چاپ کردن این صفحه

از تو بیزارم و از شبِ شبنشینان شب گستر

26 تیر 1398
Author :  
رودی از نور، شب را می شکافد

از تو بیزارم؛

ای غرق در ظلمت شب، تو خودِ شبی، افکارت شب انگیز است،

تو تاریکیِ ماندگار شبی، به ظلمت طولانی شب های ظلمتخیز، شبگستر،

تو خدایگان شبی و به ظلمت شب تعلق داری، و در شر و تاریکی اش غوطه وری،

به چارچوب های شب می گنجی، تا روشنایی روز،

تو خدایگان شبِ تزویری، تمام وجودت خدعه است و نیرنگ، با تو خدعه و تزویر به اوج رسید،

در حلقه ات نور ره ندارد، و شبنشینانت به شب نزدیک، و با شب قرینند،

هر شب با شبخوشان شب انگیز، در شبنشینی ایی، و در توسعه شب راه می جویید.

از تو بیزارم،

از کبر و غرور و نخوت و هزار خصلت شرم آوری که بر تمام خوبی هایت سایه شومِ شبانه افکنده است، بیزارم.

 از تو بیزارم که ؛

تنها یک بند انگشت، در تباهی زایی، با شیطان شبخیز و شبگستر، در فاصله ای،

همدست او هستی و خلقی را در فلاکت و رنجی اهریمنی فرو خواهی برد،

تو به رسوایی ما، در همت خود و یارانت، سعی بلیغ و تمام داری،

از تو بیزارم،

چراکه نه به سوی سعادت، که سوی شقاوت و رنج مان راه خواهی برد،

چراکه باید فرشته ایی با ظرفی پر از نور می بودی،

اما نه تنها در تاریکی غرقی، بلکه همه را سوی تاریکی می خوانی، و خواهی برد.

هرکه و هرچه نخواستیم، بر چشمانت نهادی، و قدر دادی و بر صدر نشاندی،

از تو بیزارم؛

چراکه علم و عالم از تو در رنج و محنتند، و در برابرت بی پناه، گرفتار عرصه ایی تنگ، برای ماندگاری شب،

چراکه ظلمت را در نور پروراندی،  چنان رشد دادی تا شاید بر نور غلبه کند،

چرا که نه از ما هستی و نه با ما، و با شب و شبنشینان عهد و پیمان بستی، و از آنان شدی.

از تو بیزارم، بیزارم از تو، ای شبِ شبنشینان شبگستر

تو شباویز را هم به شبِ ظلمانی ات، خانه نشین ظلمت گستری ات کردی، تا از حق حق گوییش باز بماند،

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی