چاپ کردن این صفحه

دلم آشوب، آرامش و من، بسان جن و بسم الله است دایم

03 آذر 1397
Author :  

دلم آشوب، آرامش و من، بسان جن و بسم الله است دایم

دلم باز در آشوب است و، بسان دیگ می جوشد      و من هم در تقلایم، بیابم علت این جوشش گهگاه، یا دایم

ولی نه علتی می یابم، از بهر این پیکار بی پایان     نه در دریای جوشانم، می یابم، خلاصی، یا رخصتی دایم

سکوت است، حمله ایی، ناگاه توقف، ایستادن    حریق است، سوزش است، و باز هم سکونی خوفناک، دایم

دلم پروانه وار گرد سوالی سخت می جنبد      کجایم من، چه هست در دل، تکانم می دهد دایم

و من هم باز در گردش، بریده راحت از جانم      که شاید، من بیابم، دلیل این هم بی تابی دایم

منم بی تاب، منم سرخورده از آغاز، وز انجام،     و غرقم من بدین دریا، و این حس غریب بی کسی دایم

و گاهی در پس گوشم، ترنم صحبتی در دل، که میگوید    "تو را من چشم در راهم"، تو را من حافظم دایم

ولی تا می روم تبریک گویم، این همه زیبایی او را   میان ول وله، آشوب و درد، باز او گم می شود، دایم

منم، و این همه آواز، که در جانم شده جاری        یکی فریاد می دارد، یک اندر سکوتی است، سخت دایم

نه من هم می توانم با سکوت آن بخُسبم دمی راحت   نه با آشوب این هم می توانم، آرام گیرم لحظه ایی، دایم

نبردی، صحنه ایی، مملو از غوغا و فریاد است     دلم آشوب، زبانم بند و پر لکنت، از این غوغا هست دایم

و اندر این همه ابری هوای قلب و روحم می کشد فریاد    نمی خواهم بدانم کیستم من وز کجایم، دایم

همین گفتن، دلم را لحظه ایی آرام می دارد    ولی آرامش و من، بسان "جن و بسم الله" است دایم

سروده شده در تاریخ 2 آذر 1397

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آخرین‌ها از  مصطفی مصطفوی