چاپ کردن این صفحه

وز پی آن رخ گلگون، منِ آزرده، ز پی می دوانی

23 اسفند 1397
Author :  
بایزید بسطامی

وز پی آن رخ گلگون، منِ آزرده، ز پی می دوانی

چند بیتی به استقبال شعر زیبای عارف نامی ایران، بایزید بسطامی :

" من گوهر روحم که هویدا و نهانم       یک جلوه کنم قلب و دلت را بستانم
آن را که ببینم دل او لایق عشق است   رخ در رخ سلطان جهانش بنشانم"‎

قلب این یار غم اندیش، تو بردی و ندانی ‎

سالکان در پی این عیش، تو بردی و ندانی

کاروان ها همه در راه تو مردند، و تو باز نهانی ‎

کافران در پی تو، ره زده اند سخت، تو باز ندانی ‎

که چرا این همه سویت شده اند و، تو باز نهانی‎

بیم من می رود، زین همه فاش گویم، و تو باز ندانی ‎

که منم غرق به خود در پی تو، باز ندانی ‎

همه ی کون و مکان خسته ز جستن، و تو باز ندانی ‎

که چرا این همه آزرده، محتاج یک لحظه نگاهت، و ندانی ‎

تو ندانی؟ که منم خسته از این ظلم؟ که تو باز ندانی ‎

لحظه ایی، یکه نگاهی به توام حاجت، و تو باز نمانی‎

ره این برج بلند تو، به غایت دور، و تو باز ندانی ‎

همه عشاق به راهت بمردند و برفتند، تو باز نهانی‎

چاکران حلقه بدوش در میخانه تو، باز چه دانی ‎

که که ها مست تو اند، وز پی می، باز ندانی ‎

این ندانستن تو جان من افسرد، و تو باز نهانی ‎

کین عاشق تو گشت مداوا ز غم دوری تو، باز نهانی‎

ناخورده میی از غم، ریخت در این جام، و تو باز ندانی ‎

غم دوری شده درمان غمت، باز ندانی‎

حلقه ها زد به درت، نوبت عشق است، و تو در اینحال بمانی

که چرا دل شده شیدای نگاهت، و تو یک لحظه بدین چشم نمانی

رخ نما ای مه افکنده اقامت، بدین کنج نگاهم، که ندانی

دل ما گشته پر آشوب، ز آشوب خزان است، بازنمانی

فکر آن جام که آید ز برت بر لب من، چون که ندانی

وز پی آن رخ گلگون، منِ آزرده، ز پی می دوانی

سروده شده در تاریخ 29 بهمن 1397

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی