شاید که آتش، خاموشی، بر آتش سوزان ماست

بگذار تا رها در باد، بچشم طعم توفان را      شاید که این توفان، دوای دلِ توفانی ماست

بگذر ز من، تنها رها، در این دل آتش     شاید که آتش، خاموشی، بر آتش سوزان ماست

بگذار غلتان در میان موج، سرگردان خود باشم         شاید که موج هم آخرین، ایستگاه، بر دیدار ماست

بگذار تا که سقوطی بر تمام غصه ها حادث شود اکنون      شاید سقوطی اینچنین، پایانِ ویرانی ماست

بگذار این جهنم سرای، سرِ سودایی ما گردد          زانکه بهشت وعده بی انتها، بر غم طولانی ماست

به نظم در آمده در 17 فروردین 1399

دیدگاه

چون شر پدید آمد و بر دست و پای بشر بند زد، و او را به غارت و زندان ظالمانه خود برد، اندیشه نیز بعنوان راهور راه آزادگی، آفریده شد، تا فارغ از تمام بندها، در بالاترین قله های ممکن آسمانیِ آگاهی و معرفت سیر کند، و ره توشه ایی از مهر و انسانیت را فرود آورد. انسان هایی بدین نور دست یافتند، که از ذهن خود زنجیر برداشتند، تا بدون لکنت، و یا کندن از زمین، و مردن، بدین فضای روشنی والا دست یافته، و ره توشه آورند.

نظرات کاربران

- یک نظز اضافه کرد در قمارباز آمد، در این قمار یک شو...
افراط و تفریط در بحث مذاکره با آمریکا یادداشتی از بشیر معتمدی در روزهای اخیر به دنبال مصاحبه رئی...
- یک نظز اضافه کرد در تزریق خشونت و سنگدلی، بازگشت خ...
فرشاد اسدی آبدارچی دادگستری کیست؟ به گزارش خبرنگار قضایی ضارب قضات دیوان عالی کشور ایران فردی است ...