چاپ کردن این صفحه

هم یارُ، هم دارُ، قرارم شده از دست

01 مهر 1398
Author :  
راز و نیازی با خدا

هم یارُ، هم دارُ، قرارم شده از دست

در معمای رخ یار، شدم غرقُ، غافل             غافل از خود شدمُ، دارُ [1] قرارم، شده از دست [2]

بین توُ، این دار سپردم همه ی عمر به یک سعی [3]        این فرصت ذیقیمت دارم، شده از دست

آگه نشدم از خودُ، نی از توُ، نی دار                    ماندم ز توُ، وز خودُ، وین دار، شد از دست

من خود معما، تو معما، دار معما،          غرقم به معما، همه چیزم، شده از دست

بر دار [4] شدیم، سینه به شمشیرُ خنجر بسپردیم        فاشم سخن دل شدُ، جان شد از دست

جمعی به نام رخِ تو، دار نشاندند          تا هرکه در آن حلقه نشد، او شود از دست

ای مرغ سحر ناله ز سر گیر در این دار         زان لحظه که هم دار، هم یار شد از دست

رخ را بنما، حل معما تو کن از مهر          مهر و سخنت، در سخنِ غیر شد از دست

ای ماهِ مهوش شده از حُسن در این شب          شام و شب من چون رخِ ماهت شده از دست

من بر که بنالم به تو یا دار که شد از دست         در ناله گذشتُ، همه ی عمر شد از دست

سودای وصالت، به دارم، همه خون کرد         هم یارُ، هم دارُ، قرارم شده از دست

بی حسن رخت، دارُ قراریم، نباشد          ای دارُ قرارم، همه ی دارُ قرارم، شده از دست

من ناله کشیدم ز دلم، که ای مه مهتاب        در پرده فرو ماندیُ، قرارم شده از دست

ای مرغ سحر ناله ز غم باز نداری به یک دم،         اکسیر خماریستُ، خاموشی اش داد من از دست

هم عاقلُ، هم عاشقُ، هم ناطقُ و خاموش در این دهر       فریاد کشیدندُ، عمر همه بر باد شد از دست

نی محکمه ایی، نی جام، نه می شد مهیا            عمر همه، زین داد و بیداد شد از دست

گر محکمه ایی، خواهند که مهیا شود از ظلم،      او کیست که این داد و بیداد شد از دست؟!

ما راه نَبُرده به هر محکمه ایی، حکم به محکوم         ای یار حاکم، حکم تویی، حکم شد از دست

ما را بس است این حکم، وزین جرم،        مقصود تویی، که در هیاهو شده از دست

خواهم که بشورم من ازین دستُ، وزین دارُ، وین یار          زیرا که مرا رفته جانُ، قرارُ، دل از دست

یا رب فرو فرست، تو خنجری از لطف،         دیگر مجالی به زیست نیستُ، همه گشته از دست

عشق است که در سودای خیال، زنده ام می دارد            ورنه، بدون عشق، دارُ و قرارم شده از دست  

سروده شده در تاریخ اول مهرماه 1398     

[1]  - دنیا و زندگی

[2] - از کف بیرون شدن، از دست دادن

[3] - دویدن هروله گونه بین زندگی و خالق

[4] - وسیله ایی برای نابود کردن انسانف و قصاص کردن و...، وارد شده از اروپا به فرهنگ قضایی و جزایی اسلام و ایران

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
0 Comment 1742 Views
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی