پای بلوط های زاگرس، یادداشت های سفر به باختر
  •  

04 خرداد 1402
Author :  
تابلویی در سنندج

 

همراز شدن با درختان بلوط [1] زاگرس [2] ، گذر و سفری به دل رشته کوه  اسپروچ (نام اوستایی زاگرس)، زمانی برای همنفس شدن با مردان و زنان زاگرس نشین ایران، و شنیدن از دردهاشان، شراکتی با شادی هایشان، چشم اندازی بر زندگی شان، مرحمی بر زخم هایشان همنوایی با نواهای شان، و من در این سرزمین خود را جستجو می کنم، هویتم را، داشته هایم را، از دست رفته هایم را، آنچه را که باید بدان تکیه کنم، آنچه را که باید از خود بِزُدایم، آنچه را که باید کسب کنم، حقیقت زندگی ام، به عنوان یک ایرانی آگاه به ظرف ایران، که باید به عنوان جام زرین حفظ ایرانیان در خود، نگاهبانی شود، تا آشیانه ایی گرم و امن برای پرندگانی آزاد، برخوردار از کرامت انسانی در سرزمینی پر از تمدن و فرهنگ بماند، تا زندگی بر این خاک زرخیز حفظ شود، و طعمه دهان گرگ های درنده و نابودگر انسان، انسانیت، سعادت، خوشبختی، رفاه، سلامت، آزادی، شادی، کرامت انسانی و... نشود.

 با چنین حالیست که چون روی در باختر می کنم، حالی دارم که زبان از توصیف آن کوتاست، آنجا جایی است که وقتی حتی بدان فکر می کنم، تاریخِ امواجِ هجوم هایی ذهنم را به خود مشغول می کند، که همواره زین سوی، بر پیکر زخمی مام میهن، باره ها و بارها حمله آوردند، آنرا در نوردیده، و دشنه آجین کرده، بار بار ما را به داغ های فراوان، و خسارت های پرشمار مبتلا کردند؛

آخرینش را خود در سنین نوجوانی بین سال های 1364 تا 1367 خورشیدی، با چشمان بهت زده و غرق در حیرت خود شاهد بودم، آنگاه که حزب بعث به رهبری صدام حسین، بر ویرانه های تیسپون [3] حکمرانی یافتند، و با همکاری تنگاتنگ لیگ متحدی از کشورهای عربی و غیر عربی، حملاتی خسارتبار و ویرانگر را بر ما ایرانیان تدارک دیدند، و در اندیشه ی تکرار قادسیه ایی دیگر بدین سو تاختند [4] ، و بدین ترتیب سرزمین ما را صحنه جنگی خسارتبار کردند، که هشت سالِ طولانی به درازا کشید، تا نام طولانی ترین جنگ قرن را به خود گیرد، و خسارت صدها هزار کشته، مجروح و اسیر، و هزاران میلیارد دلار ویرانی و چپاول را بر گُرده این مردم سوار کردند.

و من خود شاهد بودم که چگونه جوانان این سرزمین، بر خاکی مبتلا به ظلم و چپاول، زخمی از زخم های بیشمار، در خون خود در می غلطیدند، و من نمی دانم، با چه معیاری این قربانی شدن ها را، در آن روزهای آتش و خون، به همدیگر "تبریک و تهنیت" می گفتیم؟! و با جملاتی شادباش گونه همچون "شهادتت مبارک[5] پرده غفلت، تجاهل و نادیده انگاشتن، بر نحوست مرگ و نیستی و نابودیِ سرمایه های انسانی این کشور می کشیدیم، و بر شرایط سختی که دچارمان کرده بودند، تبریک گویان ظاهر می شدیم،

در حالی که هزاران هزار از ما را چون ساقه های گندم های ایستاده و طلایی، به دهانه ی کمباین های مرگ آفرین می سپردند، و درو می کردند، و از بین می بردند، و به پیش می تاختند تا بیش از پیش ما را بدین سرنوشت مبتلا کنند، حرمت "خون" در این سرزمین و برای این خاک نشینان چنان شکسته شده بود که هر روز تابوت های بیشماری بر شانه های این مردم، از بدن های جنگاوران پیلتنِ تکه تکه شده، تا قبرستان های آباد شده از پیکر جوانان وطن روانه بودند، و کشتن و کشته شدن به ارزش تبدیل شده بود و...، آری بسیاری از ما نحوست آن روزها خسارت و کشتار را دیده ایم، و آرزو می کنم، چنین روزهایی دوباره، حتی بر دشمنان ما نیز تکرار نگردد.

روزهای خون و آتشی که به سان چپاول خزانِ باد پائیزی، بر مال و جان و ناموس ما وزیدن گرفتند، و من امروز درگیر چنین حال و هوایی، روی در باختر سرزمینم می کنم، رو به دروازه هایی که همواره دشمن، از همانجهت بر ما تاخته است، تا آنچه در تاریخ رخ داد و من از آن مطلع شدم، و آنچه خود با چشمان خود دیدم، و انگشت به دهان، هاج واج به نظاره اش نشستم را، به یاد آورم، آنچه را که خود دیده، و آنچه را که شنیده و یا خوانده ام، باز در ذهن خود به تصویر کشیده، بتوانم بفهمم که در کجای تاریخ قرار داریم،

من بر این دروازه حرامیان بسیاری را دیده ام که بر این خاک تاخته اند، چه آن آتن نشینان که با پشت گرمی خدایان جورواجور خود، هوای سرکوب رقیب سرسخت خود را در این سوی خاورزمین در سر می پروراندند، و با معتقدین به مکتب میترایی، مهر و یا پیروان زرتشت بزرگِ معتقد به اهورامزدا ، در کشاکش سرکوب های بی پایان بودند، آنان که جنگ و کشتار به عادت و سرگرمی اشان تبدیل شده بود، تو گویی خداوند انسان های تحت سیطره آنان را برای نبرد و کشتار آفریده است، تا قدرتمداران نقشه جنگ بکشند و رعیت، گاهی گاوآهن بر زمین سفت کشد، و گاهی تیغ بر تن نرم همنوع خود.

ناگفته نماند که این تنها رقبا نبودند که بر ما تاختند، مرز باختر دروازه خروج سربازانی بود که آنان نیز عازم کاری می شدند که رویه روزگار شده بود، روی در تهاجم گذاشتن، آنگاه که جنگاورانی از تیره ی آرتمیس [6] ، آن ایراندخت قهرمان و شجاع، که با فرماندهی کم نظیر خود، ناوگان دریایی ایرانیان را در حمله به آتن [7] راهبری کرد، و پس از تسخیر این شهر رویایی، پیروزمندانه، روی در راه بازگشت به وطن کرد،

و یا آنگاه که امپراتوران روم شرقی، یا همان بیزانس نشینان ساکن در استانبول فعلی، که بر سر قفقاز بارها و بارها با ایرانیان در نبرد و وزن کشی شدند، و آثار شکوهمندی از حضور آنان و ما را در سواحل مدیترانه در شهرهای لبنان و سوریه و اردن و ترکیه کنونی می توان دید.

یا آن روزی که جماعتی در شبه جزیره عربستان، در حاشیه امنی از دور افتادگی و پناه گرفتن در پس شن های صحرا، از کش و قوس نبردهای جاری بین ایرانیان و رومیان در امان ماندند، تیغ خود را به خون همدیگر صیقل دادند، تا در یک بزنگاه تاریخی، و در دوره غفلت و پراکندگی بین بزرگان روزگار، ناگاه صاحب پیامبری همچون محمد پسر عبدالله و آمنه شوند و او با سیاستی کم نظیر، آن جماعت متفرق، متکبر و غرق در جنایات را متحد کند، و زیر یک پرچم گرد آورد، و سیل وار این جنایت پیشگان به سوی سرزمین های آباد ایران و روم سرازیر شدند، آنرا در نوردیده، نظامات برداری بزرگ ایجاد کردند و سلطه و حتی زبان خود را بر تمام، و یا حداقل بر بسیاری از اهالی سرزمین باختر و خاور و شمال و جنوب تحمیل نمایند،

و یا سلطان نشینان اموی و عباسی که تیسپون نشینان را به خاک سیاه نشاندند و بر خرابه هایش بغداد را ساختند و قرن ها اسب قدرت را بر جان و مال و ناموس باختر و خاور و شمال و جنوب تاختند، جانشین آنان باز با نام امپراتوری عثمانی تازش از سر گرفتند و راه تازندگان سابق را ادامه داده، تا این که در این آخرین سال های قرن 19 و ابتدای قرن بیستم، بساط شان برچیده شد، و سرزمین های اشغالی آنان تکه تکه، و بدون نظر داشت به بافت فرهنگی و قومی ساکنانش، همچون گوشتی بدون استخوان، بین دول پیروز از جنگ های جهانی اول و دوم تقسیم شد، و در نتیجه این خونریزی ها و تقسیم غنایم آن، از جمله کُردها که اصیل ترین قوم ایرانی اند، و خود را برای قرن ها میان این کشاکش ها حفظ کرده اند، در بین چندین کشور تقسیم شدند، گروهی در سوریه قرار گرفتند، که حکایت نبرد آنان با داعش مسلکان خونخوار که نظامات برده داری جدید را در قرن بیست و یکم می خواستند توسعه و گسترش دهند را در حماسه کوبانی می توان دید و این آخرین درخشش آنان در مقابل تجاوز بود که آنان این سرود پیروزی را سرائیده و در نبرد نور و تاریکی، باز بر سلطه نور پای فشردند، و تن به بردگی و تجاوز ندادند و شگفتی آفریدند،

گروه بسیاری از کردها در ترکیه کنونی برای بقای زبان و فرهنگ خود با ترک های بازمانده از امپراتوری عثمانی در کش و قوسند، گروهی در عراق و ارمنستان تقسیم شدند، و من امروز به دیدار بخشی از این کردها در کوه های زاگرس خودمان، در کردستان، کرمانشاه و... راهی این منطقه شدم، تا بعد از سال ها با خاطرات تاریخی و عینی و ذهنی ام، دوباره دیداری تازه کنم.

اما کردها چه کسانی اند؟ داستان پیدایش کردها را حکیم توس، فردوسی بزرگ، در داستان خیزش کاوه آهنگر بر ضد سلطه ضحاک به ماردوش که بر ایرانیان چیره گشته بود، و ظلم و جور را به حد اعلای خود رسانده بود، در شاهنامه خود این چنین روایت می کند :

هنگامی که ضحاک برای آرام کردن مارهای روی دوش هایش به پیروی از اهریمن دستور داد تا هر روز دو جوان ایرانی را بکشند و مغز سرهایشان را طعمه مارهایش کنند، در این هنگام دو آشپز ایرانی به نام‌های ارمایل و گرمایل با زیرکی تمام، خود را به دربار ضحاک رساندند و در آشپزخانه اش مشغول بکار شدند. این دو هر روز یکی از دو جوان را که رشید تر و تواناتر از دیگری بود، را رها می‌کردند و مغز سر دومی را با مغز سر گوسفندی در می‌آمیختند و طعمه مارهای ضحاک می‌کردند. تا دست کم یکی از دو قربانی از جوانان وطن را نجات داده باشند. جوانان رشید رهایی یافته به کوه‌ها پناه می‌بردند، و در آن‌جا چوپانی پیشه می‌کردند و پنهانی روزگار می‌گذرانید. فردوسی در این باره می فرماید:

خورشگر بدیشان بزی چند و میش      سپردی و صحرا نهادند پیش         کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد      که ز آباد ناید به دل برش یاد    و طبق تاریخ ثبت شده توسط حکیم توس، افزایش نسل این جوانان خوش نژاد و رشید، حاصل جمعیت "کُرد" را پدید آورد. فردوسی در این داستان از زبان کاوه آهنگر، هنگام قیامش بر ضد ضحاک مار به دوش می‌گوید:

بپویید کاین مهتر آهرمنست       جهان آفرین را به دل دشمن است         همی رفت پیش اندرون مرد گُرد      جهانی برو انجمن شد نه خرد       

آری بعد از سال ها دوری از این سرزمین شگفت انگیز، دوباره فرصت سفری به دل کوه های زاگرس، در استان های کردستان، کرمانشاهان و زنجان بدست داد تا خود را در آینه دل صاف این مردمان ببینم.

[1] - رشته کوه زاگرس که یکی از دو رشته کوه بزرگ میهن مان ایران است که در جهت شمال باختری به جنوب خاوری ایران کشیده شده است و استان های بسیاری در آن قرار دارند، این رشته کوه زیستگاه درختان بلوط است و جنگل های زاگرس در دامنه این کوه ها پوشیده از  بلوط است و به واقع درخت بلوط شناسنامه زاگرس است که بدان زیبایی و عزت داده اند.

[2] - زاگرُس رشته‌کوهی است که از غرب تا جنوب غربی فلات ایران کشیده شده‌است. این رشته‌کوه از کرانه‌های دریاچه وان در جنوب شرقی ترکیه آغاز شده و پس از گذشتن از استان‌های آذربایجان غربی، لرستان، همدان، مرکزی، اصفهان، فارس، کردستان، کرمانشاه، ایلام، کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، خوزستان و تا استان‌های کرمان، بوشهر و هرمزگان ادامه می‌یابد. دامنه این رشته‌کوه به شمال عراق و شرق ترکیه نیز امتداد دارد.

[3] - تیسپون یا تیسفون شهری باستانی، واقع در کرانه شرقی رود دجله، در حدود ۳۵ کیلومتری جنوب شرقی بغداد در کشور عراق امروزی بود. این شهر برای بیش از ششصد سال پایتخت سلطنتی ایران باستان در دوران اشکانیان و ساسانیان بود. تیسفون در دوران اشکانیان به‌عنوان پایتخت غربی ایران در منطقه میانرودان ساخته شد و در دوران ساسانیان ارزش خود را به‌عنوان مرکز نیروی سیاسی و اقتصادی نگه داشت. پس از حمله اعراب به ایران، شهر تیسفون به تاراج رفت و رفته‌رفته متروکه گشت. در اصل شهر تیسفون دارای هفت شهر در خود بود. این شهرها عبارت بودند از: ۱. تیسفون ۲. اسپانبر ۳. وه اندیو خسرو ۴.سلوکیه یا ویه اردشیر ۵. درزنیدان ۶. ساباط یا والاش‌آباد ۷. ماحوزا

[4] - جنگِ ایران و عراق یا جنگِ هشت‌ساله (در ادبیات جمهوری اسلامی جنگِ تحمیلی و دفاعِ مقدّس) و (در منابع عربی و غربی جنگِ اوّلِ خلیج) و در عراق با نام قادسیه صدام از آن یاد می‌شد. طولانی‌ترین جنگ متعارف قرن بیستم میلادی و دوّمین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود که نزدیک به هشت سال به طول انجامید. جنگ در ۳۱ شهریورِ ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبرِ ۱۹۸۰) با حمله هوایی عراق به ده فرودگاه و حمله نیروی زمینی عراق در تمام مرزها به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد. از نظر مقامات عراقی شروع جنگ در ۱۳ شهریور ۱۳۵۹–۴ سپتامبر ۱۹۸۰ و حملات توپخانه سنگین ایران به شهرهای خانقین و مندلی بود. مسئولان ایران بلافاصله جنگ را به یک دوگانه جنگ بین حق و باطل تبدیل کردند و مانند صفویه با افزودن شعائر شیعی به این جنگ خواص یک جنگ مذهبی را دادند. سازمان ملل از شش روز پس از شروع جنگ (۶ مهرماه) قطعنامه‌هایی صادر می‌کرد، سازمان همکاری اسلامی و جنبش عدم تعهد و افراد و سازمان‌های دیگر پیشنهادهای صلح ارائه می‌دادند که همگی توسط عراق پذیرفته می‌شدند ولی مسئولان ایران اعلام می‌کردند که بدون برکناری و مجازات صدام حسین و تأسیس یک حکومت اسلامی در عراق آتش‌بس ممکن نیست.سرانجام یکسال پس از صدور آخرین قطعنامه سازمان ملل در اثر پایان یافتن منابع خود مجبور شدند آن را بپذیرند و تداوم حکومت صدام حسین و تعیین متجاوز پسا آتش‌بس را نیز قبول کردند.

[5] - اعلامیه ترحیم شهدای ما در دوره این جنگ خسارتبار هشت ساله، همواره با تبریک و شادباش گویی به بازماندگان به خاطر شهادت سرباز قهرمانی آغاز می گردید که طعمه مرگ در این جنگ می شدند.

[6] - آرتمیس Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است كه درحدود ۲۴۸۰ سال پیش،فرمان دریاسالاری خویش را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت كرد و اولین بانویی می باشد كه در تاریخ دریانوردی جهان در جایگاه فرماندهی دریایی قرار گرفته است. در سال ۴۸۴ پیش از میلاد، هنگامی كه فرمان بسیج دریایی برای شركت در جنگ با یونان از سوی خشایارشاه صادر شد، آرتمیس فرماندار سرزمین كاریه با پنج فروند كشتی جنگی كه خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست. دراین جنگ كه ایرانیان موفق به تصرف آتن شدند، نیروی زمینی ایران را ۸۰۰ هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشكیل می داد و نیروی دریایی ایران شامل ۱۲۰۰ ناو جنگی و ۳۰۰ كشتی ترابری بود.

[7] - آتنی که داستان حکمت و سیاست شهروندانش، جهان دانش، تفکر و تاریخ را هنوز که هنوز است تحت تاثیر خود دارد، و بنیان های حکمت، دمکراسی، جمهوری و... ریشه هایش را در نشست بزرگان حکیم و دانای این شهر می جویند، و ابتدای هر شاخه ی علمی را، حتی علمای دوره ما، در تفکر متفکران این شهر آغاز می کنند، و در ویرانه تاریخ گذشته ایران، ما ایرانیان نیز در دوره نابودی تاریخ مکتوب خود، باید به تاریخ هرودوت آنان مراجعه کنیم تا سیمای گذشته خود را در آینه دشمنان خود بیابیم، ایراندختی به نام آرتیمیس بر چنین شهری سلطه یافت.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn
 مصطفی مصطفوی

پست الکترونیکی این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

موارد مرتبط

  • دین و اعتقادی که تو را از ظلم، جنایت، کشتار و فساد بر زمین باز ندارد چند می‌ارزد؟!
  • سالروز شروع جنگ ایران و عراق؛ جنگ‌های قاچیده، و تاوانی که ملت‌ها می‌پردازند

    سربازان و مدافعان وطن، فارغ از اینکه جنگ‌ها، چگونه و توسط چه کسانی آغاز شود، ادامه یابد، تشدید شود و...، از شروع تا آخرین لحظاتِ اعلام آتش بس، جانفشانی خواهند کرد، و راهی جز جنگیدن، کشتن، و کشته شدن ندارند؛ کودکی ده ساله بیش نبودم که جنگ خسارتبار 8 ساله با رژیم بعث عراق، 45 سال پیش، در همین روزها (31 شهریور 1359) شکل روشن‌تر و جدی به خود گرفت [1]، و با حمله گسترده هواپیماهای عراقی، و بمباران تهران و...، اهداف اشغالگرانه شکل آشکارتری یافت، و این جنگ خانمان برانداز و اهریمنی، سایه سنگین، شرورانه و ددمنشانه‌اش را بر سر مردم ایران و عراق نهاد.

    نزدیک به 5 سال از آن روزِ زهرآگین گذشت، تا جسم و جانی بگیرم، سن و سالی بیابم، و از فرصت حضور در جبهه، و افتخار دفاع از وطن برخوردار شوم، و بتوانم در خیل کسانی در تاریخ ایران باشم که هزاره‌هاست مجبور شدند، برای ایران و دفاع از ایرانیان تیغ زنند و بجنگند. 15 ساله بودم که از سوی سپاه پاسداران شاهرود، برای اعزام به جنگ، مناسب تشخیص داده شده، و در بهار 1364 با تنی چند از همکلاسی‌ها در مدرسه راهنمایی، پس از گذراندن دوره آموزشی سی یا چهل روزه‌ایی، عازم صحنه نبرد شدیم،

    در آن روزها، آنچه برای جنگجویانی همچون ما مطرح و مهم نبود، اینکه خورشت زهرآگین جنگ را، در اتاقِ‌ فکر کدام پایتخت (بغداد، ریاض، تهران، مسکو، لندن، واشنگتن و...) پخته‌ و یا توسط چه کسانی می‌پزند، آنروزها نگاه‌مان بی توجه به همه‌ی این گونه مسایل، به قدم‌های پلید سربازان دشمن دوخته شده بود، که خاک ایران را لگدکوبِ تجاوز خود کرده، و قصد داشتند تا پیش آمده و خاک ما را تصرف کنند و...، و ما دیوانه‌وار عاشق پیوستن به صفوفِ گام‌هایی بودیم که در مقابل دشمن، استوار، و بر زمین میخکوب شده بود، تا از پیشروی آنان جلوگیری کرده، و یا آنان را به عقب براند،

    می‌خواستم هم، عقلم قد نمی‌داد که بفهمم که این جنگ و جنگ‌ها چگونه شکل می‌گیرند، و آنرا در کدام پستو می‌پزند و...، و این بعدها بود که با رها شدن از جنگ، و اینکه سن و سالی یافتم، اسرار جنگ بیرون زد، و ما هم در پیشینه سیاسی، دیپلماتیک و نظامی آن جنگِ خونین و ویرانگر، خواندیم و به دنبال پاسخ به این سوال گشتیم، که چه شد، ایران و ایرانیان، و در سوی مقابل، عراق و عراقی‌ها دچار چنین جنگ خسارتبار و ویرانگری شدند، و شدیم؛

    چه شد که ما را در دراز دامن‌ترین جنگ جهان، در قرن بیستم گرفتار کردند، تا در آن بمانیم و رکورد طولانی‌ترین‌ها را بزنیم؛ و چه شد که سخن دلسوزان و میانجیگران داخلی و خارجی، زیر سم اسب سرکش عدم انعطاف، اشتباه محاسباتی، تندروی و... له شد، تا کار ما به آنجا ختم شود که خسارتبارترین روزهای جنگ، در ماه‌ها و سال‌های پایانی این جنگ رقم خورَد، و کسی به آن نبرد خونبار پایان نداد، تا ما بمانیم و ویرانی و جراحت‌های جنگ، و سوال‌های دیگری از این قبیل و...

    اما این روزها برای ما روشن است که جنگ‌ها را یک طرف تدارک ندیده و نمی‌بیند، در زیر این دیگ جوشان روغنِ داغ، که رزم‌آوران و مردم درگیر در آن را سرخ و کباب می‌کنند، خیلی‌ها هیزم‌ها نهاده، آنرا شعله‌ور می‌کنند، تا بسوزاند و نابود کند. اکنون نزدیک به 45 سال از آن روز نحس، در تاریخ ایران می‌گذرد، که ایران و عراق را برای دهه‌ها دچار عوارض و عقب ماندگی‌های بزرگی کرد، شیرازه صلح، توسعه، انسانیت، رفاه، میانه‌روی و... را از هم گُسست، و ما را در جنگ و خشونت و ویرانی و عواقب آن غرق کرد.

    اما کسانی که از حوادث تلخ تاریخ عبرت نگیرند و تغییر رویه ندهند، تاریخ را همواره به تکرار خواهند نشست، و به همین دلیل هم، نگون‌بختی و این طالع نحس دامن ما را رها نکرد و نمی‌کند، و سایه جنگ، از این کشور و مردم دور نشد، و تاکنون ما را همراهی می‌کند، تا به ویژه ایران، همچنان بعنوان تنهاترین بازیگر جنگ‌های خاورمیانه، این‌بار در تنور جنگ‌های مذهبی - تمدنی بر سر فلسطین درگیر و بسوزد، این بود که در اوج آن، در 5 آبان 1403 و بعد از 44 سال، کشورمان باز دوباره شاهد تجاوز اسراییل به مرزهای مقدس خود بود، و جنگ را همچون مشتی چدنی در پارچه‌ایی اطلسی پیچیده، آماده کردند و بر گونه‌ی ایران نواختند، و باز این هشدار هم نادیده گرفته شد، تا اینکه جنگ گسترده‌تری موسوم به «جنگ 12 روزه» در بامداد 23 خرداد 1404 دامنگیر شهرها، مراکز علمی، نظامی، صنعتی و دانشمندان و جنگ آوران ما گردید و...

    باید بگویم اگرچه در آن روزهای آخر دهه 1350 و یا در درازای دهه 1360 درکِ درستی از روند پیدایش این جنگ و یا جنگ‌ها نداشتم، اما امروز می‌توانم بفهمم و بگویم که خشت خشتِ بنای جنگ‌ها چگونه توسط دو طرف بر دیواره‌ی تنورِ داغ جنگ ‌نهاده می‌شود، تا بنایی بدقواره، بلند و دهشتناک شکل گیرد، و ناگهان بر سر همه‌ی مردمِ درگیر در آن خراب شود، مردمی که در آتش افروزی آن جنگ دستی نداشته، و تنها مظلومانه باید هزینه‌های آنرا بپردازند؛ بیدادگران فراوانی باید، تا شعله‌ جنگی افروخته شود، و بنای زیبای صلح و آرامش را ویران، و کشتار به راه اندازد، تا زان پس تابوت به اهل عزا بفروشند و...، و جالب است در هر جنگ قاچیده شده در تغار ملت‌ها، دو طرف فریاد مظلومیت نیز سر می‌دهند!

    دنبال کنندگان پرونده جنگ کنونی بین اسراییل و دیگران (حماس، حزب‌الله، سوریه، یمن، ایران و...) که روشن‌ترین گواه بر این ادعاست، قبول خواهند کرد که بر این آتش افروزی‌، دو طرف نقش اساسی داشتند، و بعدها این آتش گستره گرفت و بر دامن ملت‌های زیادی افتاد، دوام و بقای کسانی را تضمین کرد، که از شرایط صلح نفعی نمی‌برند، و سود جنگ به حساب کسانی واریز شد، که در جنگ بقا و سود خود را جستجو کرده و می‌کنند، بعنوان نمونه، چنین جنگی اگر نبود، امروز بنیامین نتانیاهو، و اعوان و انصارش و... می‌بایست، در اقلیت، و برکنار از قدرت بودند؛ و آتش شرایط صلح، دامن جنگ طلبانی چون آنان را می‌گرفت، و کباب‌شان می‌کرد، اما امروز این صلح‌جویان و اکثریت مردم منطقه هستند که می‌سوزند، و این اقلیت، جنگ‌طلب و اهالی اردوگاه خشونت و ویرانی، میدان‌داری می‌کنند و...، جنگ برای اینان نعمت است.

    تهران - چهار شنبه 2 مهرماه 1404 برابر با 24 سپتامبر 2025

    #نه_به_جنگ

    #نه_به_ویرانی

    #صلح

    [1] - این جنگ از مدت‌ها پیش از 31 شهریور 1359 آغاز شده بود، درگیری‌های مرزی، سیاسی، دیپلماتیک و... و کسی آنرا جدی نگرفت، هشدارها شنیده نشد، تا به یک نبرد گسترده و فراگیر و درازدامن تبدیل شود و دو ملت ایران و عراق را به عزا بنشاند.

  • نگاهی به واکنش تند دستگاه قضا به بیانیه «آشتی ملی» جبهه اصلاحات ایران
  • با این دست فرمان آمریکای ترامپ، بازی را هم در بین دولت‌ها و هم ملت‌ها خواهند باخت
  • با این کشتاری که زمینیان از هم می کنند، آیا نیازی به دستی از خارج دنیا هست؟

    موجودات فرازمینی :

    « دیگر نیازی به هجوم و حمله ما به زمین نیست!

    زمینیان خود به نابودی خود سخت مشغولند »

    #نه_به_جنگ

نظرات (1)

Rated 0 out of 5 based on 0 voters
This comment was minimized by the moderator on the site

حرمت حیات

«هر مذهب یا فلسفه‌ای که بر پایهْ حرمت حیات بنا نشده باشد مذهب یا فلسفه‌ای راستین نیست.»
(حرمت حیات، گزیده‌ای از سخنان آلبرت شوایتزر، ترجمه شهرام نقش‌ تبریزی، ص۳۸، نشر شور)

«آدمی چگونه می‌تواند، جز بر اساس اصل «حرمت حیات» با زندگی خود و زندگی هر موجود دیگری که پیرامون اوست مواجه شود؟»(همان، ص۴۳)

«این واقعیت که در طبیعت، یکی از مخلوقات می‌تواند موجب رنج مخلوقی دیگر شود و حتی، به فرمان غریزه، به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن با او رفتار کند، رازی تلخ و خشن است که سنگینی‌اش را تا زنده هستیم بر روح و جان خود حس خواهیم کرد.»(همان، ص۳۹)

«جز با دلی آکنده از احترام نمی‌توانم با زندگی مواجه شوم. نمی‌توانم با هر آن چیزی که زندگی‌ نام دارد همدلی نکنم. و اینْ سرآغاز و زیربنای اخلاق است.»(همان، ص۳۷)

هنوز به مدرسه نمی‌رفتم که این پرسش ذهنم را انباشته بود که چرا نیایش‌ها و دعاهای شبانه‌ام فقط باید در حق انسان‌ها باشد. هنگام خواب، بعد از اینکه مادرم به همراه من دعا می‌خواند و مرا می‌بوسید و شب‌به‌خیر می‌گفت، من در دل دعایی را زمزمه می‌کردم که خود سروده بودم و در حق همهٔ موجودات زنده بود:
«ای‌ پدر آسمانی، هر چیزی را که نَفَس دارد حفظ و متبرک کن، آنها را از شرّ بدی‌ها حفظ کن، و بگذار آرام بخوابند.»(همان، ص۴۰)

صدیق قطبی

هنوز نظری ثبت نشده است

نظر خود را اضافه کنید.

  1. ثبت نظر به عنوان مهمان.
Rate this post:
پیوست ها (0 / 3)
Share Your Location
عبارت تصویر زیر را بازنویسی کنید. واضح نیست؟

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظر اضافه کرد در ایران بدون اینترنت، زندانی به ...
انتقاد از اظهارات امام جمعه مشهد: فکر می کنید اگر فضای مجازی را ببندید واقعیتها پنهان می ماند آرمان ...
- یک نظر اضافه کرد در باروری تخم نافرخنده پی و خسارت...
پاسخ ابوطالبی مشاور روحانی به حسین شریعتمداری کیهان اگربه جای خشم ورزیدن، اندکی تاریخ می‌خواندید، ...