The Latest

امشب شب بیست و هفتم ماه رمضان است و به روایتی شب قدر است، مسلمانان هند آن را "شب برات" می شمردند، یادش بخیر موقعی که در دهلی اقامت داشتیم مثل امشبی و در چنین ساعاتی از سحر که از مراسم شب های رمضان درخانه فرهنگ ج.ا.ایران در دهلی به منازل خود باز می گشتیم،  خیابان های این شهر نیز مملو از مسلمانانی بود که سربند به سر (کلاه عرقچین و یا حداقل دستمالی که به سر بسته بودند زیرا بدون سربند در مسجد حاضر شدن را جایز نمی دانند) به منازل خود باز می گشتند، آنان نیز مثل امشبی را در مساجد خود به شب زنده داری مشغولند، حالا دیگر موتوری، سواره و پیاده به منزل باز می گشتند و امیدوار بودند که برات خود را بعد از نزدیک به یک ماه عبادت گرفته باشند، زیرا در چنین زمانی دیگر ماه مبارک رمضان که بهانه ایست برای رجوع به خدا و عبادت او هم دارد بساط خود را بر می چیند و لابد آنان نیز انتظار گرفتن برات و پاداش یک ما روزه داری از خداوند داشتند. 

خدایا به برکت این شب عزیز برات همه دست هایی که به نحوی از انحا در این ماه به سوی تو دراز شد را عنایت کن و همه را حاجت روا فرما. بار خدایا دست های مان به سوی تو دراز است و در واقع جایی دیگر برای مراجعه نداریم و این تویی که سب ساز کل سبب هستی و ولاغیر، اشاره ایی از تو گره هایی می گشاید که هرگز انتظار کشایشش را نداریم. خدایا ما که آبرویی نزد تو نداریم ولی در بین خلقت به تو و خاندان پیام آورت منسوبیم و به همین واسطه عده ایی از بندگانت گاه درخواست وساطت دارند و التماس دعا می گویند، پس خدایا به وضعیت ما نگاه نکن و به امید انسان هایی نگاه کن که درخواست دارند و واسطه می گیرند، پس دعای ما را در حق دیگران مستجاب گردان.

تهران - سحرگاه بیست و هفتم ماه رمضان 1395 

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا مدت هاست که تور می اندازم و صیدی در کار نیست،

تا به کی این تور از اقیانوس مهر و رحمت تو خالی بالا خواهد آمد

ایزدا! اما هرگز نا امید نخواهم شد و بار، بار تور اندازی خواهم کرد

کی می داند؟! شاید گوهری نایاب را تو در تور ما هم انداختی

 مگر آنان که صاحب گوهرانی نایاب شدند با ما چه تفاوتی داشتند؟

 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا می دانم با هر اعترافی که نباید بشود، با هر جا خالی کردنی، با هر اظهار ضعفی، با هر احساس و بروز نا امیدیی، با هر شکوه ایی از مسایل و مشکلات و... و در کل با هر نشانه ی منفی که بروز می دهم، از درجات انسانی ام نزد تو کاسته می شود، اما اگر با تو سخن نگویم هم شاید بندهای دلم برای تحمل آنچه در درونم مخفی می کنم نتواند تحمل کرده و پاره شوند. پس این بروز ضعف ها را از من نادیده بگیر، که این ها تنها مویه هایی از سر بهانه برای ارتباطی و سخنی با تو بیش نیست.

 

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 9:11 AM توسط سید مصطفی مصطفوی  | 3 نظر

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا می خواهم نقطه ایی در دایره بندگانت باشم، آنانی که در رکوع و سجود به سوی مرکزیند که تو در آن قرار داری، و چه لذت بخش است نقطه ایی باشی که تشکیل دهنده دایره ایی زنجیروار باشد که گرد تو حلقه زده و به سویت متوجه اند، گرچه نقطه ایی بیش نخواهم بود اما در جمع بندگانت زنجیره ایی را خواهیم ساخت که هر طرف نگاه کنی بندگانت را بینی که گردت به طواف و رکوع و سجود مشغولند.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

آه ای خداوندگار من! خالقا!

فکرت همواره مرا به تو مشغول می کند

نمی دانم با تو چه کنم؟!

نه می توانم نادیده ات انگارم

نه می توانم کامل به تو تکیه کنم

که هزار بار سنگین دنیایی ام ممکن است بر زمین ماند

مانده ام که چه کنم، با این افکار؟!

همچون کبوتری سر بریده، در خون خود بال بال می زنم

فرصت زندگی ام به همین سرگردانی و درد گذشت

و تو از من خواهی پرسید که :

با عمرت، چه کردی؟ فکرت به چه مشغول بود؟

چه بگویم، بگویم سرگردان شناختت بودم؟!

خواهی پرسید آخرش چی؟!!

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خداوندگارا! خداوندگاریت را در زمین به کسانی واگذار کردی که از ظلم شان فریاد هزاران از خلقت به آسمان رفیع بلند است و بندگانت از ظلم شان دادخواهی جز ناله و فریاد نمی یابند، و تو همچنان نظاره گر خزعبلات آنانی که به نام و مرام تو چنین می کنند، و تو انگار نمی خواهی که دستی بر رسوایی اشان از آستین بر فرازی. خدایا تا به کی در مرصاد خود به کمین شان خواهی نشست، یا قاصم الجبارین.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خداوندا نمی دانم چرا هرگاه خواستم تو را بخوانم بی آنکه بدانم چرا، رو به آسمان شدم و تو را آسمانی دیدم و در آسمان ها به جستجویت پرداختم، و در مقابل خود و دیگر موجودات را زمینی انگاشتم؛ دوستی در بالای کوه توچال می گفت سید! اینجا نزدیکترین مکان به خداست هر کاری داری بخواه، در حالی که در آسمان ها هم هیچ چیز جز همین امثال زمین ما زمینیان وجود ندارد و لااقل تا چشم کار می کند منظومه هایی است از کرات و ستارگان که نظیر همین منظومه شمسی ماست و زمینی اند، پس خدایا تو را در کجا باید جست، شاید بهترین پاسخی که شنیده ام تو در قلب هر انسانی، آنگاه که متوجه توست.  

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خدایا!

دیگر حرف هایم با تو هم ته کشیده اند

شاید حرف نگفته ایی برای گفتن با تو نیز ندارم

البته حرف های بسیاری با تو گفته ام

در حالی که تو حتی به نگفته های مان هم مطلعی

تو به همه ی آنچه خیر ماست واقفی

پس خودت ما را تدبیر کن که امید ما تویی

هدایت کن  

بدان سو که خیر و صلاح ماست 

 

+ نوشته شده در جمعه سوم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 18:46 شماره پست: 943 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 6 نظر

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

گرچه از آنچه خداوند بر زمینیان نازل می کند، چه آنان که ما از آن نعمت یاد می کنیم و یا خسارت، جز رحمت نمی توان یاد کرد، ولی بارانی که این روزها بر ما تشنگان مهر و لطف خداوند می بارد، دلچسب تر و زیباتر است و وجه رحمت خداوند را بهتر از هر چیزی نشان می دهد، وقتی شرایط پس از ظهر منجی (عج) را می خواهم تصور کنم، شاید بهترین مدلی که می توانم برایش در نظر بگیرم شرایط پس از باران است، شرایطی که همه سیراب و مست شرابی آسمانی، غنی و شاداب شده اند و هوا چنان عطرآگین به بوی علف و خاک نمورست و چنان مشام انسان خسته از آلودگی، کثافت و خشکی را می نوازد که تازگی و تغییر را حس کنی، و ببینی که خداوند با بارشی چند دقیقه ایی می تواند کثافت اعمال بشری را چنان بشوید با خود ببرد که زمینی پاک، با زمینیانی شاداب و سرافراز از برخورداری را نمایان کند که اصلا پیش از باران تصورش هم برایت سخت است. پس خدایا بباران بر ما که سخت محتاج ترک شرایطی هستیم که در آن قرار گرفته ایم.

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

خداوندگارا، صاحبا، ای ایزد من، چرااااااا؟!  ما را در چالشی پایان ناپذیر قرار دادی، از چه ما را قرن هاست که در بین گرگ های انسان نما به تنهایی و بی راهبر رها کردی، انگار، که چه عرض کنم، البته که ناف بشر را با رنج بریدی تا بکشد و تمامی نداشته باشد، حتی رنج و درد را همراه گُلی قرار دادی که اگر خواستیم از سر عشق و یا سرخوشی آنرا ببوییم، تیغش دستمان را مجروح نماید، هر لذتی را با رنج و درد مخلوط کردی، سپس در اختیار مان قرار دادی، نان مان را در خون تِلیت کردیم و خوردیم و آب مان آلوده به زهر کشنده بود و نوشیدیم و این حکایت همچنان باقی است و پایانی هم بر آن متصور نیست.

 چرا مبارزه برای زندگی پایانی ندارد؟ مبارزه ایی که از لحظه تولد آغاز و حتی در لحظات جان کندن هم تمامی ندارد و پایانش تنها با مرگ رقم می خورد؛ پدران مان را در شرایطی آفریدی که قرن ها با طبیعت بجنگند تا بر آن غلبه کرده و رامش کنند، در حالی که آنقدر تازیانه های طبیعت بر تن رنجورشان موثر و مداوم بود که از طبیعت خدا ساختند و به پرستش آن مشغول شدند، تا بلکه از ما کشتار نکند و از درد و رنجش نسبت به ما بکاهد و هزاره ها بر ما گذشت و میلیون ها از نسل بشر تباه شدند تا بفهمیم که طبیعت خدا نیست و خود خالقی دیگر دارد و باید بر این طبیعت با علم و تفکر غلبه کرد و نه با عبادت و پرستش آن.

 در همان زمان گرگ های انسان نما را بر انسان ناآگاه استیلا بود و غارت شان کردند و از آنان کشتند و به اسارت بردند و داستان همچنان باقی بود و هست. اکنون که طبیعت را تا حدودی رام و مقهور خود کرده ایم باز خود ما را به جان هم انداختی تا از هم غارت کنیم، بکشیم، ظلم کنیم، به اسارت بریم و وحشی گری را به اوج رسانیم و...

شاید بگویی این نقص از شماست و من شما را با پتانسیل مثبت آفریدم و ابزار خوب بودن به شما دادم و... و شما ره به انحراف زدید و این امتحانی است سخت از شما تا سره از ناسره جدا شود و غربال شوید و...؟!! ولی خداوندگارا و ای صاحب من، تو می دانستی با این کاردستی که رقم زدی و حتی به خود برای چنین خلقی "احسن الخالقین" گفتی، چه دنیایی رقم خواهد خورد و نسل ها و در پی هم نابود خواهند شد تا از مرحله ایی به مرحله ایی دیگر تغییر یابند، آیا نمی شد که این نباشد؟!!

امروز که در اوج رشد و در بالاترین درجه فهم بشر قرار داریم، همچون گذشته باز میدان داری جنایت، ظلم، غارت، کشتار و... در منطقه ما در دست کسانی است که بیشترین سخن را از تو می گویند و مدعی جانشینی تو بر زمینند، و باز تو در جای خود نشسته ایی و تجدید نظری و یا اقدامی نمی کنی، اگرچه آمدن و رفتن نسلی از ما برای تو از چشم بر هم زدنی هم کمتر باشد، ولی برای ما یک عمر است، طولانی و با ارزش که همه ی فرصت ماست، پس خداوندگارا اگرچه تغییر را منوط به تغییر ما کرده ایی (1) ولی اگر ما برای نسل ها به این نقطه نرسیدیم باز هم تو خواهی نشست و نظاره گر حال پریشان ما خواهی بود و....؟!!

این است رسم خداوندگاری تو؟!!

بگذریم از این سخنان بی پایه و اساس؛ اما ای صاحب من این ها سخنی از روی جهل و تجاهل بود و تنها خواستم شکایتی به دامنت از خود آورم و به شرح آنچه خود بر سر خود آورده ام، بپردازم که تو مُبرّا از هر گونه ظلم و بی تدبیری هستی، پس عفو نما و ببخش ما را به این سخنان که تو بخشنده و مهربانی، این دردهای ماست اگرچه خود را در آن مقصر می بینم که پس از قرن ها هنوز به این نقطه که تو به ما نشان دادی نرسیده ایم، که این ماییم که باید وضع خود را تغییر دهیم و چشم در راه بودن برای رسیدن قهرمانی و یا دستی از آسمان که به تغییر ندا سر دهد بیهوده است، و این دست و ندای درونی ماست که باید به تغییرمان اقدام نماید و تو ما را در این صحنه امتحان به خود واگذار کرده ایی و تنها نظاره گر و ثبت کننده این شرایطی تا صحنه حساب و کتاب فرا رسد.      

  

1-   آیه 11 سوره رعد است که می فرماید «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم»، (خدا وضع و حال هیچ قومی را عوض نخواهد کرد مگر آنکه انسان ها به خودشان وضع و حال خودشان را تغییر دهند.) 

 

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 9:57 شماره پست: 937 توسط سید مصطفی مصطفوی  | 

به اشتراک بگذارید

Submit to DeliciousSubmit to DiggSubmit to FacebookSubmit to StumbleuponSubmit to TechnoratiSubmit to TwitterSubmit to LinkedIn

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در پایان سال خشن و جنایتبار 2024،...
درودواحسنت برشما
- یک نظز اضافه کرد در پایان سال خشن و جنایتبار 2024،...
درود واحسنت برشما