشسته است، و گروه های هندوتوا [1] خود را آماده عملیات نظامی علیه 200 میلیون مسلمان، و دیگر اقلیت ها ، برای بازگرداندن آنان به مذهب هندو، یا کشتار، و یا اجبار آنان به مهاجرت از هند می کنند، و برای پاکسازی هند از اغیار به شیوه ی مغول ها، خشونت را به حد اعلا می رسانند، و این جنایتی در حق جهانیان بود که اکثریت علیه اقلیت بر اساس مذهب، شورانده شده، تخم اختلاف و نفاقی کاشته شد، که سال هاست ظلم و جنایت از آن می تراود.

گرچه این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که مسیحیت و اسلام در هند در حال رشد است، و به لحاظ جمعیتی به دلایل مختلف هندو خود را مقهور جمعیت در حال رشد آنان می بینند، و هندوها از این امر به خوف و هراس افتاده اند، و به نوعی رشد افراط گرایی مذهبی هندو، به واقع واکنشی بدین امر و عوامل دیگر از جمله تروریسم و جدایی طلبی ها و... است، که این مساله را وجه سیاسی داده و جریانات سیاسی هندو و مسلمان با سو استفاده از احساسات مذهبی مردم، بر این امواج سوار شده، و قدرت خود را در این راه افزایش می دهند،

تنفر افکنی بین اقشار مختلف جامعه هند، چه بین مسلمانان که حاصل آن جدایی طلبی و تروریسم است، و چه هندو ها که حاصل آن کشتار، جنایت، ظلم، تروریسم و ایجاد محدودیت برای جوامع اقلیت می باشد، در این فرایند قابل جستجو و بررسی است، در دست گیری رهبری جوامع اسلامی توسط تندروها، مزید بر علت شده و بر آتش این کوران خانمان بر انداز می افزاید.

ترجمه مقاله ایی که می آید به روندی اشاره دارد که جامعه هندو نیز در حال دچار شدن به همان بلیه ایی است که جوامع اسلامی در آن می سوزد و این گزارش به این روند اشاره دارد.

رهبران هندوتوا در نشست پارلمان مذهبی در رایپور، برای تحقق جمهوری هندو فراخوان برگرفتن سلاح دادند

طی همان فرایند هدفگیری جوامع اقلیت در هند، رهبران هندوتوا در نشست چتیسگر [2]، سخنان مطرح شده در نشست هریدوار را دوباره مطرح کردند؛

توضیح عکس : دو سخنران کلیدی در نشست چتیسگر کالیچاران مهاراج [3] و سادیو ویبهاناند گیری [4]

نویسنده این گزارش : تاروشی آشوانی [5]

دهلی نو : بعد از فراخوان نسل کشی اقلیت ها که در نشست پارلمان مذهبی برگزار شده در تاریخ های 17 تا 19 دسامبر در هریدوار صورت گرفت، حدود بیست تن از رهبران هندوتوا مجددا نشستی دو روزه در شهر رایپور ایالت چتیسگر، در تاریخ های 25 و 26 دسامبر برای اعلام ضرورت اهالی مذهب هندو [6] برای آغاز آمادگی برای تحقق جمهوری هندو [7] برگزار کردند.

  برخی از رهبران هندوتوا، از شرکت کنندگان این پارلمان مذهبی خواستند، که اگر به دنبال تبدیل هند به یک جمهوری هندو هستند، مسلح شوند، یکی از این رهبران که چنین فراخوانی را داد، کالیچاران از ایالت مهاراشترا بود، که از مهاتما گاندی (رهبر انقلاب رهایی بخش ضد استعمار بریتانیایی)، به عنوان یک خائن نام برد و از (هندوی افراطی و تروریست) قاتل او، ناتورام گادس تجلیل کرد، در ویدئوهایی که در شبکه های مجازی منتشر شده است، کالیچاران گاندی را متهم به نابودی ملت هند کرد.

بعدا، در عصر 26 دسامبر، در یک گزارش اطلاعات اولیه وقوع جرم [8]  (FIR)، صادر شده در ذیل قانون "جلوگیری از گسترش دشمنی بین جوامع مختلف و اظهار و انجام منافی عفت عمومی" [9]، توسط پرامود دیوبی [10] از رهبران حزب کنگره که در این نشست حضور داشته، در اداره پلیس ثبت شد، کالیچاران در روز پنج شنبه (9 دیماه 1400) توسط پلیس ایالتی دستگیر گردید.

پارلمان مذهبی چتیسگر، توسط یک سازمان مردم نهاد به نام نلکنتس سوا سامیتی [11] و دودهادهاری متس [12] سازمان داده شد. این نشست همچنین حضور پرامود دیوبی از رهبران ایالتی حزب کنگره هند، و بریجیموهان اگروال [13] و ویشنو دئو سای [14] را در خود داشت. نلکندس تریپاتی [15] از سازمان مردم نهاد نلکندس سوا سامیتی، کمیته سازمان دهنده این نشست مذهبی را با شرکت رهبران برجسته حزب BJP و کنگره سازمان داد.

نقطه مرکزی موضوعیت این نشست، ایجاد جمهوری هندو بود. تریپاتی عنوان داشت که :  "در راستای این امر که هر شخصی از آزادی بیان، در ابراز نظرات خود در نشست این پارلمان برخوردار است، لذا هر سخنرانی نظرات خود را آزادانه بیان داشت. اما من با آنچه در خصوص مهاتما گاندی گفته شد موافق نیستم".

جامعه مسیحی هم در این نشست مورد حمله قرار گرفتند.

 بریجموهان اگروال وزیر سابق در دولت ایالتی چتیسگر از حزب BJP در مصاحبه ایی با رسانه وایر، به کرات انزجار خود را از حمله جاری به هندویسم، که از دید رسانه ها به دور مانده است، که طی آن جامعه قبایلی به زور مجبور به قبول مسیحیت می شوند، بیان داشت. آقای اگروال که در این نشست نیز شرکت کرده بود، عنوان داشت که تعدادی از افراد متعلق به جامعه قبایلی ایالت چتیسگر، فریب خورده، و تحت عناوین ارایه خدمات بهداشتی و آموزشی، به مسیحیت تغییر مذهب داده شده اند. او اعلام داشت که در ایالت های ادیسا، جارکند، میسیونرهای مسیحی، از موقعیت زندگی در فقر این قبایل سو استفاده کرده اند. در حالی که آقای آگروال از به کار بردن خشونت در این رابطه حمایت نمی کند، و مشکلی با برپایی جشن کریسمس ندارد، اما او هنوز بر این باور است که مسیحیان باید کریسمس را به طرزی جشن بگیرند که "موجب رنجش دیگران نشود"، و پیشنهاد کرد که جشن ها باید در مکان های مذهبی انجام پذیرد.

آگروال در توجیه مطالب مطرح شده در این نشست مذهبی عنوان داشت "حمله ایی به مذهب هندو در حال انجام است، و هر شخصی از خدایان هندو سو استفاده کرده و می رود، این مواضع (تند عنوان شده در پارلمان هندو) واکنشی به این هجوم است". و بر این امر متوقف نشده، و در دفاع از تعطیلی مراسم کریسمس در هند عنوان داشت "هندویسم در معرض حمله قرار گرفته است، تغییر مذهب هندوها در حال انجام است، به همین دلیل است که چنین اعتراضی به برگزاری مراسم کریسمس صورت گرفته است".

در واکنشی به مطالب مطرح شده پیرامون خشونت علیه مسیحیان در خلال این نشست، آرون پانلال [16]، رییس شورای مسیحیان چتیسگر به رسانه وایر عنوان داشت، که یک ساختار منظم در خشونت های اعمال شده علیه مسیحیان از سال 2018 می توان مشاهده کرد. پانلال بیان داشت که "مطلب تعجب برانگیزی وجود ندارد. سال گذشته 40 خانواده مسیحی از خانه های خود در منطقه سوکما [17] در جنوب بستار [18] اخراج شدند، و اکنون در زمین های اطراف نگه داشته می شوند، و با شمشیر و نیزه در محاصره و مراقبتند. پس حملات تنها تندتر شده است، این روزها حق تشییع و تدفین جنازه های مان هم قابل مذاکره است".  پانلال ادامه داد "آنها می خواهند تنفر علیه مسیحیان را گسترش دهند، همچنان که این را در حق مسلمانان نیز انجام داده اند، حتی در نشست رایپور هم، آنها علیه مسیحیان راهپیمایی کردند که آنها هم باید بروند".

جرم های ناشی از تنفر علیه مسیحیان در چستیگر در حال افزایش است، مردم محلی بر این اعتقادند که هر دو حزب عمده کشور یعنی احزاب کنگره هند و BJP تلاش می کنند بر احساسات مذهبی سوار شده و از این تفرقه سیاسی سود برند. بر همین اساس است که حضور رهبران حزب کنگره در چنین نشست هایی بر نگرانی ها می افزاید.

دیگر سخنران این نشست سادیو ویبهاناند گیری که در این اجلاس عنوان داشت که پارلمان مذهبی باید برای پایان "جهاد عشق" [19] تحرک داشته باشند، جهاد عشق تئوری مناقشه برانگیزی است که توسط گروه های افراطی راستگرای هندو علیه مسلمانان عنوان می شود. برغم این ادعای اثبات نشده، ویبهاناند گیری عنوان داشت که "مسلمانان زنان هندو را ربوده و به آنان تجاوز می کنند". سادیو افزود که اگر یک دختر هندو با یک مسلمان ملاقات کرد، تمام جوانان هندو باید از او "حفاظت" کنند.

سلیم رضوی، رییس سابق کمیته وقف در ایالت چتیسگر، به مخالفت با این سخنان برخواست و عنوان داشت موضوعاتی مثل تجاوز و تعرض به زنان نباید جنبه فرقه گرایی به خود گیرد.

همزمان که چندین روحانی هندو در نشست پارلمان مذهبی چستیگر، تبلیغات ضد مسیحیت در رایپور را عنوان می داشتند، یک روحانی برجسته هندو به هنگام توهین به مهاتما گاندی (رهبر انقلاب هند)، مجلس را به اعتراض ترک کرد؛ وقتی کالیچاران با چنان ادبیاتی از مهاتما گاندی یاد کرد، ماهانت رام سوندر داس [20]، که از اعضای سابق حزب کنگره در پارلمان ایالت چتیسگر، و رییس سازمان "گو سوا ایوگ چتیسگر" [21] است، صحنه سخنرانی را به اعتراض ترک می نماید. یکی از اعضای اصلی این نشست بعدا عنوان داشت که او خود را از این نشست کنار کشیده است.

داس که از برگزار کنندگان این نشست بود، ضمن کناره گیری از پارلمان مذهبی مذکور، مواضع تندی علیه کالیچاران اتخاذ کرد، و حتی دیگر حاضرین را مورد خطاب قرار داد، وقتی از مهاتما گاندی به عنوان "حرامی" در این نشست، توسط کالیچاران یاد شد.

پانلال که به دیدار آقای داس بعد از این نشست رفته بود، عنوان داشت، "ماهانت رام سوندر داس، حمایت جامعه مسیحی چتیسگر را به نفع خود در این نشست جلب کرد. ما به مردان بیشتری برای دفاع از مسیحیان موقعی که مورد حمله (تندروها) واقع می شوند، نیاز داریم". پانلال همچنین اعلام کرد که جریان سازی در چتیسگر توسط حزب BJP در حال انجام است که همه قبایل هندو هستند. او اضافه کرد که "آنها مدام این نظریه باطل را عنوان می دارند که همه قبایل هندو هستند، و همه بهیل ها [22] و گونداها [23] هندو هستند. این یک تبلیغ نادرست بیش نیست".

جان دایال [24] رییس سابق اتحادیه کاتولیک های سراسر هند [25] عمیقا از فراخوان برای نسل کشی اقلیت ها نگران و ناراحت شده است. دایال عنوان داشت مهمترین نگرانی که وجود دارد این است که چنین نشست هایی با چنین سخنان تبلیغاتی و بی اساس، چگونه می تواند بدون هیچ نگرانی از نتایج آن در نزد قانون، برای طرح کنندگان این حرف ها، برگزار شود. دستگاه های ایالتی، پلیس و همچنین سیستم قضایی و ضد جرم، نسبت به بیان کنندگان چنین حرف هایی مطیع بوده و مخالفتی با بیان کنندگان این نظرات ابراز نمی دارند.

بعد از نشست هریدوار، اشخاص مختلف زیادی برای دستگیری عنوان کنندگان چنین سخنان مجرمانه ایی، که از رهبران شبه نظامیان هندوتوا هستند، و علنا از نسل کشی دیگران می گویند، موضع گیری کردند، در حالی که تعداد کمی از رهبران مذکور توسط قانون متهم شدند، و در مورد عده زیادی که رهبران کلیدی این جریان اقدامی نشد. دایال عنوان داشت "جامعه کوچک مسیحی در حال به قهقرا رفتن است، در ذیل خشونت خشک مغزهای فسیل شده افراط گرایان سنگ پریوار [26] ، کلیساها مورد حمله و خشونت هستند، این است موقعیت مسیحیان، که معمولا خشونت علیه کودکان شان، زنان و مردان شان که عمیقا در حال عبادت هستند اعمال می شود".

 او ادامه داد، حتی اگر این دیوانه ها که برای کشتار نژادی و جمعی مسیحیان فراخوان می دهند، یک درصد از جامعه یک میلیارد نفری هندو را تشکیل دهند، تنها باز صد میلیون آدم را می بینی که تشنه خون جامعه اقلیت کوچک من هستند (و باقی هندوها این چنین نیستند)".

موقعی که رسانه وایر با آجای کمار یادو [27] رییس پلیس رایپور مصاحبه کرد، او گفت که پرونده ایی علیه کالیچاران همان روزی که این گزارش شکایت به پلیس رسید، به ثبت رسیده است ، "این گزارش اولیه جرم او را برای سخنان نابود کننده علیه اقلیت پاسخگو می داند". یادو ادامه داد که شکایت های دیگری علیه رهبران دیگرکه در این نشست، سخنان اینچنینی گفته باشند دریافت نکرده است، لذا این تنها کالیچاران است که با چنین شکایتی روبروست.

منبع : https://thewire.in/communalism/raipur-dharma-sansad-call-for-violence-hindu-rashtra-christian-muslim

 

[1] - Hindutva (Hinduness) هندوبودن، اصالت هندویی، دیدگاه سیاسی – مذهبی که در دهه 1930 بر اساس ملیگرایی مذهبی هندو توسط آقای هدگوار یکی از رهبران افراطی مذهبی هندو پیش از پیروزی انقلاب هند (در سال 1947) طرح شد که بر خالص سازی و صیانت از فرهنگ و نژاد و سرزمین هندوها تاکید دارد، به همین دلیل ادیان و نژادهای واردادتی به هند را دشمن و بیگانه و خطرناک تلقی و مورد هدف قرار می دهند.

[2] - Chhattisgarh

[3] - Sadhvi Vibhanand Giri

[4] - Kalachakra Maharaj

[5] - Tarushi Aswani

[6] - Sanatani Hindus هندوها خود را به این نام می خوانند

[7] - Hindu Rashtra

[8] - First information report

[9] - promoting enmity between communities and obscene act

[10] - Pramod Dubey

[11] - Neelkanth Seva Samiti

[12] - Doodhadhari Math

[13] - Brijmohan Agrawal

[14] - Vishnu Deo Sai

[15] - Neelkanth Tripathi

[16] - Arun Pannalal

[17] - Sukma

[18] - Bastar

[19] - love jihad و یا جهاد عشق عنوانی است که از سوی هندوها افراطی علیه مسلمانان بیان می شود، که طی این جهاد، جوانان مسلمان متهم می شوند که از طریق ازدواج با دختران هندو آنها را به کیش اسلام در می آورند تا جمعیت هندوها را کاهش دهند.

[20] - Mahant Ram Sundar Das

[21] - Chhattisgarh Gau Seva Ayog

[22] - Bhil

[23] - Gonda

[24] - John Dayal

[25] - All India Catholic Union

[26] - Sangh extremist به مجموعه ایی از گروه های مختلف سیاسی واجد فرهنگ و فلسفه هندوتوا گفته می شود که در شاخه های مختلف سیاسی، مذهبی، شبه نظامی، فرهنگی و... فعالند و مجموعا گروه های Sangh Privar  را تشکیل می دهند. هندوهای افراطی

[27] - Ajay Kumar Yadav

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.