چاپ کردن این صفحه

مصباح یزدی، ایدئولوگی که با ایدئولوژی انقلاب و انقلابیون زاویه عمیق داشت

13 دی 1399
Author :  
فرش های قرمزی که برای افراد مطیع پهن شد

این روزها، و در این روزگار سخت و ملال آور بی کسی های ایران و ایرانیان، که تحریم های حداکثری و کمرشکن، دشمنی های بی پایان، دست اندازی های گرگ وار در عرصه های منطقه ایی و بین المللی به منافع، حقوق و ثروت این کشور و مردم، و نهایتا کشتار ایرانیان توسط کرونا و... در اوج است، و ایران و ایرانیان در دنیا منزوی، بدون دوست، و یار و یاور بین المللی شده اند؛ به داخل هم که نگاه می کنیم، اختلافات و دسته بندی های ویرانگر داخلی، در اوج خود قرار دارد و تبلیغات کشور در خدمت و سیطره یک جناح سیاسی است، و باید اعتراف کنم، که مدت هاست انقلاب و اندیشه های اصیل آن در کشور نیز، بی یار و طرفدار شده است، در این شرایط است که فردی مثل آقای محمد تقی مصباح یزدی، به ایدئولوگ انقلاب تبدیل می شوند، کسی که کمترین همراهی را با انقلاب و انقلابیون اصیل در پرونده خود دارند.

انقلابی که به واسطه میدان داری امثال آقای مصباح، طرفداران و ایدئولوژی اش، طرفداران، مجریان، مبارزین و انقلابیونش را به کناری نهاده، و زاویه دارها در آن، ارج می بینند و بر صدر می نشینند؛ [1] و در چنین فرایندی شاهد بیکسی و بیپناهی ارزش های اصیل این انقلاب، و مردم انقلاب کرده آن، همچون آزادی، حق تعیین سرنوشت، جمهوریت و... هستیم که مهجور مانده اند؛ مثال بارز بروز چنین مهجوریتی نیز، تکیه زدن افکار امثال مرحوم محمد تقی مصباح یزدی، بر کرسی ایدئولوژی و اندیشه ایی است که، به انقلاب منجر، و یک ملت را با وحدتی همگانی و مثال زدنی گرد آورد، و به پیروزی رساند.

انقلابی که امثال آقای مصباح با آن همراهی و همنظری مناسبی نداشتند؛ ولی با آن همه زاویه ایی که با انقلابیون، مبارزه، اهداف انقلاب 1357 و ارزش های آن داشتند، در میان حیرت همه آنانی که دل در گرو ایران، ملت ایران و انقلابش داشتند، تبدیل به ایدئولوگ انقلاب اسلامی، و جایگزین کسانی همچون علامه طباطبایی شدند، که هنوز که هنوز است در افکار امثال طباطبایی، نقطه ایی را نیافته ام، که این چنین، به سان جناب مصباح، "ولی نعمتان" انقلاب و کشور، یعنی مردم را، بدین شدت مورد بی مهری قرار داده، و به حاشیه رانده باشند. [2]

حال چگونه مرحوم مصباح جانشین آقای طباطبایی و شاگرد بارز ایشان شدند، خدا می داند! سوال اساسی که وجود دارد اینکه، این انقلاب و نسل انقلابیون اصیل، چه فرایندی را طی کردند، که به اینجا رسید، تا جناب مصباح یزدی جایگزین علامه شهید، مرتضی مطهری شوند، کسی که با مطهری تفاوت ماهوی در افکار و منش دارد، مطهری که در وسعت اندیشه، تحمل مخالف، قایل بودن به تکثر و... نمونه ایی خاص بودند، تفکری و اندیشوی، آغوشی باز به موجودیت تمام اقشار و افکار ایرانیان داشت، و به نوعی آشکار به تکثر اندیشه تن داده، تا آنکه حتی معتقدین به کنار نهادن دین از هدایت و حاکمیت جامعه را هم، صاحب حق داشتن کرسی می دید، و می خواست تا به آنان نیز مقام تدریس ماتریالیسم، کمونیسم و... در دانشگاه ها، و مرکز تربیت جوانان کشور بدهد.

 اما روزگاری چند بر این انقلاب، انقلابیون و کشور نرفت، که دیگر حتی "برادر دکتر عبدالکریم سروش" هم در دانشگاه، جایی و کرسی برای تدریس، و امنیتی حتی برای تفسیر تفکر "مولانا جلال الدین بلخی" نداشته باشد، چه رسد به امثال نورالدین کیانوری، که بیایند و ماتریالیسم، کمونیسم و... تدریس کنند.

بی شک، یکی از فعالین این صحنه عارض شده بر انقلاب و انقلابیون اصیل، و تنگ کننده شرایط برای دیگران، و تئوریزه کردن تک قرائتی ها، و به حاشیه راندن نقش مردم در اداره و تصمیم گیری امور کشور و...، که خصوصا بعد از رحلت بنیانگذار ج.ا.ایران اوج گرفت، مرحوم آقای محمد تقی مصباح یزدی و تفکرشان بودند. که با وجه جمهوریت، آزادی، حق تعیین سرنوشت مردم و... و چنین ارزش های انسانی جامعه جدید، به مبارزه ایی فکری، فقهی، فلسفی، و البته عملی برخاستند، [3] و امروز متاسفانه درس آموختگان متعدد مکتب ایشان، که با بودجه های هنگفت فرهنگی همین انقلاب تربیت شده اند، بیشترین نفوذ را یافته، و دیدگاه های ارزشی انقلابیون اصیل و اولیه را، چنان به حاشیه برده و می برند، که امروز سخن گفتن از آزادی، دمکراسی، حق تعیین سرنوشت، رفراندوم و... به غربگرایی، انحراف، وادادگی، ضد انقلابی و... تعبیر و تلقی می شود؛ اوج حرکت سیاسی جناب مصباح و طرفداران شان، [4] قدرت گیری دولت های تحت ریاست جبهه پایداری بود، که آقای محمود احمدی نژاد رییس آن دولت بودند، و اطاعت از این رییس جمهور، از ناحیه ایدئولوگ فکری آنان، جناب مصباح یزدی، با اطاعت از خدا، برابری داده شد. [5]

آثار عملی [6] افکار مرحوم محمد تقی مصباح یزدی که بر روند انقلاب مترتب است، به حاشیه رانده شدن مردم (ولی نعمتان مسئولین کشور)، [7] و عمیق ترین انحراف در ارزش های حاصل از انقلاب 57 (آزادی، حق تعیین سرنوشت، حاکمیت مردم، کثرت گرایی و...) را موجب شد؛ به عمل در آمدن تئوری های ایشان، به غیرپاسخگو شدن حاکمان، و تقابل بین حاکمیت و مردم، و دوری و تفاوت یافتن ارزش ها، ایدال های قشر حاکم، از خواست های مردم و... منجر و این امور را بیش از پیش تشدید کرد؛ و رای و نظر "ولی نعمت" های بنیانگذار این انقلاب، تقریبا به زینت صندوق های رای تبدیل گردید، که نه مشروعیتی برای منتخب، می آورد، و نه مقبولیت رای دهندگان، چندان اهمیتی داشت، و مردم به هیچکاره هایی رای دهنده تبدیل شدند. [8]

آقای مصباح افکار و عقاید خود را بی پروا بیان می کرد، چرا که در اثر حرکت خزنده نفوذ این تفکر، انقلابیون و نزدیکان به بنیانگذار ج.ا.ایران، و حتی خانواده و یاران نزدیک امام خمینی، با القاب متعدد و مختلفی، رد صلاحیت و به حاشیه رانده شدند، و معترضین به این شرایط، لقب"فتنه" گرفتند، و به حاشیه نا امن زندگی زیر تندباد این افکار تند و بی رحمانه، خالی از ارزش های اصیل انقلاب، رانده شدند؛ و بدین طریق تفکر اقلیت، که در انقلاب اثر و کمکی قابل توجه نداشت، به تفکر محور و اصلی کشور تبدیل گردید؛ و عده ایی آنرا مناسب طبع و منافع حاکمیتی خود در کشور یافته، و یا مجبور به دنباله روی عملی از ایشان شدند؛ و دیگرانی که مخالف این ایده، و نظرات بودند را، به "دگراندیشان" تعبیر و ارزیابی کردند؛ حال آنکه، در ابتدا این تفکر آقای مصباح و امثالهم بود که نسبت به تفکر بنیانگذار و یاران انقلابی اش، "دگراندیشانه" و انحرافی می نمود، ولی اکنون همین تفکر، به محور و ایدئولوژی حاکم، و خود ایشان به ایدئولوگ انقلابیون جدید، تبدیل شدند، و انقلابیون و ارزش های انقلاب اصیل را، به خط کش ایشان و تفکرش کشیدند، تا عیار انقلابی گری آن را، در عصر انقلاب در انقلاب، تعیین کنند.

به واقع مصیبت کشور و انقلاب ما در این استکه، از همان ابتدا دگر دیسی ها خزنده، اما سریع کلید خورد، و زاویه ها از اهداف اصیل، آنقدر باز و بازتر شد، که اندک اندک، در زمانی کوتاه، انقلابیون اصیل دوران مبارزه و اندیشه هاشان، به اقلیت تبدیل شدند؛ اندیشه هایی که محور وحدت جمعی انقلابیون اصیل و مبارز بود، و روزگاری آنان که برای تغییر دیکتاتوری فردی و سلطنت غیر پاسخگو، به حکومتی مناسبِ زندگی جمعی و در خور مردم ایران، و متناسب با قرن پیشرفت و... وحدت داده و به قیام وا داشته بود، و حول محورهای اساسی از جمله  مبارزه با استبداد رای، حاکمیت فردی، پایان سلطنت طبقاتی و فردی وحدت داده بود، تا به تامین آزادی (بیان و عقیده) مردم، و به استقرار سیستم جمهوری، با اقتضائات کامل آن (مطبوعات آزاد، قدرت احزاب، حاکمیت صندوق رای، گردش قدرت و...) نایل شوند و...، و اکنون تحت تئوری هایی، مثل تئوری آقای مصباح، این ارزش ها کاملا به حاشیه رانده شده و بی اهمیت می شدند.

شرایطی در این انقلاب مد نظر بود که باید حاکمیت کامل مردم در خلال آن تامین، همه در برابر قانون برابر، میزان "رای ملت" می گردید، و قضایایی محور قرار می گرفت، که همه ی انقلابیون متکثر حاضر در صحنه سخت مبارزه، بر آن به تفاهم و وحدت رسیده بودند؛ اما همه این ها کم کم به حاشیه رفت، و فرصتی که، شرایط ایران و جهان اجازه داده بود، تا این مبارزه در سال 1357 به پیروزی برسد، به نوعی ضایع، و بروز نوع جمهوری مد نظر انقلابیون، که همان حد اعلای نقش مردم، یعنی مثال بارز و روشن آن "جمهوری فرانسه" (که مشهور به مهد آزادی و مردم سالاری جهان است)، هدف گرفته شد، محقق نشد، حال آنکه  توسط بنیانگذار این حاکمیت، در بدو ورود به کشور اعلام گردید، و مردم بعنوان "ولی نعمت" معین شدند، و میزان هم "رای" آن "ملت" و... قرار گرفت، و در یک کلام آزادی، حق تعیین سرنوشت، باید تحقق می یافت و...، اما در اثر این تفکرات انحرافی، دست آورد های آن مبارزه نفس گیر، در خطر جدی قرار گرفت.

در اثر این گونه تفکرات عارض شده به جریان انقلاب، انقلابی در انقلاب رخ داد، و طی تنها چهار دهه، با سرعتی شگرف، فرصت تاریخی این انقلاب برای تحقق آرزوها و دست آوردهای اصیلش خنثی، و چنان منقلب شد، که مقابله با خواست ها و ارزش های اصیل این چنینی، چنان شدت گرفت، که مبارزه ایی، که از روز پیروزی آن، علیه این ارزش ها آغاز شده بود، تا مردم در روند امور قدرتی نداشته باشند، به اصل تبدیل، و اریکه داران تفسیر، تفسیر به این تئوری کردند، و قانون نویسان برایش قانون جدید نوشتند، و قوانین نوشته شده ناظر بر نقش مردم از موضوعیت خارج شد، و مشروعیت مسئولین به آسمان ها متصل گردید، و مقبولیت مردمی مسئولین هم دیگر در نظریه ایدئولوگ های جدید، ارزشی نداشت، چراکه، حاکمی را که خدا نصب کرده بود، چه حاجت به مشروعیت و مقبولیت مردمی زمینی ها خواهد بود. متاسفانه به مرور، اما سریع، این انقلاب از مردان انقلابی اصیل و معتقد خود نیز به انحا مختلف خالی شد، و جای امثال مطهری، بهشتی، بازرگان، طالقانی، منتظری و کسانی که بیشترین مبارزه و زندان را در دوران مبارزه داشتند را، کسانی گرفتند که کمترین نزدیکی با آرا و اندیشه های آن انقلابیون واقعی را دارا بودند.

آقای مصباح تبلور فکری و عینی، چنین وضعی بودند، جدایی این نسل، از آن نسل انقلابی های اصیل، که به مرور انقلاب را با شعارهای به اصطلاح انقلابی [9] در عصر پیروزی انقلاب، از محتوای ابتدایی و اصیل و انقلابیش خالی کردند. جناب مصباح گرچه خود را مطیع و خاکسار می نمایاند، اما از ابتدا تا انتها، راهی را رفت که پیش از پیروزی انقلاب می رفت، و خود آنرا درست می پنداشت؛ همین اطاعت انگاری ها از او، ایشان را به جمع خودی ها برد، بعدها به انقلابی اش تبدیل کرد، و به مقام ایدئولوگ ارتقا داد، ایدئولوژی انقلاب را بدست گرفت، و هر طرف که خواست آنرا راهبری و هدایت کرد. از این رو مرحوم محمد تقی مصباح یزدی را باید سیاستمداری زیرک و زبردست دانست، که از اختلافات و هوای نفسانی غالب بر برخی از انقلابیون اصیل و موثر، سود جست، پنجه در پنجه بزرگان شان زد و در خلاهای این اختلافات و فقدان ها، خود را جایگزین بالاترین های آنان کرد، و قدرت را به سمت خود و همفکرانش جلب و جذب نمود، و سال ها بر سفره فراهم شده از این زیرکی خود نشست، و به تعلیم و تربیت نسلی پرداخت، که حکمرانی را در تفکر او حفظ خواهند کرد، مگر این که مردم لطمه خورده از این تفکر، وضع شرایط را تغییر دهند.

در اینجا یادی کنم از خاطره ایی از مرحوم استاد خانم پریرخ دادستان، خدایش رحمت کند، اوایل دهه 1370 با ایشان کلاسی داشتیم، نمی دانم چه شد، دانشجویان حاضر در کلاس تقاضای تمدید زمان کلاس را کردند، و ایشان جواب دادند، "نمی شود، امکانش نیست"، و با حالتی خاص و طعنه آلود گفت "با از شما بهتران کلاس دارم"، و ادامه داد "بعد از این ساعت درسی، با کسانی کلاس دارم که در آینده، ریاست دانشکده ها و گروه های آموزشی دانشگاه تهران و... را به عهده خواهند گرفت، طلبه هایی از موسسه امام خمینی قم، که آمده اند و کلاس های آمادگی دروس روانشناسی را با من دارند، تا مقدمات اعزام آنان به کشور کانادا، جهت تحصیل در رشته روانشناسی تکمیل و آماده شود،" و با حالتی مملو از تاسف ادامه داد، "آماده باشید، که روزی که آنها از این سفر باز گردند، ریاست این دانشکده (روانشناسی) و گروه های آموزشی اش، از آن آنان خواهد بود." بله این استاد بزرگوار که به شاگردی استاد پیاژه (روانشناس اروپایی) همواره خود را مفتخر می دانست، 20 سال پیش شرایط کشورِ در تسخیر شاگردان آقای مصباح را دیده و پیش بینی کرده بود، و به ما که درکی از این گفته هایش نداشتیم، هشدار می داد.

 

[1] - درگذشت آقاي مصباح يزدي را تسليت ميگويیم.  به مناسبت فوت ايشان يادي كنيم از نظرات طلايي ايشان (حرام دانستن مبارزات عليه شاه در سال48 + عدم اعتقاد به راي مردم و دموكراسي)  آیت الله خامنه ای در جلسه ای که مصباح ، مبارزه با شاه را  (به دلیل شرکت کمونیست ها و مجاهدین در مبارزه) حرام اعلام کرد حضور داشت و فرمود : "اگر اهل مبارزه نیستی، خب میارزه نکن. ولی مبارزه را با این حرف ها خراب نکن ."      @A_pajhohi  

[2] - یاسر عرب : "سوالی که ذهن حقیر را درگیر کرده اینکه (با تجربه زیسته‌ و‌ آنچه در پیرامون دیده) چگونه ناروادارترین دوستان ارزشی و بد خلق ترین آشنایان مذهبی حول گفتمان شخصیتی چنین اخلاقی جمع شده و مبلغِ تفکر ایشان بودند؟" 

[3] - آقای مصباح معتقد بودند :  "در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد نه در اصل انتخاب نوع نظام سیاسی کشورشان و نه در اعتبار قانون اساسی و نه در انتخاب ریاست جمهوری و انتخاب خبرگان و رهبری ملاک اعتبار قانونی تنها یک چیز است و آن "رضایت ولایت فقیه" است . ‏مشروعیت حکومت نه تنها تابع رای و رضایت ملت نیست ،بلکه رای ملت هیچ تاثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد. "   منبع : علامه مصباح یزدی / هفته نامه پرتو/84،10،7)

[4] - آیت‌الله محمدرضا ناصری امام جمعه یزد گفت: "آیت‌الله مصباح یزدی فیلسوفی مجاهد بود." آقای ناصری! فیلسوف یعنی اندیشمند، آیت‌الله مصباح یزدی مخالف اندیشه بلکه معتقد به اطاعت بود فقط با عنوان متکلمی ماهر از ایشان می‌توان یاد نمود. نه هر که چهره برافروخت دلبری داند، نه هر که آینه سازد سکندری داند.   هزار نکته‌ی باریکتر ز مو این‌جاست، نه هر که سر بتراشد قلندری داند.

[5] - اظهارات متناقض آقای محمد تقی مصباح یزدی در باره محمود احمدی نژاد :

 مصباح یزدی در سال ۱۳۸۴ قبل انتخابات : "شخصی خواب دید که وجود مقدس ولی‌عصر دارند برای احمدی‌نژاد دعا می‌کنند."

 مصباح در سال ١٣٨۶ : "اطاعت از احمدی‌نژاد اطاعت از خداوند است."

 مصباح در سال ١٣٨٨ : "احمدی‌نژاد ذخیره خداوند برای این روزهای ما بوده است."

 مصباح در سال ۱۳۹۰ : "بیش از ۹۰ درصد معتقدم که احمدی‌نژاد سِحر شده است."

 مصباح در سال ۱۳۹۱ : "حمایت از احمدی‌نژاد حرام و خود او از منحرفین است."

[6] -«اگر من بگویم فردا روزنامه‌ها تیتر می‌کنند که فلانی طرفدار تروریسم است. به هر حال در قرآن ما دستور غلظت و ارهاب داریم، برای چه کسی؟ برای کسانی که منطق سرشان نمی‌شود، راه را برای هدایت پیغمبر باز نمی‌کنند، آگاهانه و از روی عناد با اسلام می‌جنگند، با این‌ها نمی‌شود گفت که شما به دین خودتان ما هم به دین خودمان، بیایید با هم دوستانه و مسالمت آمیز زندگی کنیم…باید درشتی و خشونت شما را لمس کنند»

[7] - "مردم چکاره هستند که به کسی حق بدهند؟  رییس جمهور منتخب مردم هم باید از طرف ولایت فقیه نصب شود وگرنه طاغوت است،  آنهایی که میگویند جانم فدای ایران فرقی با حیوان ندارند!!!"

[8] - «اگر در جمهوری اسلامی تا کنون سخن از انتخابات بوده است، صرفا به این دلیل است که ولی فقیه مصلحت دیده است فعلا انتخابات باشد و نظر مردم هم گرفته شود ولی فقیه حق دارد و می تواند هر زمان که اراده کند و مصلحت بداند نوع دیگری از حکومت را که در آن چه بسا اصلا به رأی مردم مراجعه نشود انتخاب کند مشروعیت حکومت نه تنها تابع رأی و رضایت ملت نیست ، بلکه رأی ملت هیچ تأثیر و دخالتی در اعتبار آن ندارد.»  

[9] - صحبت‌های آیت الله مصباح در دهه ۷۰ رو بخوانید: "برای مصون ماندن از فریب این اصلاحگران منافق باید در ابتدا اسلام را بهتر شناخت و در مرحله بعد، از تجربیات تاریخی بهره برد. تاریخ نشان می‌دهد كه افرادی از همین قبیل بودند كه نهضت مشروطیت را به بن بست كشانده و به جای حركت دادن آن نهضت در مسیر عدالت و اصلاح، آن را به صورت حركتی لیبرالی و غربگرا در آوردند و برای تحقق اصلاحات در جامعه، فرنگی شدن كامل كشور را پیشنهاد نمودند. امروزه همان افراد، بعد از گذشت بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب، مجدداً سر از لانه های خود بیرون آورده و به نام اصلاح طلبی، نوجوانان و جوانان را می‌فریبند." 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی