شهید و شهدا چه کسانی اند:
شهدای مدافع راه آزادی و امنیت، آب و خاک این وطن، جان در طبق اخلاص نهاده و گوهر نایاب زندگی را فدا نمودند، لذا همه ما نسبت به آنان بدهکار و مدیون هستیم، چرا که آنان چون ما، از آن نبردِ سرنوشت جان سالم به در نبرده، و از مواهب زندگی این دنیا که فقط یک بار به انسان اعطا می شود، محروم شدند، تا این آب و خاک و مردمانش را از گزند دشمنان و مهاجمان به آزادی و آب و خاک محفوظ دارند.
لذاست که من شهدا و مقام شهید را محدود به این دوره زمانی و مکانی نمی کنم، و معتقدم از زمانی که بشر به زندگی اجتماعی روی آورد، کسانی که برای آسایش و امنیت دیگران، از جان و زندگی خود مایه گذاشتند، همه شهیدند، و شهدا محدود به این جنگ، و رژیم حاکمیتی فعلی و... نیستند، زیرا که هر حاکمی بر این سرزمین حکمران شود، چون دشمن مرزها را شکافت، به واقع حرمت مردم ایران را شکسته است، و ایستادن در مقابلش واجب و یک ارزش و فضیلت انسانی می شود، و هرکه ایستاد و کشته شد، شهید است، و این ربطی به اعتقاد، دین، مرام و یا حاکم هر عصر ندارد، این سرباز شهید که در اثر ایستادگی شهید شد، به تمام مردم ایران و خاک پاک این وطن تعلق خواهد داشت، فرازمانی، فرااعتقادی خواهد بود.
اگر حتی بعنوان یک شیعه هم به این موضوع نگاه کنیم، باز می بینیم که امام سجاد در دعاهای منتسب به ایشان، که در صحیفه سجادیه جمع آوری شده است، به دعا در مورد مرزدارانی اقدام می کند که از قضا سربازان در رکاب حکومت وقت، یعنی بنی امیه اند، که پدر و برادران و... او را در کربلا به شهادت رسانده، و او و اهل شان را غارت و به اسارت بردند و... و لذا مرزداران و مدافعان مرزها، ربطی به حاکمیت ها، فرماندهان و سردمداران وقت ندارند، و کار مرزداران در مقام عمل، مقدس و ستودنی است.
این است که شهدا را ملی و متعلق به کسی نیستند؛ مسلمان و غیر مسلمان، انقلابی و ضد انقلاب، جمهوری خواه یا سلطنت طلب، مجاهد خلق یا چریک فدایی، دیندار یا بی دین و... باید بر این مدافعان احترام قایل شوند، چرا که آنان "مدافعان ظرف ایرانند" ، ظرفی ثابت و ماندگار، که امروز ما در آن هستیم، و روزی دیگر، کسان دیگری در آن خواهند بود، و مرزبانان در تمام دوران ها، و تحت حاکمیت هر دولتی که باشند، باید برای همه ایران و ایرانیان مورد احترام بوده، و بر خدمات شان ارج نهاده شود.
در جهان متمدن و مدرن نیز، وقتی جنگ ها به پایان می رسد، دشمنان هم حتی بر سربازان شهید دشمن خود احترام می گذارند، ملل مریض و بی فرهنگ بودند که به جسد دشمنان خود جسارت می کنند و یا آن را مثله کرده، قبورشان را تخریب می کنند و... چرا که ملل متمدن و اهل فهم شهدا را متعلق به ملتی که در مقابل آنان ایستاده اند، هم نمی دانند، بلکه آنان را یک ارزش انسانی و متعلق به تمام انسانیت تلقی کرده، و قابل احترام برای همه می شمارند، و در واقع شهدا میراث انسانیت، و یک ارزش بزرگ انسانی اند، که حاملان ارزش ماندگارِ فدا شدن برای امنیت و آسایش دیگرانند.
این است که خود را مدیون تمام شهدا، در طول تاریخ می دانیم، فلسفه حضور رهبران کشورها بر مزار شهید گمنام، در سفر به کشورهای دیگر همین است، رییس جمهور ژاپن بر یادبود کشته های "پرل هاربر" حاضر می شود و رییس جمهور امریکا نیز بر مزار سرباز گمنام ژاپنی که در جنگ با امریکا کشته شده است و... گل نثار می کند؛ و این رهبران در بازگشت به وطن، هرگز شرمنده و مورد شماتت حضور بر یادبود و ادای احترام به سرباز گمنام دشمن سابق خود نمی شوند و مطبوعات و رسانه های این کشورها نیز بر کار رهبران خود خرده نمی گیرند، که چرا چنین کردی، که این امری جا افتاده و ارزشمند و نشان از فهم و بزرگی یک ملت است، که بر شهیدی از دشمن سابق خود نیز، به پاس فداکاری اش برای ملتش، احترام و ارج می گذارد.
شهید مصطفی کیپور، گمنام شهیدی، در ورای نام ها:
اما می خواهم از یک معلم شهید بنویسم، چرا که معلم ها و آموزش و پرورش در زمان جنگ، در پیشبرد دفاع خیلی موثر بودند، از حضور خود معلم ها در جنگ که برجسته بود، و این که بعد از بازگشت از جنگ، برای دانش آموزان خود از جنگ می گفتند و نیروهای زیادی از این طریق راهی صحنه نبرد می شدند، لذا شهدای دانش آموز، حجم بسیاری از شهدای این جنگ هشت ساله را به خود اختصاص داده اند.
شهید مصطفی کیپور از این تیره و تبار بود، بزرگمردی که از بزرگی در چشمان کوچک ما نیامد، و با همه عظمتی که داشت، در بین رزمندگان کوچکی چون ما گم شده بود، به سان استادی گم شده در بین شاگردان، که از بزرگی و عقل و درایت، خود را هم قد جمع کرده، تا برجسته ننماید، این بود که این معلم را شاگردانی چون ما، بعدها فهمیدیم که چه استادی بوده است، که در آن شرایط با ما هم قد و هم زبان شده بود.
ایشان در طول زمانی که با ما همرزم بود، هرگز نخواست که دیده شود، می خواست در صف رزمندگان، با آن قد بلند و علم و معرفت، هم قد با دیگرانی چون ما باشد، و در صف برجسته ننماید. از او جز مهر به خاطر ندارم، جز افتادگی ندیدم، و چون خشوع در کنش و رفتارش نجستم.
جبهه در انحصار هیچ قشری نبود و از همه اقشار در آن حضور داشتند، پای دفاع از آب و خاک که پیش می آید دیگر پست و عناوین کنار می رفت، و شاگرد و معلم در یک صف قرار می گرفتند، لذا منِ شاگرد که، تا دوم راهنمایی درس خوانده، و تحصیل و مدرسه ترک کرده و به جنگ آمده بودم، با او که فوق دیپلم و معلم بود، و وقتی من 16 سال سن داشتم او، 25 سال سن داشت در یک صف، در یک موقعیت، گرد یک سفره، در یک تیم، در یک سنگر و... اشتراک مساعی و همکاری مشترک داشتیم.
تفاخر بیشتر دانستن ها، بزرگتر بودن ها، برخورداری از عقل بیشتر، وسعت دید بهتر و... همه و همه به کناری نهاده، و او با خاک یکسان شده بود، تا در این صف همه یکی باشند، و این شعر پر مغز ادبیات فاخر پارسی منتسب به جناب پوریای ولی [1] تعبیر شود که : "افتادگی آموز اگر طالب فیضی، هرگز نرسد آب به جایی که بلند است". شهید مصطفی کیپور انگار با خاک یکسان بود، تا هرگز دیده نشود، تا این که شهید شد، و این نعمت از ما و انسانیت سلب گردید، آنگاه بود که چاله عمیق حاصل از نبودش را همه دیدند، و متوجه بزرگی و خلا نبود او شدند، و این رفتنش، از این چاله بزرگ پرده برداری کرد، آنگاه بود که فهمیدیم پر کردنش شاید محال باشد، و البته نشان داد که او چقدر بزرگ بوده است.
شهید مصطفی کیپور فرزند یزدان، متولد شهمیرزاد سمنان، متولد 1342 که در تاریخ 8/10/1365 در خلال عملیات کربلای 4 به شهادت رسید، [2] بعدها فهمیدم که به شغل معلمی اشتغال داشته است، او از جمله غواصان واحد اطلاعات و عملیات تیپ 12 قائم بود که در آن شب هولناکی که دشمن با اطلاع از حمله ما، به کمین رزمندگان ما نشسته بود، در بین شهدای ما در عملیات ناموفق کربلای 4، طعمه اطلاع دشمن از عملیات ما شد.
شهید کیپور آنقدر نرمخو و آرام بود که رفتار و سخنش موجب آرامش در انسان می گردید، بی شیله پیله، بی هرگونه غرور و نخوت ناپسندی که این روزها در بین بسیاری از ما بچه مسلمان ها دیده می شود، و خود را تمام حق دیده، می خواهیم همه افکار خود را به دیگران تحمیل کنیم، و خود و مرام و مسلک خود را محور تمام پاکی و نیکی و درستی دانسته، و همه را مثل خود، و همراستا می خواهیم، و به کمتر از این رضایت نمی دهیم و... این شهید این چنین نبود.
به عکس امثال شهید مصطفی کیپور را انگار قبل از آوردن به جنگ و وارد کردن در خیل رزمندگان به خط کش تواضع و فروتنی کشیده، تکبر زدایی کرده بودند، تا همه را یک قد و یک اندازه کرده و لذا در آنان هرگز خودبرتربینی در مقابل دیگران نمی توانستی دید، و اینجا بود که بین منِ بچه کلاس دومی و او که معلم مسلم بود، تفاوتی دیده نمی شد و در یک کلاس درس نظامی شرکت می جستیم و هر کدام به نوبت مسئول تمیز کردن محل زندگی، شستن ظرف ها و... بی هرگونه احساس ناشایست خود بزرگ بینی، و توقع احترام بیشتر از حد، زندگی می کردیم، او هرگز منتظر نبود که با توجه به اینکه معلم است، وقتی وارد می شود شاگردی مثل من از جا بلند شود و جایی خود را به او دهد، او انتظار نداشت که مَنِ شاگرد دوبار شهردار و مسئول تمیزکاری سنگر شوم و او یک بار، او حتی برای من شاگرد هم از جای خود بلند می شد، و احترام می کرد، و به دنبال بهانه ایی بود تا خدمت بیشتر نماید؛ در نبرد هم جای سخت کار به او و امثالهم تعلق داشت و می گشتند تا سخت ترین قسمت ها را از آن خود کنند و برتری خود را در مقابل دشمن به رخ می کشیدند، به عکس اکنون که در مقابل مردم خود سخت گیر بدور از تساهل و تسامح و در مقابل غیر دایم مشغول مذاکره و یافتن راه توافق و نرمش های قهرمانانه، شهید کیپور نرمش قهرمانانه خود را در مقابل خودی ها داشت و سختی اش را به رخ دشمن متجاوز می کشید.
او نه تنها عقاید خود را به دیگران تحمیل نمی کرد و خود را میزان و محور حق و درستی نمی دانست، حتی نخواست که درس خواندن را هم در اوقات فراغت جنگ به ما تحمیل کند، و آنجا همه آزاد بودند، و معلم و شاگرد در کنار هم فخری به هم نمی فروختند، و هیچ چیزی که حامل نشان برتری باشد، با خود حمل نمی کردند، الا درستی و تقوا، که آن نیز از پیشانی اهل تقوا بروز می یافت، و نیاز به معرفی نداشت و کسی را انگیزه ایی برای خودنمایی و نشان دادن تقوای خود نبود، لذا او و من هر دو فارغ از سطح علمی و سنی و... در یک سطح دیده می شدیم. و به راستی شهید کیپور فرزند خلف "یزدان پاک" بود، روحش شاد باد که چقدر پاک و بی آلایش بود، این مرد.
شهید مصطفی ما، به راستی کی مرام ، کی منش و کی پور، و فرزند ناب یزدان پاک بود.
بعد از نگاشتن این سطور در یاد و خاطره آن همرزم افتاده شهیدم، جستجویی در اینترنت زدم، تا ببینم آیا دیگرانی نیز از این شهید گمنام در جنگ، مطلبی نوشته اند؟ دیدم الحمدلله هرچه در جنگ او گمنام بود، در مقایسه با دیگر شهدا، در اینترنت به مراتب به نام تر است، و پست های خوبی در شان او نگاشته و در معرفی اش نهاده اند، بعد از مطالعه آن مطالب نیز دیدم، آنها نیز شهید کیپور را همانطوری من او را شناخته ام، و در چند صباح همرزم بودنم یافتم، او را معرفی کرده اند و با کسب اجازه از این دوستان که زحمت یاد او را متقبل شدند، من نیز مطالب آنان را عینا با ذکر منبع در اینجا می آورم :
نوشته ها و خاطراتی از همرزمان و دوستان شهید مصطفی کیپور:
شعری از آقای محمد اسماعیل پورطاهریان (دوست شهید) در وصف شهید مصطفی کیپور :
مصطفایی خو کرم کی پور بود مرد غواص و بلم در حور بود
چون برادرها غروبش دیده اند گفته اند آیینه ای در نور بود
یک معلم با رسالت با وقار گوییا موسی میان طور بود
بارش ابر سکوتش نرم بود برق چشمانش عروج دور بود
صبر زانو می زد از آرامشش ذوق بود و شور بود و نور بود
میثمی در انتظار دار عشق مستیش چون مستی منصور بود
عاقبت در کربلای 4و5 دل به دریا داد و او مستور بود
چند وجهی با شجاعت بی غرور ساده چون الماس بود، منشور بود
مرد تقوا، مرد علم، مرد عمل اهل عرفان، اکرم کی پور بود
منبع : http://13426.blogfa.com/
شهید فرهنگی مصطفی کیپور : [3]
قدرت مطلق خداست که همه چیز از آن او و در تحت اراده و نظر فرمان اوست
بگذارید و بگذربد - ببینید ودل مبازید - که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت که دنیا محل گذر است
با دل بستگی به سراب رویایی (دنیا) لذت همنشینی با رسول خدا (ص) و اهل بیتش را از خود دریغ مدارید
وقتی گردان اعلام نمود چند نفر بایستی دوره غواصی را فرا گیرند ؛ شهید مصطفی کیپور و شهید رضا شجاعیان سریعا ثبت نام نموده و در دسته غواصی گردان، راه عاشقانه زیستن و عاشقانه پرکشیدن را آموختند، معمولا شرایط لباس غواصی طوری است که در خشکی به مدت طولانی ماندن خیلی سخت است ولی او با همین شرایط پس از عبور از خط و ورود به جزیره ام الرصاص حدود 30 ساعت با لباس غواصی علیرغم همه شرایط سخت آن مرتبا در انتقال مجروحین به عقبه در کنار اروند همکاری می کرد .
شهادت آگاهانه، مطلبی پیرامون شهید کیپور، به نقل از آقای علی اکبر عاطفیان : [4]
یکبار در میدان امام خمینی ره مهدی شهر به مصطفی رسیدم ؛ بدون مقدمه گفت : خوب مرا ببین ! گفتم : خوب تو را دیدم! مثل اینکه متوجه منظورش نشده بودم، گفت : آخرین باری است که مرا می بینی ! به شوخی گفتم : برو ان شاء الله شهید می شوی! یک لحظه به خودم گفتم که نکند حرف او راست باشد و به این مقام برسد و شهید گردد لذا پریدم و در یک لحظه صورتش را بوسیدم و از او خداحافظی کردم تا اینکه بعد از مدتی خبری شنیدم که باورکردنی بود مصطفی کیپور به خیل شهدا پیوست !
شهید مصطفی کیپور – اصلا نگران هیچی نیستم!؟ [5]
خاطره به نقل از حسن ناصری
صبوری ، بردباری و اخلاق حسنه در رفتار شهید کیپور دیده می شد چند باری به شوخی گفتم تو هیچ دغدغه، نگرانی و آرزویی نداری به قول امروزی ها خنثی هستی! تنها با لبخند جوابم را می داد ؛ این موضوع گذشت تا اینکه روز قبل از عملیات بدر بر روی پلی استقرار داشتیم و درازکش کرده بودیم مصطفی در کنارم آمد و آرام به من نگاه کرد و گفت : مگه می شه آدم آرزویی نداشته باشه و خنثی باشه اولین روزی که وارد جبهه شدم به خدا گفتم یقینی به من بده که فقط تو زندگیم تو را ببینم خدا چنان یقینی به من داده که اصلا نگران هیچی نیستم .شهید مصطفی با یقین به قیامت و مرگ؛ در عملیات کربلای ۴ در سال ۱۳۶۵ در منطقه شلمچه آسمانی شد.
شهید مصطفی کی پور: "شهید منتظر نمی ماند که مرگ به سراغش بیاید." [6]
معمولا شرایط لباس غواصی طوری است که در خشکی به مدت طولانی ماندن خیلی سخت است ولی او با همین شرایط پس از عبور از خط و ورود به جزیره ام الرصاص (والفجر 8) حدود 30 ساعت با لباس غواصی علیرغم همه شرایط سخت آن مرتبا در انتقال مجروحین به عقبه در کنار اروند همکاری می کرد .شهید کیپور در عملیات کربلای 4 نیز به دلیل آشنایی با غواصی؛ مجددا در واحد اطلاعات عملیات تیپ 12 قائم (عج) لباس غواصی بر تن کرد و در مقابله با دشمن آسمانی شد.
گزیده ایی از زندگی نامه شهید مصطفی کی پور:
معلم شهید مصطفی کی پور که در واحد اطلاعات عملیات تیپ قائم استان سمنان و به عنوان غواص انتخاب گردیده بود در سال 1342 در شهرستان مهدی شهر متولد و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان در شهر مهدی شهر و پس از آن که به عنوان دانشجوی تربیت معلم در مرکز تربیت معلم تبریز مشغول به تحصیل گردیده بود، با فارغ التحصیل شدن از آن مرکز به عنوان دبیر دینی و عربی و پرورشی در آموزش و پرورش مهدی شهر استخدام گردیده و در روستای چاشم از توابع شهرستان مهدی شهر به عنوان دبیر راهنمایی مشغول کار گردید.
و پس از یک سال اشتغال به کار در مکان مزبور در دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 4 به درجه رفیع شهادت نائل آمد، روحش شاد و یادش گرامی باد. شهید مصطفی کی پور، معرفت دینی، سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیلات راهنمایی شروع نموده بود و اهل مطالعه کتب مذهبی و استماع سخنرانی های انقلابی ضد رژیم ستمشاهی آغاز نموده بود، و در برنامه های سخنرانی انقلابی چه در شهر مهدی شهر و یا در شهرهای همجوار، مانند سمنان مشارکت می نمود،
از جمله در همان دوره دانش آموزی که برنامه جمعی در حسینیه المهدی تشکیل یافته بود و همه مبارزان ضد رژیم شاهی در آن شرکت نموده بودند و پس از آن مورد تهاجم ماموران رژیم شاه و ساواک قرار گرفته بود و عده ای نیز در آن جمع مجروح گردیدند ایشان در آن شرکت کرده بود.
و همچنین در زمان ورود امام خمینی به میهن اسلامی که مردم مهدی شهر به عنوان استقبال و شادمانی چندین اتومبیل به سمنان عزیمت نموده بودند و دو تن از نوجوانان مهدی شهر توسط ماموران رژیم شاه به شهادت رسیدند، شهید مصطفی در همان اتومبیل حضور داشت و جراحت مختصری پیدا نموده بودند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز که ایشان به عنوان دانش آموز در آموزشگاه های مهدی شهر اشتغال به تحصیل داشتند فعالیت های مذهبی و اجتماعی خود را ادامه دادند، و حتی در دبیرستان کمک در کارهای پرورشی می نمودند و در غیاب مربیان پرورشی همه فعالیت ها را در دبیرستان بر عهده داشتند، که حتی معلم پرورشی شهید حسین ربانیان در موقع عزیمت به جبهه شهید مصطفی را به عنوان جانشین خودشان در دبیرستان معرفی نمودند. همین طور در اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان فعالیت های اجتماعی و مذهبی را عهده دار بودند، و به عنوان خبرنگار انتخاب شده و کارت خبرنگاری داشتند.
همچنین در پایگاه مقاومت بسیج به عنوان عضو شورای پایگاه ایفای وظیفه می نمودند و اولین بار در سال چهارم دبیرستان به همراه دیگر رزمندگان به جبهه عزیمت نمود. تقید زیادی به نماز جماعت به خصوص اقامه در اول وقت آن داشتند و این تقید را از مرحوم پدرشان که دائماً در مسجد حضور داشت فرا گرفته بودند، شهید مصطفی کی پور از دلاورمردان با صفای جبهه بود، که همیشه دنبال کارهای سخت و کلیدی و اعمالی که برای عموم طاقت فرسا می باشد، بودند؛ و کارهای بزرگی که در جبهه انجام می دادند برای دیگران و خانواده بازگو نمی نمودند، و همین مختصر اطلاعاتی که پیدا شده است از زبان همرزمان شهید به دست آمده است.
ایشان از سال 1361 وارد جبهه های حق علیه باطل گردید و برای اولین بار در خط پدافندی پاسگاه زید و بعدا نیز در عملیات های بدر، والفجر8 و کربلای 4 و... شرکت نمود که نهایتا در عملیات کربلای 4 با لباس غواصی روح پاکش ندای حق را لبیک گفت و آسمانی شد.
+ نوشته شـــده در جمعه نوزدهم آذر ۱۳۹۵ ساعــت 10:17 تــوسط کی پور
قسمتی از دست نوشته شهید مصطفی کیپور: " قرآن کریم می فرماید : انما المومنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم واتقوا الله لعلکم ترحمون." [7]
رزمندگان برای انسان شدن و انسان زیستن تلاش مستمر داشتند : [8]
قبل از عملیات بدر در مقر حضرت مهدی (عج) در اندیمشک مستقر بودیم و خود را برای عملیات آماده می کردیم ؛ با تنی چند از برادران رزمنده برای شرکت در نمازجمعه به محل برگزاری نمازجمعه دزفول رفتیم در محل نمازجمه نمایشگاه کتاب برگزار بود و کتاب های زیادی به فروش می رساندند به همراه دیگر رزمنده ها تصمیم گرفتیم کتاب حلیه المتقین علامه مجلسی را خریداری کنیم لذا با توجه به وضعیت مالی بچه ها ، هر نفر مقداری پول گذاشت تا این کتاب خریداری شود و عمومی مورد استفاده دیگر رزمنده ها در مقر لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب قرار گیرد.
وقتی به مقر لشکر رسیدیم نامه ای از یکی از طلاب به نام مهدی شهری دریافت کردم که در آن به من سفارش کرده بود کتاب حلیه المتقین را خریداری کنم و از دستورالعمل های آن برای مزین نمودن اخلاق خود و دیگران استفاده نمایم.
شاید در آن زمان متوجه نشدم که چه سِری در این کار بود که کتاب به این شکل تهیه شود و از طریق نامه سفارش به خواندن و عمل به دستورات کتاب گردد ؟ بعدها وقتی محتوای کتاب را دیدم تا حدودی به فلسفه خرید کتاب پی بردم که رزمندگان جبهه ها بعنوان افرادی که قصد داشتند شیوه زندگی اسلامی را در مناطق جنگی بر پا دارند احتیاج به کتابی دارند تا سبک زندگی را از آن الگو برداری کنند و الگوی یک زندگی به سبک اسلامی در کتاب حلیه المتقین خوب به رشته تحریر در آمده است.
کتاب حلیه المتقین در دست اینجانب و شهیدان حاضر در عکس : ایستاده از راست : نفر سوم شهید مصطفی کیپور و نشته از سمت راست : نفر اول شهید جبرئیل بیرقی ، نفر سوم شهید روح الله مومنیان ، نفر چهارم شهید مهدی صفایی ، نفر آخر شهید احمد مختاری
http://mostafa111.ir/neghashteha/articel/shohada/766.html#sigProId0fe19de7e3
[1] - طبق محاسبه مورخان روس، پورياي ولي (محمود خوارزمي) پهلوان، جوانمرد، عارف و شاعر بنام ايران 23 ژوئيه سال 1322 ميلادي (يكم امرداد) درگذشت كه اين اندرز را به او نسبت مي دهند، افتادگي آموز اگر طالب فيضي، هرگز نخورد آب، زميني كه بلند است. منبع: http://babahistory.blogfa.com/post/125
[2] - خاطرات این عملیات در پستی تحت عنوان " عملیات کربلای 4 با آن همه شهید، خاطره غزوه اُحُد را زنده کرد." آورده ام که در آدرس ذیل قابل مطالعه است : http://mostafa111.ir/neghashteha/trip/1046-4.html
[3] - منبع: : http://mahdiye84.blogfa.com/post/9/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1
[4] - منبع : http://mafe.ir/index.php/2016-01-13-08-41-06/2016-01-13-08-50-51/175-2016-01-13-09-42-42
[5] - منبع : http://motafavetbash.ir/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7-%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%87%DB%8C%DA%86%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3/
[6] - منبع : http://shahidgomnam114.blog.ir/1397/10/02/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%81%D8%B7%D8%A7%D8%B1%DB%8C-111%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%AC-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%AC-%D9%88%D8%A8%D9%87-%D9%88%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%DA%A9%DB%8C-%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D9%88%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86
[7] - منبع : http://selva.persiangig.com/page.html
[8] - منبع : https://azadeganirankhabar.ir/148987