چاپ کردن این صفحه

او خود همه غروب است و، کجاست صبح را نوید

02 فروردين 1400
Author :  
کارت پستال تبریک عید غم انگیز 1299 خورشیدی

بازم بهار در رسید، و به روزی خزان نمود،      جغد سیه روی، که به تمدید شب پرید

کژدم، ز غارِ تنگِ وهم و تکبر برون دوید      زهری فرو نمود و، سوی غار خود دوید

دائم به درد و فغان خواست، شب نشین،        زین جامه ی سیه، که بر تن این خاکیان برید

خورشید که انتظار طلوع می کشید به شب،   او پرده دار شب شد و، باز پرده ها کَشید

نقشی به روزگار زد، سیه تر ز روی خویش،     کین چشمه را، جز آب تعفن، چیست، پدید؟!

ما انتظار صبح و گشایش کشیم ز او       او خود همه غروب است و، کجاست صبح را نوید؟!

به نظم در آمده در 2 فروردین 1400

در این روزگار سخت، تحریم های حداکثری بی باپان، که فشار کمر شکن آن، پشت مردم ما را می شکند، و در این وانفسای مرگ و میر مردم دنیا در نتیجه کرونا و...

و درب هایی که بر یک پاشنه می چرخند، الا هیچ؛ انتظار برای گفتن اشعار موسوم به "بهاریه" شاید کمی غیر منطقی و سخت باشد 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی