چاپ کردن این صفحه

 رنسانس، و پذیراترین، امن ترین جامعه برای ظهور مصلح و منجی

22 ارديبهشت 1399
Author :  
شکنجه دگر اندیشان برای اعتراف گیری در جریان تفتیش عقاید

عیسای ناصری!

ای پسر مریم باکره!

تو زنده ایی [1] پس دیدی که این تنها جامعه رنسانس به خود دیده است که پذیراترین و امن ترین محیط برای ظهور هر مصلح و منجی است، در غیر این صورت حتی مصلحین بزرگ، و قدرتمندی همچون تو نیز در فرایند اسارت قدرتمندانه انحرافِ ارباب معابد، به سه گانه زر و زور و تزویر مبتلا، و به مسلخ دار چلیپایی، به میخ حذف کشیده شده، و در جوانیِ فکر و زندگی اشان، جوانمرگ [2] خواهند شد.

اما تو ای مسیح!

تو به تایید قرآن و انجیل، به حتم مسیح و نجات بخش قوم یهود بودی، اما روحانیت طراز اول یهود و بالطبع دیگرانِ پیرو و دنباله رو آنان، تو را باور نکردند، سخن تازه ات را انحراف، و در واقع مخالف منافع خود دیده، مرتدت خواندند و به حکم ظالمانه ایی که از ذهن کوچک شان تراوش کرده بود، به داری صلیب وار کشیدند.

اما تو روح خدایی که در کالبد یک انسان دمیده شد، و به نوعی فرزند معجزه خداوندی، چرا که در حالی که پدری برای تو نبود، از مادری باکره بدین دنیا پا نهادی، دنیایی که سخت به بلیه ظلم انسان ها به یکدیگر مبتلاست، تا بلکه با این آمدن ها و...، بساط ظلم آنان بر همدیگر نیز از جامعه یهودیان آن روز، و بلکه هزاران ملل دیگر از نوع بشر زدوده شود.

تو را به رحمت و برکت معرفی کرده اند، که بر هر جمعی ظاهر شدی، برکت و خیر بر آنان سرازیر شد. مادرت مظهر پاکی بود و تو را در حالی در این دنیا وارد کرد، که خود در مظان اتهامی سخت و تاسف بار قرار گرفت، که حس چنین اتهامی بر هر مادری کُُشنده است، اما او تمام آبرویش را در معرض قمار مواجهه با حمله روحانیت یهود قرار داد تا این مَسکن گزیدگان در کنج کنیسه ها، که باید خود بیشتر از توده جامعه اشان منتظر تو می بودند، بیشترین ظلم را بر تو و مادرت روا دارند،

حال آنکه این نمایندگان خدا! کمتر از مردم عادی به تو ایمان آوردند و در نهایت تو را طعمه توطئه خود کردند، و با میخ های آهنین که بر استخوان ها و گوشت دست و پای تو کوفتند، به طرز وحشتناکی به داری صلیب وار آویختند، تا بمانی و ذره ذره جان دهی، و این حقیقت است که همیشه در مقابل انحراف، این گونه ظالمانه قربانی می شود. حال آنکه آن دارِ صلیب وار، آزادیبخش تو از زندان این منحرفین بود، که تو را با آن اعدام کردند، و به حقیقت آنان تو را به دار مجازات کج فهمی، و اولویت منافع، بر مصلحتِ خود و خلق، آویختند.

 اما با این همه روحانیت سنگر گرفته در پس منافع مترتب از کنیسه ها، نتوانستند نور مکتب رهایی بخش تو را خاموش کنند، و مردمی که مخفیانه و در عددی کم، به کیش تو در آمدند، کاری در نشر تعالیم تو کردند، و چنان پیش رفتند که امروز تعالیمت جهان را فرا گرفته، و این روزها دیانت تو (با هر آنچه در آن مخلوط شده و یا نشده است، که این البته خاص دین و مرام تو هم نیست، و همه ادیان بدین بلیه انحراف های ادواری گرفتارند)، از ادیان دست اول دنیاست، و به خصوص در جهان اول، بیشترین معتقدین به تو را در خود دارد.

مسیحا!

اما تو باید بدانی، و البته هم می دانی، که این صلیب آزادیبخش تو، از این همه انحراف دینی و مذهبی، خود بعدها به بند محکمی برای انسان هایی تبدیل شد، که به کیش تو در آمدند، و یا در ذیل همکیشان تو زیست می کردند، و باز آنها نیز مثل اعقاب یهودی کنیسه نشین خود، و بلکه بدتر از آنها، اینبار در کلیساها گرفتار همان کج فهمی هایی شدند، که پیش از این روحانیت یهود سنگر گرفته در کنیسه ها مبتلا بودند.

دیری نپایید که کلیساها جای کنیسه ها را گرفته، و خود تبدیل به محل ظلم گستری و به بند کشیدن انسان و انسانیت تبدیل شدند. متاسفانه همین پیروان تو که روزگاری طعمه پاکسازی های مذهبی شده بودند نیز، خود به کُُشندگان و پاکسازی کنندگان دست اول در دنیای ظلم مذهبی تبدیل، و این بار به نام تو جنایاتی را مرتکب شدند، که حد و حساب ندارد، و آنقدر در ظلم مذهبی پیش رفتند که روی روحانیت یهود را نیز سپید کردند.

آری وقتی به تاریخ کلیسا نگاه می کنم، آنان گوی جنایت و خشونت را از سلف کنیسه نشین خود، یعنی یهود نیز ربودند، و چنان در شدت جنایت عمیق شدند، که شاید رقیبی در تاریخ در حد خود، در جنایت مذهبی نداشته باشند، و با بندگان خداوند به جرم دگر اندیشی، ارتداد، انحراف، نو آوری و... چنان رفتاری کردند، که امروز آن یهود سیاه روی که تو و گروندگان به تو را در آن روز، بدآن نحو کشت، می تواند به این جنایات کلیسا و سلسله پاپ ها و کشیشان مکتب تو اشاره کرده، و گردن فراز دارد، و بگوید که : "من از این ها کشتم!" [3]

مسیح بزرگ من!

 اگر دل و دماغ شنیدن روایت جنایات بزرگ را داری، باید تاریخ دوره قرون وسطی [4] را مرور کنی، تا ببینی که دین رحمت تو بر انسان و انسانیت، چه جنایات بی سابقه ایی را روا داشت، و حاملان مکتب وحی تو، چقدر انسان های فرهیخته ایی را که بر انحراف شان خروشیدند را، به جرم خروج از تفکر حاکمین بر کلیسا، مرتد شناخته، و به مسلخ دادگاه های انگیزاسیون و تفتیش عقاید [5] سپردند، و در زیر شکنجه های سختی که امروز به "شکنجه های قرون وسطایی" مشهورند، در زجری باور نکردنی، کشتند و از بین بردند و اموال و زندگی اشان را غارت کردند، و به اموال وقفی کلیسا و حاکمیت مذهبی خود افزودند. [6]

با مطالعه این تاریخ از عمر بشر، انسان در انسانیت پیروان آنروز تو شک می کند، چرا که انگار در آن روزها انسانیت از کالبد انسان کلیسا نشین و پیرو کلیسا رخت بر بسته، و روح جنایت بار و جنایت کاری جایگزین آن شد، که مرتکبین آن را نه می توان حیوان نامید و نه شیطان، که این دو نیز در صورت انتساب این جنایت کاران به آنها، به حتم شاکی این ظلمِ انتساب خواهند شد.

و تنها زمانی توده عامه و عالم و متفکر از پیروان تو، و پیروان ادیان دیگر زیست کننده در سرزمین تحت سلطه کلیسا، [7] از یوغ این دستگاه ظلم و ارباب مسلط بر کلیسا بیرون آمدند که، دو قطب مذهب و قدرت حاکمیت را از هم جدا کردند، و مذهب را به حاشیه عبادتگاه های فردی و جمعی خود فرستادند، و اموال مصادره شده بی حد و حصر را از کلیسا پس گرفتند، [8] و به مردم باز گرداندند، و ارباب قدرت در کلیسا را از قدرت مالی، سیاسی، قضایی و... خلع کردند، و آن موقع بود که از زیر خاکستر کلفت این دوره سخت، رنسانسی بزرگ [9] اتفاق افتاد، و ملل وحشت زده، ناشی از اعمال و رفتار دستگاه کلیسایی، که در ائتلاف بین مذهب و حکومت، آن همه جنایت را آفریدند، از زیر خروارها خاکستر ظلم خارج شدند، و دنیایی انسانی تر رقم خورد، علم شکوفا گردید، و از سیطره ارباب روحانیت کلیسا نشین خارج شد، حکومت عرفی گشت، و توده مردم مظلوم به صحنه تصمیم سازی آینده خود بازگشتند، فرهنگ منحط استبداد مذهبی - حاکمیتی به کناری رفت، عبادت و ارتباط با خداوند به جای خود بازگشت و مردم سکان کار زندگی عرفی و دنیایی خود را در دست گرفتند و پیشرفت و رفاه و آسایش و آزادی را برای خود به ارمغان آورند.

این است که دنیای بعد از رنسانس، با همه کم و کاستی هایی که دارد، امروز در بین ملل دیگر جهان سر افرازترند، چرا که ابتدا خود را از زیر خاکستر کلفتی از ظلم و انحراف مذهبی بیرون کشیدند، و سپس راه پیشرفت این جهانی خود را در پیش گرفتند. او ابتدا وکالتی را که از ناحیه خود به ارباب کلیسا و در کنارش شاهان مستبد داده بود را پس گرفت، [10] و خود حاکمیت بر سرنوشت خود را تا حد نسبتا مقبولی بدست آورد، و لذاست که با همه ناراستی هایی که اکنون جهانِ این انسان های رنسانس دیده، دارد، اما در علم و تکنیک پیشرو، و مهمتر از آن برخوردار از آزادی و حق تعیین سرنوشت است، در چنین جامعه آزادی است که انسان می تواند اگر دوباره مسیح واره ایی ظهور کند، توده انسان ها او را خواهند دید و شناخت، [11] و فارغ از ظلم ائتلاف بین حاکمیت و کلیسا، [12] این منجی را خواهد پذیرفت و جهان خود را دوباره متحول خواهد نمود، و در صورت نیامدن چنین مسیحی نیز، بدون ناله و فریاد از وضع کنونی خود، روند تغییر وضع شان را همانگونه که در قرآن بشارت داده شده است، [13] پیش خواهند گرفت، و از این امکان بهره مند تر خواهند بود.

شکنجه های قرون وسطایی و تفتیش عقاید

شکنجه های قرون وسطایی برای تفتیش عقاید مذهبی توسط ارباب کلیسا برای حفظ جامعه تک صدایی کاتولیک

آب آنقدر در دهان متهم می ریزیند تا در حالت خفگی به آنچه می خواهند اعتراف کند

آری مسیح بزرگ من!

امروز می توانی بر چنین جامعه ایی دوباره ظهور کنی، چنین انسان آزاد و صاحب حق تعیین سرنوشتی است که می تواند، از تو در مقابل روحانیت تمامیت خواه محافظت کند تا دوباره تو را به دار نیاویزند، و پیروانت را به شکنجه گاه های قرون وسطایی و دادگاه های انگیزاسیون نسپرند.

و باید گفت که وقتی جامعه ایی در مدار درستی نیست، این نشان از انحراف فکری است که در آن جامعه رواج دارد، که مهمترین آن انحراف مذهبی است، که زنجیرهای اسارت خود را بر دهان، دست و پا و مغز انسان ها گسترش داده است، در این زمان، این جامعه رنسانس دیده و تهی شده از چنین مذهب و تفکری است که ممکن است حضور مصلح و منجی و تفکر اصلاحی را به صورت موفقیت آمیز تحمل کند، و کار اصلاح جامعه پیش رود وگرنه، جامعه ایی که هدایت آن دست ارباب کلیسا، کنیسه ها و... است اجازه تغییر نخواهد داد، حتی اگر آن منجی و مصلح خود تو به عنوان مسیح باشد، که تمام زندگی اش معجزه، و پیامش از استحکام کوه برخوردار است، و تو دیدی که اگر چون تویی هم بر آن جامعه ظهور کنی، عاقبتی جز بر دار صلیب ظلم رفتن نداری، چه رسد به مصلحین دیگر که واجد معجزه هم نیستند، و فقط معجزه کلام شان، سلاح آنان است، که ممکن است عمل کند، و یا نکند.

[1] - ما معتقدیم عیسا بر دار رفت، اما عروج کرد و باز خواهد گشت

[2] - او تنها سی یا سی و سه سال عمر کرد و او را ارباب دین یهود به دار مجازات کشیدند.

[3] - در طول تاریخ، عنصر شکنجه از جمله مهم‌ترین وسایل ایجاد رعب و وحشت در میان مردم از حکومت‌ها و نظام‌های مختلف جامعه بشری بوده که هنوز هم این روش‌های قرون وسطائی در برخی کشورهای جهان ادامه دارد. در دوران جمهوری رم، گواهی برده قبل از شکنجه ارزشی نداشت و آن برده ابتدا حتماً باید شکنجه می‌گشت تا در زیر شکنجه به واقعیت اعتراف کند و بعد ممکن بود از شهادتش در دادگاه استفاده شود. پیامبران و افراد مورد احترام مذهبی مشهوری از جمله مریم مجدلیه و عیسی مسیح در دین مسیحیت، و در دین اسلام سمیه دختر خباب مادر عمار و پدرش یاسر از دیگر قربانیان شکنجه هستند. در تاریخ ایران می‌توان از مازیار، بابک خرمدین، محمد علی رجایی، محمد کامرانی نام برد که در طول زندگیشان مورد شکنجه قرار گرفتند. در طول تاریخ، فلاسفه و دانشمندان مشهوری از جمله ارسطو، گالیله و فرانسیس بیکن از مشهورترین قربانیان شکنجه دولتی هستند که توسط نظام‌های وقت و بعضاً توتالیته مذهبی و در دادگاه‌های قرون وسطائی به زیر دستگاه شکنجه سپرده می‌شدند. در دوران فرمانروایی مطلق کلیسای کاتولیک در اروپا، بسیاری در دادگاه‌های تفتیش عقاید متهم به ارتداد، شرک و جادوگری می‌شدند. این افراد ابتدا محکوم به تحمل شکنجه و نهایتاً اعدام به صورت‌های بسیار غیرانسانی می‌گشتند

[4] - قرون وسطی یکی از سه دورهٔ اصلی در تقسیم‌ بندی تاریخ اروپا محسوب می‌گردد. این سه دوره شامل دوران‌های تمدن‌های باستانی یا اروپای عصر باستان؛ قرون وسطی و دوران مدرن

[5] - تفتیش عقاید یا باورپرسی یا باورکاوی، که به معنی بازرسی و جستجو در باورهای افراد است، به اعمالی گفته می‌شود که یک موضع صاحب‌ قدرت، مردم را به دلیل باورهایی که دارند، بازخواست می‌کند. مشهورترین آن، تفتیش عقاید در اروپای مسیحی است. این نام از دوران قرون وسطی به یادگار مانده‌است و در برابر آزادی بیان و آزادی اندیشه یا آزادی عقیده است. تفتیش عقاید، به بیان دقیق‌تر عبارت بود از هیئت‌های داوری بسیار مجهز که کلیسای کاتولیک می‌کوشید از طریق آن‌ها به یکپارچگی دینی موردنظر خود نائل شود و آن را مبارزه با فرقه‌گرایی دینی می‌نامید.شروع روند تفتیش عقاید، قرن دوازدهم میلادی و در فرانسه بود. این کار توسط دستگاه کلیسا انجام می‌شد و متهمان بسیاری در دادگاه‌های تفتیش عقاید متهم به ارتداد، شرک و جادوگری می‌شدند. این افراد ابتدا برای اعتراف‌گیری شکنجه می‌شدند. در صورت عدم اعتراف سرنوشت معلومی برای آن‌ها متصوَّر نبود، اگرچه اکثر مردم تاب شکنجه‌ها را نداشتند و اعتراف به اَعمالِ کرده و ناکردهٔ خود می‌کردند. سپس دستگاه تفتیش عقاید آن‌ها را محکوم به مجازات‌های گوناگون و در بسیاری از مواقع به صورت‌های غیرانسانی اعدام می‌کرد

[6] - آنچه تاریخ به ثبت رسانده است ارباب کلیسا و حاکمیت مستظهر به قدرت مذهبی برای از بین بردن رقبای سیاسی، مذهبی و حتی گاهی به طمع مصادره اموال دیگران توسط قدرتمندان کلیسا و حاکمیت، فردی را متهم به انحراف مذهبی کرده و به شکنجه می کشیدند و زیر شکنجه اعترافات لازم را می گرفتند و او را اعدام می کردند و اموال و حتی زن و فرزندانش را مصادره می کردند.

[7] - دادگاه های تفتیش عقاید در اسپانیا علاوه بر مسیحیان دگراندیش، مسلمانان و یهودیان را نیز در شمولیت روند ظلم خود قرار داده و آنان را نیز تصویه نژادی و مذهبی کردند.

[8] - کلیسا در قرون وسطی آنقدر اموال از طریق مصادره و وقف بدست آورده بود که در ثروت با حاکمیت دوش به دوش حرکت می کردند، گنجینه های کلیسا مملو از ثروت بود و مردم عادی بر املاک کلیسا کار می کردند و اجاره نشین او بودند.

[9] - رنسانس (به فرانسوی: Renaissance) یا دورهٔ نوزایی یا دورهٔ نوزایش یا دوره تجدید حیات، جنبش فرهنگیِ مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. دوران نوزایش، دوران‌گذار بین سده‌های میانه (قرون وسطی) و دوران جدید است. نخستین بار، واژهٔ رنسانس را فرانسوی‌ها در قرن ۱۶ میلادی به‌کار بردند. آغاز دورهٔ نو زایش را در سدهٔ ۱۴ میلادی در شمال ایتالیا می‌دانند. این جنبش در سدهٔ ۱۵ میلادی، شمال اروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول ۳۰۰ساله است که از فلورانس در ایتالیا آغاز شد و به عصر روشنگری در اروپا انجامید.

[10] - وکالت سپردن سکان هدایت انسان به سوی داشتن خیر دو دنیا که در این مسیر ارباب معابد بزرگترین سو استفاده را کردند و بر جان و مال و آزادی و حق و حقوق اساسی انسان ها مسلط شدند و انسان را از انسانیت تهی و او را تبدیل به برده خود و منویات دل نمودند.

[11] - اکثر مصلحین و پیام شان در هیاهوی ارباب حاکمیت مذهبی گم می شوند و خود و پیام شان بی اثر شده و انسان ها در بند می مانند.

[12] - پاپ تاج شاهی را بر سر امپراتوران می گذاشت و امپراتور نیز سرباز تامین منافع ارباب معابد شده و منافع این دو تامین می گردید. این ائتلاف شوم همواره ملت را به بیگاری و بندگی برده است.

[13] - آيه ۱۱ سوره رعد كه می‌فرمايد :  "در حقيقت‏ خدا حال قومى را تغيير نمى‏‌دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند"   إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی