دامی که فکندی تو، همقد عمر، مراست بند ای یار روا نبود ز تو، بندی، چنین فراز و بلند
هر نقشه زدم راهم، تا بگذرد از این دام دیدم که وسیع است و باز، بیراهه هست و بند
هر راه که جستم من، نقشی ز رخت بود آن اما من مضطر را، راهی نبود از بند
هر سر که سری جنباند، رخ ها نمود از تو بندی به بند افزود، هر رخ شده خود، یک بند
گر تو نگشایی بند، این بند مراست خود بند بندی گُشا زین بند، تا رَسته شوم از بند
آشوب شدست این بند، از دادِ بندیانی چند ای بندگشا! بُگشا، زین بندیانِ بند به بند
از بند، به بندی شد، این بندنشین را کار گویا که شده است این بند، منزلگه ما در بند
به نظم در آمده در7 اردیبهشت 1399 برابر با 3 رمضان 1441
Sunday, April 26, 2020